دانلود و خرید کتاب در حصار یک نگاه سعیده جمشیدی
تصویر جلد کتاب در حصار یک نگاه

کتاب در حصار یک نگاه

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب در حصار یک نگاه

کتاب در حصار یک نگاه نوشتهٔ سعیده جمشیدی است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب در حصار یک نگاه

کتاب در حصار یک نگاه برابر با یک رمان معاصر و ایرانی و داستان دختری به نام «سمانه» است که پس از رفتن خانواده‌اش به سوئد، همراه با مادربزرگش زندگی می‌کند. او قصد دارد تا دو هفتهٔ دیگر به دیدار آن‌ها برود. سمانه که به‌تازگی برای گرفتن گذرنامه اقدام کرده است، پس از دریافت گذرنامه، تماسی از یک غریبه می‌گیرد که خبر از جابه‌جاشدن مدارک او با مدارک «پدرام امیری» می‌دهد. سمانه به‌خیال اینکه بعد از عوض‌کردن مدارک همه‌چیز تمام شده، در این فکر به سر می‌برد که چگونه با تصمیم اجباری پدر برای ازدواجش مخالفت کند، اما انگار موضوعی مهم‌تر از آن هم وجود دارد؛ حضور عجیب و غریب پدرام در جای‌جای زندگی او؛ حضوری که به‌اجبار پای او را به اتفاقات هولناک و هیجان‌انگیزی باز می‌کند. با سمانه همراه شوید.

خواندن کتاب در حصار یک نگاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب در حصار یک نگاه

«آفتاب تازه انوار طلایی اش را برسرتاسر شهر می‌تابانید که از خواب بیدار شدم پس از گذشت یک هفته این نخستین شبی بود که با آرامش برایم سپری شده و توانسته بودم سرموقع و به دور از هرگونه دغدغه‌ای بخوابم.

ساعت هشت صبح را نشان می‌داد، امروز آخر هفته بود و طبق روال همیشه قرار بود که به خانه برگردم برعکس همیشه که منتظر فرارسیدن چنین روزی بودم و دلم برای دیدار خانم جون پرمی کشید اینبار تمایل چندانی به حضور در خانه نداشتم و اگر دروغ نگفته باشم پس از درگیری های هفته پیش با پدر اصلا دلم نمی‌خواست که دوباره به خانه بازگشته و شاهد درگیری های لفظی که همیشه میان من و پدر در می‌گرفت و مادر با صبوری خود همهٔ آن‌ها را حل می‌کرد باشم.

دلم اندکی آرامش می‌خواست جایی که نه پدر باشد و نه خواسته های غیرمنطقی اما افسوس که ما زن‌ها همیشه ضعیف آفریده شده ایم و هیچگاه حق هیچ چیزی را نداریم حتی این زندگی لعنتی نیز گاهی به خواست ما پیش نمی‌رود.

آهی از اعماق وجود کشیدم و ملحفه های مچاله شدهٔ روی تخت را مرتب کردم، معده‌ام به صدا در آمده و کم کم داشت آبرویم را می‌برد از دیشب دیگر چیزی نخورده و حالا احساس گرسنگی تمام وجودم را پرکرده بود.

به جز زهره یکی از خدمه کس دیگری در آشپزخانه نبود و بقیهٔ خدمه هرکس طبق معمول همیشه هرکس مشغول کاری بود. بهترین موقعیت بود که خود را به او نزدیک ساخته و فکری را که این چند وقت به مانند خوره در جانم افتاده و ذهنم را مشغول خود ساخته بود از او بپرسم.

با این فکر لبخندی بی اراده برلبان خسته‌ام نقش بست، فنجانی را از داخل سبد برداشته و به سماور نزدیک شدم. زهره که مشغول آبکشی طرف های کثیف بوده و گویی تازه متوجه حضوزم در آشپزخانه شده بود شیر آب را بسته و همانطور که به سمتم می‌آمد گفت:

- خانم شما چرا زحمت می‌کشید بفرمایید بنشینید من براتون می‌ریزم.

قوری را از روی سماور برداشتم و گفتم:

- نه خودم می‌ریزم دستت درد نکنه.

زهره مات نگاهم کرده اما پیش از آنکه چیزی بگوید قوری را درون فنجان سرازیر کرده و در همان حال به خود جراتی داده و سوالی را که مدت‌ها ذهنم را به خود مشغول ساخته بود برزبان آوردم.

- زهره نو چند وقته که اینجا هستی؟

زهره که از سوال نابهنگام من مشخص بود که تعجب کرده است با دهانی باز به من نگریسته و به سختی لب زد:

- چطور خانم.. چیزی شده؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۴۴ صفحه

حجم

۶۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۴۴ صفحه

قیمت:
۱۷۸,۰۰۰
تومان