دانلود و خرید کتاب سقاء‌ها عتیق رحیمی ترجمه محمدجواد کمالی
تصویر جلد کتاب سقاء‌ها

کتاب سقاء‌ها

نویسنده:عتیق رحیمی
انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سقاء‌ها

کتاب سقاء‌ها نوشتهٔ عتیق رحیمی و ترجمهٔ محمدجواد کمالی است. نشر قطره این رمان خارجی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب سقاء‌ها

کتاب سقاء‌ها داستان دو مرد‌ است که در چنگال اصالت نیاکان اصیلشان، اسیر و درمانده‌اند و حرکت روایت از کابل تا قلب اروپا هم رخنه‌ٔ بدویت وحشت نیاکان را پاک نمی‌کند؛ همان‌ نیاکانی که از دیروز تا امروز، دخترکان نابالغشان را شوهر داده و می‌دهند، سنگسار می‌کنند، آموزش و بهداشت را از فرزاندانشان دریغ می‌کنند و با اصالت تاریخیشان نماینده‌ٔ شر و دشمن آزادی هستند. عتیق رحیمی در این کتاب، مانند دیگر آثارش به‌سراغ وجوه پیچیده‌ٔ شر و جهالت تاریخی مردمی رفته که یا باید با ظلمت سازگار شوند یا به فرار و زندگی در غربت و تبعید محکوم می‌شوند. رمان سقاها روایتی برای فهم ظلمات کابل اسیر چنگال طالبان در یک سو و زندگی در غربت شهرهای مدرن اروپا در سوی دیگر است. این کتاب به خواننده نشان می‌دهد که عشق آن کنشی‌ است که همواره نور را به ارمغان آورده و در تاریک‌‌ترین تاریکی‌ها، حقیقت زندگی و بودن را نمایان می‌سازد.

خواندن کتاب سقاء‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های خارجی و علاقه‌مندان به ادبیات افغانستان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره عتیق رحیمی

عتیق رحیمی (Atiq Rahimi) ۲۶ فوریهٔ ۱۹۶۲ در کابل به دنیا آمد. او نویسنده و کارگردان فارسی‌زبان افغانستانی - فرانسوی است که در ۱۰ نوامبر ۲۰۰۸ جایزهٔ گنکور را برای رمان «سنگ صبور» و جایزهٔ بهترین فیلم داستانی را در هفتادمین جشنواره بین‌المللی فیلم برلین برای فیلم «بانوی رود نیل» دریافت کرد. از میان آثار ادبی مکتوب این هنرمند می‌توان به «خاکستر و خاک» و «سقاها» نیز اشاره کرد.

بخشی از کتاب سقاء‌ها

«یوسف باورش نمی‌شود که چطور دود خوشبوی چوب صندل۱۳۲ باعث تنگی‌نفس و عود بیماری آسم او نشده. مدت مدیدی شگفت‌زده جلوِ شیرین می‌ماند؛ زن بی‌آنکه به برادرشوهرش نگاه کند یا با او حرف بزند، هنوز در حال رقص است، گویی این مرد وجود ندارد. یوسف می‌خواهد او را در آغوش بگیرد، اما جرئت نمی‌کند مانع ادامهٔ رقصیدنش بشود. چنان آرام عقب می‌رود که دود غلیظ کندر جابه‌جا نمی‌شود. دوباره از پلکان بالا می‌رود. در اتاق‌های دیگر دنبال لاله بهاری می‌گردد. جستجویش بی‌فایده است. از خانه بیرون می‌آید. حیاط همچنان خالی و زیر نور نقره‌فام ماه تا حدی روشن است.

یوسف به‌سوی انبوه هیزم‌ها بازمی‌گردد، دورشان چرخی می‌زند؛ سپس روی لبهٔ چاه می‌ایستد و چشمش به نردبانی طنابی می‌افتد. خم می‌شود. ته چاه، کورسویی به چشم می‌خورد. «پس لاله بهاری آنجا است.» بیشتر خم می‌شود و داد می‌زند: «لاله بهاری!» کسی جواب نمی‌دهد.

یوسف از نردبان طنابی پایین می‌رود.

پایش به ته چاه می‌خورد؛ خیس است. یک گذرگاه باریک زیرزمینی آنجا هست که قدم به قدم با نور شمع روشن شده و دود و عطر کندر فضای آن را آکنده کرده. یوسف این بوی خوش را می‌شناسد. «بوی دکان لاله بهاری را می‌دهد، بوی چشمه می‌دهد.» شمع‌های روشن را دنبال می‌کند، بعد از حدود سی قدم به چشمه می‌رسد که در هاله‌ای از نور فرو رفته. نخستین بار است که می‌تواند درون غار و دیواره‌های موج‌دار و سنگ‌هایش را ببیند که به‌زیبایی تراشیده شده‌اند. در انتها، پیکر سایه‌روشن لاله بهاری را تشخیص می‌دهد، لخت و عور، مشغول قرار دادن شمع‌ها و پاشیدن گلبرگ‌های خشکی به‌دور یک سنگ سیاه و صیقلی که وسط یک حوضچهٔ هم‌سطح با کف غار برپا شده.

هوا به‌رغم بخار و دود قابل تنفس و معطر است. یوسف حالا می‌فهمد چرا بعضی وقت‌ها حضور چیزی را در چشمه حس می‌کرده، ولی به‌خاطر تاریکی قادر نبوده ببیندش.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۶ صفحه

حجم

۱۹۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۶ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۷۰%
تومان