کتاب مرد خیلی راحت
معرفی کتاب مرد خیلی راحت
کتاب مرد خیلی راحت (یک چالش با احساس) نوشتهٔ اریک امانویل اشمیت و ترجمهٔ مرسده مهدی پور است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک نمایشنامهٔ خارجی دوپردهای.
درباره کتاب مرد خیلی راحت
کتاب مرد خیلی راحت دربردارندهٔ یک متن نمایشی است که توسط اریک امانویل اشمیت در دو پرده نگاشته شده است. «آلکس»، ناشناسِ درون آینه یا «آلسست»، «لدا»، «دوریس»، «ژوزفین» و «آُدون فریتز» شخصیتهای این نمایشنامه هستند. داستان این نماشنامه گفتوگوی یک بازیگر تئاتر با مردی گوشهگیر است.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب مرد خیلی راحت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای فرانسوی پیشنهاد میکنیم.
درباره اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، داستاننویس، رماننویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی، طی حدود ۱۰ سال بهصورت یکی از پرخوانندهترین نویسندگان فرانسویزبان دنیا درآمد، آثارش به ۴۰ زبان برگردانده شد و نمایشنامههایش در بیش از ۵۰ کشور بهطور منظم به صحنه رفت. او تحسینشدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم درآمده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومهای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در ۹سالگی به آموختن پیانو پرداخت. ابتدا مایل بود آهنگساز شود، اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد.
پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق میشود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه میپردازد و پایاننامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» مینویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان «دیدرو و فلسفۀ اغوا» منتشر میشود. اشمیت چندینسال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. فیلسوف به نویسنده تبدیل میشود؛ نویسندهای که مدام اسطورهها و حکایات بنیانگذار را جذب میکند تا با خلاقیت خستگیناپذیر خود آنها را از نو بتند. در سالهای دهۀ ۱۹۹۰، نمایشنامههایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبهرو میشود. «شب والونی» که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه میشود؛ سپس «مهمان ناخوانده» در ۱۹۹۳، ۳ جایزه از جوایز مولیر را نصیب او میکند. از آن پس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها میکند و تماموکمال به کار نگارش میپردازد. در ۱۹۹۵، «گلدن جو» و در ۱۹۹۶، «دگرگونههای معمایی» را میآفریند. چند ماه بعد، یک تکگویی دربارۀ آیین بودا انتشار مییابد با عنوان «میلارِپا» که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس به نمایش در میآید. همین متن است که اشمیت را به فکر میاندازد تا دورۀ حکایتهایش را دربارۀ ادیان آغاز کند که بعداً به دورۀ «نادیدنیها» شهرت مییابد.
فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً همزمان در فرانسه و آلمان به نمایش درمیآید. «مهمانسرای دو دنیا» در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی بهروی صحنه میماند. «آقاابراهیم و گلهای قرآن» که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستینبار اجرا میشود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون به اجرا درمیآید. در ۲۰۰۴ فیلمی بر اساس آن ساخته میشود با شرکت «عمر شریف» که تندیس سزار بهترین بازی را برایش به ارمغان میآورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنیها، نوبت به سومی میرسد با عنوان «اسکار و بانوی گلیپوش» که در فوریۀ ۲۰۰۳ با اقبالی گسترده روبهرو میشود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستینبار نمایشنامهٔ «خردهجنایتهای زناشویی» اجرا میشود و چندینماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه میماند.
اشمیت در همان ایام به نگارش رمان میپردازد و در ۱۹۹۵ «فرقۀ خودبینان» را منتشر میکند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، «انجیل بهروایت پیلاطس»، جایگاه او را بهعنوان رماننویس تثبیت میکند. از آن پس، هر رمانی که منتشر میکند، هفتهها و ماهها در فهرست پرفروشترین رمانها قرار میگیرد. در ۲۰۰۱، «سهم آن دیگری» را منتشر میکند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخهای خیالپردازانه و هجایی دربارۀ اسطورۀ فاوستوس مینویسد با عنوان «آنگاه که یک اثر هنری بودم». حکایتهای دورۀ نادیدنیها، در کشورهای فرانسویزبان و کشورهای دیگر با اقبال فراوان روبهرو شد؛ چه در کتابفروشیها و چه در صحنۀ نمایش. کتابهای «میلارِپا» در زمینۀ عرفان، «آقاابراهیم و گلهای قرآن» دربارۀ اسلام، «اسکار و بانوی گلیپوش» دربارۀ مسیحیت، «فرزند نوح» (۲۰۰۴) دربارۀ کلیمیت، «سومویی که نمیتوانست گنده شود» (۲۰۰۹) دربارۀ ذنِ بودایی هستند.
