کتاب این خانه از آن من است
معرفی کتاب این خانه از آن من است
کتاب این خانه از آن من است نوشتهٔ دورته هانزن و ترجمهٔ فاطمه اتراکی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر آلمانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب این خانه از آن من است
کتاب این خانه از آن من است حاوی یک رمان معاصر و آلمانی است که شما را با «ورا اکهوف» آشنا و همراه میکند. زمانی که ورا اکهوف کودکی پنجساله بود، همراه با مادرش از پروس شرقی به روستای آلتلاند مهاجرت کرد. او که با گذشت ۶۰ سال هنوز در روستا احساس غریبگی میکند، حالا باید در خانهاش میزبان دو مهاجر دیگر باشد؛ کسانی که اینبار نه از جنگ بلکه از زندگی شهری به روستا پناه آوردهاند. دورته هانزن در این رمان که اولین اثر منتشرشده از او است، به مضامینی همچون خانواده، خانه، بستگان و نیز پناهندگی پرداخته است. رمان «این خانه از آنِ من است»، داستان جنگ و مهاجرت است و روایت سه نسل از انسانهایی متفاوت و دور از هم که به اجبار زمانه کنار هم قرار میگیرند. این رمان جزو پرفروشهای ادبیات آلمان و نیز دنیا بوده و نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده است. این اثر ۲۶ فصل دارد.
خواندن کتاب این خانه از آن من است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب این خانه از آن من است
«تیتر اول قطعی شده بود. از جنگل تا سوسیس، یک گزارش تصویری مفصل، ولی نهچندان دوستداشتنی. او مایل بود گزارشش خشن، بیپرده، خونین و پرشور باشد. فقط بایست از ورا اکهوف میپرسید که چه زمانی میتواند همراه او به شکار برود، همان اول کار حرفی درباره عکاس نزده بود. خودش هم چندان مطمئن نبود که فلوریان برای این کار مناسب باشد. او بعد از توپ وتشرِ دیرک تسومفلده برای خودش دو هفته مرخصی استعلاجی رد کرده و گفته بود که قطعاً رنج روحی و روانی این ماجرا با او خواهد ماند. این مرد سی واندیساله مثل دختربچهها رفتار میکرد.
قرار نبود مجلهاش، مزه روستا، یکی از آن گاهنامههای زرد روستایی باشد یا از آن مجلههایی که روی جلدشان عکس بلبل و گوسفند و گلهای صحرایی چاپ میکنند و درونشان پر است از دستور پخت آش چغندر یا دستورالعمل ساختِ کارهای چوبی بهدردنخور، اجاق کوچک یا لانه پرنده یا حتی یک آسیاب کامل و مخصوصاً ساخت چیزهای بیخودی با نمد. خدای من! صنایعدستی با نمد دیگر واقعاً از مد افتاده بود.
بورکهارت وایسورت دنده را عوض کرد و به طرف یکی از راههای باریک روستا پیچید. پیچ تندی بود. چرخهای عقب درجا میچرخیدند و تقریباً کج شده بودند. بسیار آشفته، در حالی که بطری نوشیدنی مالت در یک جیب خورجین دوچرخه و شیشه ترشی کدو و سیب اِوا در جیب دیگرش بود، کمی آهستهتر راند. چراغهای خیابان در اینجا تمام میشد، ظلمات بود و راه روستایی لغزنده و گِلآلود.
از زمان ماجرای آن لگد، دیرک تسومفلده را فقط چند بار گذری دیده بود، از دور برای همدیگر دست تکان داده بودند. در واقع خوب بود که، یک بار دیرک بایستد و سعی کند چیزی بگوید. روشن بود که او واکنشی بیش از حد لزوم نشان داده بود. قبول که تن صدای فلوریان هم هیچ وقت چندان خوب نبوده. بیخیال.
بورکهارت وایسورت از آن آدمهایی نبود که مو را از ماست بیرون میکشند، او حالا پنجاه یورو بالای یک بطری نوشیدنی گلنفیدیش هجدهساله داده بود. دیرک تسومفلده بایست ارزش کار او را درک میکرد. درست است که او کشاورز بود، ولی احمق که نبود. اِوا برای بریتا ترشی فرستاده بود همراه با دعوتنامهای برای جشن بهاره در کارخانه مرباپزیاش. این سومین سال بود که در روز عید پنجاهه این کار را انجام میداد. اگر هوا یاری میکرد و مسافران روزانه از هامبورگ میآمدند، در این روز خیلی خوب میفروخت.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب به یکی از پیامدهای جنگ جهانی دوم و بطور کلی هر جنگی میپردازد و آن مهاجرت آوارگان به سرزمین های جدید و ناشناخته ست... فوق العاده بود گاهی یک صفحه یا یک پارگراف را بارها خواندم کتاب داستان پردازی محکم