کتاب قصر آبی
معرفی کتاب قصر آبی
کتاب قصر آبی نوشتهٔ لوسی مود مونتگمری و ترجمهٔ مریم حاجی علیرضا است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان کلاسیک.
درباره کتاب قصر آبی
کتاب قصر آبی دربردارندهٔ رمانی عاشقانه است که در دستهٔ آثار کلاسیک قرار میگیرد. لوسی مود مونتگمری که بیشتر با رمان «آن شرلی» شناخته میشود این بار داستان دختری بهنام «والنسی» را روایت کرده که با اطرافیانی خردهگیر و خرافاتی زندگی میکند و میکوشد تحملشان کند. زمانی که والنسی درمییابد بهدلیل بیماری، فرصت زیادی برای زندگی ندارد، خود را در اوج فلاکت میبیند؛ اتفاق بزرگ همیشه در اوج ناامیدی میافتد.
مونتگمری که با انتشار رمان «آن شرلی» به شهرت و محبوبیت بسیار رسید، در سال ۱۹۲۶ رمان عاشقانهاش، «قصر آبی» را منتشر کرد. این رمان نیز مقبول طبع بسیاری از خوانندگان و طرفداران مونتگمری افتاد و با استقبال مواجه شد. قصر آبی را «داستانی فراموشنشدنی از شجاعت و عشق» خواندهاند. از این رمان درخشان اقتباسهایی در قالب تئاتر موزیکال صورت گرفته است. در سال ۱۹۹۲، «هنک استینسون»، نمایشنامهنویس کانادایی اقتباسی تازه از این رمان با نام «قصر آبی: یک عاشقانهٔ موزیکال» خلق کرد.
لوسی مود مونتگمری بیشتر برای رمانهای نوجوانانهاش شهرت دارد و قصر آبی از معدود رمانهای او برای بزرگسالان است. او این رمان را نیز با زبانی ساده و روان نوشت. داستانی که با وجود فرازونشیبهای جذابش، فضایی دلنشین دارد و میتوان آن را عاشقانهای آرامشدهنده و امیدبخش توصیف کرد.
خواندن کتاب قصر آبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای عاشقانه و کلاسیک خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصر آبی
«بیش از یک بار به ذهن والنسی آمد که بارنی هم بیشتر از قدیم میخندد و خندههایش عوض شده. انگار سرحال بود. والنسی بهندرت آن رگهٔ بدبینی را در خندههایش میدید. آیا مردی که بار گناه بر وجدانش باشد میتواند اینطور بخندد؟ با این حال، بارنی حتماً مرتکب کاری شده بود. والنسی با کمی بیتفاوتی تصمیم گرفته بود فکر کند از نظر او بارنی مرتکب چه کاری شده. به این نتیجه رسیده بود که بارنی صندوقدار متخلف بانک بوده. در یکی از کتابهای قدیمی بارنی، بریدهای از روزنامههای مونترال را پیدا کرده بود که یک صندوقدار متخلف بانک را که ناپدید شده توصیف میکرد. توصیف نوشتهشده با بارنی مطابقت داشت و البته با تعداد زیادی از مردهای دیگری هم که والنسی میشناخت. از روی برخی نشانهها که بارنی گهگاه بروز میداد، فهمیده بود او مونترال را خوب میشناسد. والنسی همهٔ اینها را در پس ذهن خود حدس زده بود. بارنی در یک بانک بوده، تحریک شده مقداری پول بردارد، البته حتماً قصد داشته بعدها آن مبلغ را برگرداند، سپس این کار را تکرار کرده تا وقتی که متوجه شده راهی جز فرار برایش نمانده است. این اتفاق برای مردهای زیادی افتاده است. والنسی مطمئن بود او هرگز تصمیم نداشته کار اشتباهی انجام دهد. البته اسم آن مرد در روزنامهٔ برنارد کریگ بود، اما والنسی همیشه فکر میکرد اسنیث یک نام جعلی است. با این همه برایش مهم نبود.
آن زمستان، والنسی فقط یک شب ناراحت بود. اواخر ماه مارس بود. بیشتر برفها آب شده بودند و نیپ و تاک برگشته بودند. بارنی بعدازظهر برای گردشی طولانی در جنگل بیرون رفته بود. گفته بود اگر همهچیز خوب پیش برود، تا پیش از تاریک شدن هوا برمیگردد. کمی بعد از اینکه بیرون رفت، بارش برف آغاز شد. باد وزیدن گرفت و میستاویس در چنگال یکی از بدترین توفانهای زمستان گرفتار شد. توفان دریاچه را میشکافت و به خانهٔ کوچک ضربه میزد. درختان بیرون از جزیره با عصبانیت به والنسی اخم کرده و با شاخههایشان تهدیدش میکردند. در دلتنگی آمیخته با باد، تهدید نهفته بود و در پس قلبشان، وحشت بود. درختان جزیره از ترس خم شده بودند. والنسی آن شب جلوی آتش روی قالیچه نشست. با دستانش صورتش را پوشانده بود. تلاش میکرد از پنجره بیرون را نبیند و بیهوده تلاش نکند در میان خروش خشمگین برف و باد، زمانی که میستاویس پرآب بود، چیزی را تشخیص دهد. بارنی کجا بود؟ در دریاچههای بیرحم گم شده بود؟ خسته در میان درختان شبیه به هم گم شده بود؟ والنسی آن شب صد بار مُرد و بهای تمام خوشحالیهایش در قصر آبیاش را پرداخت. وقتی صبح شد، توفان تمام شده بود. خورشید درخشان به میستاویس میتابید. ظهر بارنی به خانه آمد. والنسی او را از پنجره دید که مانند یک تکه چوب به آن سمت میآمد. باریک و سیاهپوش بود و در دنیای سفید نمایان بود. برای استقبال از او جلو ندوید. انگار اتفاقی برای زانوهایش افتاد و روی نیمکت بانجو پهن شد. خوشبختانه بانجو سریع از زیر والنسی پرید. موهایش به خاطر خشم از این بیحرمتی پریشان شده بود. بارنی والنسی را آنجا پیدا کرد که صورتش را با دستهایش پوشانده بود.»
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب نسخه چاپی خریدم. ظاهر کتاب به شدت قشنگ هست. واین کتاب زندگی کردن بدون راضی نگه داشتن مردم را به تصویر میکشه.به راستی اگر میفهمیدیم که تنها یک سال دیگر زنده ایم باز هم به دنبال راضی
خیلی زیبا بود
به نظر من این کتاب از بهترین عاشقانه های کلاسیکه. روند داستان برخلاف خیلی از داستان های کلاسیک شما رو خسته نمیکنه و میل به جلو رفتن در شمارو زیاد میکنه. ارزش خوندن رو واقعا داره از دستش ندید.
کتاب زیبایی است . کتابی که به شما یادآوری می کند قدر آزادی های به ظاهر کوچک و کم اهمیت خود را بدانید و به شما شهامت غلبه بر ترس از حرف مردم می دهد . ریتم آرام و جذابی