از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور میدارد، با سیل جوایز روبهرو میشود؛ در همان سال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایشهایش به او اهدا میکند؛ در ۲۰۰۴ جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ، دویچِر بوخِرپرایس را برای حکایت «آقاابراهیم و گلهای قرآن» و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندیای که شوخطبعیاش در وجود انسانها پرورش میدهد» دریافت میکند. در همان پاییز ۲۰۰۴ مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتابهایی که زندگیشان را تغییر دادهاند» نام ببرند، «اسکار و بانوی گلیپوش» در کنار کتاب مقدس و کتابهای سهتفنگدار و شازدهکوچولو قرار میگیرد و این درمورد نویسندهای در قید حیات جرو استثناهاست.
بخشی از کتاب مرد خیلی راحت
«ناشناس: این احمق رو نگاه کنید.
آلکس: مردم راضی بودند، باور کنید.
ناشناس: آره راستش زیادی باورپذیر بود برام
خیلی شبیه خود من بود، خیلی عجیب بود برام
واسه همینه اومدم، جون به لبم رسیده
خشمم از تب بدتره، آتیش به تنم کشیده
اومدم تا بدونم چهجوری بلد شدید
تو شبیهِ من بودن، از منم رد شدید
شما، فامیل دور، یک غریبه
چشمبسته باورتون کردم، روشتون عجیبه
اصلاً کی میتونه به این ختم دروغگوها شک کنه؟
آلکس: دروغگو؟ چه ایدۀ احمقانهای... بازیگر دروغ نمیگه، بلکه پردهها رو کنار میزنه. میگذاره تا شخصیتی که داره بازیاش میکنه، با دقت و درست، روی صورتش، تو جسمش ظاهر بشه.
ناشناس: یعنی روحتون مثل روح یک دیوانه تسخیر میشه؟
آلکس: تسخیر نه، چون مستلزم کنار رفتنمه. وقتی نقش شما رو بازی میکنم خودم نیست و نابود نمیشم؛ یک گوشه، اون اطراف، تحت کنترل باقی میمونم.
ناشناس: اونوقت شما چی رو کنترل میکنید؟
آلکس: وقتی شما ظاهر میشید، من ناپدید میشم. بازیگر فقط به قیمتِ عدمِ حضورشه که میدرخشه.
ناشناس: خیال میکردم شما خودِ مناید
اصلاً با من مو نمیزدید.
آلکس: من شما رو با خودم حمل میکردم آقای مردمگریز، مثل همۀ شخصیتهای احتمالی خودم. شما شخصیت احتمالیای هستید که انتخابش نکردم. من هم مثل شما عصبانیت رو میشناسم، اما برعکس شما، انقدر پَسش میزنم که به نظرم کودکانه میآد. من هم مثل شما خشم رو حس میکنم، اما قیافۀ مشکوک آدمی عصبانی رو به خودم نمیگیرم، چون آدمهای عصبانی رو فقط علیه دیگران دیدم، هیچوقت اونها رو علیه خودشون ندیدم. من هم مثل شما، مورد هجوم بدبینی قرار میگیرم اما تصمیم گرفتم خوشبین باشم، جای اینکه از آینده بترسم، بهش امیدوار باشم، شادی رو جای اندوه پرورش بدم، بابت چیزهایی که دارم خوشحال باشم، نه اینکه به خاطر نداشتههام آزرده باشم. مثل همۀ آدمها من هم پُرم از کاراکترهایی غیر مالِ خودم؛ مملو از اشخاصی که اگه برخوردهای دیگهای کرده بودم، ارزشهای دیگهای انتخاب کرده بودم یا داستانِ دیگهای رو گذرونده بودم، میتونستم بهشون تبدیل بشم. شما اینجایید آلسست، تو وجود من، نزدیک کرئون، هملت۲۸، سید۲۹، دونژوان۳۰، فیگارو۳۱ یا خسیس۳۲، انبوهی از شخصیتها در یک نفر.
ناشناس: دارید هذیان میگید!
آلکس: میلیونها موجود در من هست. اونی که نزدیکانم آلکس صداش میکنند، نقش معمولِ منه، کاراکتری هست که من ترجیح دادم، لباسیه که من توش زندگی میکنم.
ناشناس: وای از شما و رسم پوچتون»
حجم
۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه