کتاب مزرعه حیوانات
معرفی کتاب مزرعه حیوانات
کتاب مزرعه حیوانات نوشتهٔ جورج اورول و ترجمهٔ صالح حسینی و معصومه نبی زاده است. انتشارات دوستان این رمان انگلیسی و نمادین را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب مزرعه حیوانات
کتاب مزرعه حیوانات (قصهٔ پریان) داستان گروهی از حیوانات را روایت میکند که در اقدامی آرمانگرایانه و انقلابی، انسانها را از مزرعهای که در آن زندگی میکنند بیرون کرده و خود ادارهٔ مزرعه را به دست میگیرند، ولی پس از مدتی این حکومت به حکومتی مستبد با شرایط پیشین تبدیل میشود. کتاب حاضر که با نام «قلعهٔ حیوانات» هم شناخته میشود، رمانی است با زبانی ساده، روان و طنزآمیز که حاوی داستانی تمثیلی و نمادین است. این رمان بسیاری از واقعیتهای اجتماعی و سیاسی یک جامعه را توصیف میکند و از لحاظ سبک نوشتار در دستهٔ رمانهای نمادین و سمبلیک قرار میگیرد. در جایجای رمان «مزرعهٔ حیوانات» بارها با شخصیتهایی آشنا میشویم که هر یک نماد طبقه یا قشر خاصی از جامعه هستند. جورج اورول در این رمان برای به تصویرکشیدن هر یک از این طبقات و قشرها از حیوانات استفاده میکند؛ برای مثال در این کتاب اسبی به نام «باکسر» وجود دارد که مظهر طبقهٔ کارگر است و در برابر تمام مشکلات اظهار میکند «من بیشتر کار خواهم کرد». پس از آنکه باکسر توان کارکردن خود را از دست میدهد، خوکها بهجای عمل به وعدههای قبلی درمورد دوران بازنشستگی، باکسر را به یک خریدار اسبهای پیر میفروشند که کارش فروش گوشت اسب بهعنوان خوراک سگ است. رمان حاضر در طول جنگ جهانی دوم نوشته شده و در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شده است، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید. معروفترین جملهٔ کتاب مزرعه حیوانات، «همهٔ حیوانات برابرند، اما برخی برابرترند» است که در زبان انگلیسی بهصورت یک ضربالمثل و جملهٔ کنایهآمیز وارد شده است؛ همچنین جملهٔ «همیشه خوکها تصمیم میگرفتند، سایر حیوانات هرگز نمیتوانستند تصمیمی اتخاذ کنند ولی رأیدادن را یاد گرفته بودند.»، از جملات مفهومی این کتاب است.
خواندن کتاب مزرعه حیوانات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان نمادین پیشنهاد میکنیم.
درباره جورج اورول
«اریک آرتور بلر» با نام مستعار جورج اورول در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری در بیهار در هند متولد شد. او داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعری انگلیسی بود که بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروش «مزرعهٔ حیوانات» و «۱۹۸۴» شناخته شد. هر دوی این کتابها به وضعیت حکومتهای دیکتاتوری میپردازند. جرج اورول مدتی بهعنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت میکرد. زندگی در هند و انگلیس سبب شد تا با فقر آشنا شود و این آشنایی، دیدگاهی جدید به او و کارهایش بخشید. در دوران جوانی همیشه بهدنبال کسب تجربههای تازه بود؛ به همین دلیل مدتی کنار فقرا، افراد بیخانمان و کارگرانِ فصلی لندن و پاریس زندگی کرد؛ او حتی مدتی در آشپزخانهٔ یک هتل در بخش ظرفشویی کار میکرد. در همین زمان بود که تصمیم گرفت شروع به نوشتن تجربیات خودش از زندگی در فقر کند. کتابهای «آسوپاس در لندن» و «پاریس و دختر کشیش» حاصل همین تجربیات است. در در دههٔ ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. در همین زمان درگیر بیماری مزمن ریوی شد؛ نوعی بیماری که برای او نتیجهٔ جنگ بود. پس از جنگ، کتاب «درود بر کاتالونیا» را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت. زندگی او همواره درگیر اتفاقات جدید بود. کمی بعد از بستریشدن در بیمارستان و بهدلیل بیماری مزمن سل که از زمان جنگ با آن درگیر بود، در همان بیمارستانی که بستری شده بود، با «سونیا برونل» ازدواج کرد. بسیاری از منتقدان معتقدند شخصیت سونیا الگوی اورول برای ساخت شخصیت «جولیا» در رمان «۱۹۸۴» بوده است. اورول عاشق کشیدن سیگار بود و حتی بعد از بیماری شدید ریهاش که نتیجهٔ جنگ بود، حاضر نشد سیگار را ترک کند؛ به همین دلیل در بیمارستان بستری شد و هفت ماه پس از چاپ کتاب «۱۹۸۴»، در ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۵۰ از دنیا رفت. برخی از آثار جورج اورول عبارتند از روزهای برمه/ دختر کشیش/ به آسپیدیستراها رسیدگی کن (پول و دیگر هیچ)/ هوای تازه (گریز)/ قلعهٔ حیوانات (مزرعهٔ حیوانات)/ ۱۹۸۴/ آسوپاسها در پاریس و لندن/ ژرفنا (جاده بهسوی اسکلهٔ ویگان)/ درود بر کاتالونیا.
بخشی از کتاب مزرعه حیوانات
«علاج سم شکافته باکسر به درازا کشید. حیوانات از همان فردای روزی که جشن پیروزی تمام شد، به تجدید بنای آسیاب پرداختند. باکسر حتی یک روز هم کار را تعطیل نکرد و از اینکه نمیگذاشت کسی از درد و رنجش بویی ببرد به خود میبالید. منتها در خلوت شب برای کلوور درددل میکرد که زخم سمم حسابی امانم را بریده است. کلوور علفهای جورواجور را میجوید و ضماد درست میکرد و روی زخم او میگذاشت. کلوور و بنجامین هرچه در گوشش خواندند که کمتر کار کن، فایده نکرد که نکرد. کلوور میگفت: «آخر ریه اسب که تا ابد کار نمیکند.» ولی باکسر گوشش به این حرفها بدهکار نبود و هیچ هوایی در سر نداشت جز اینکه پیش از بازنشستگی، آسیاب بادی را برپا ببیند.
اوایل که قوانین مزرعه حیوانات تدوین میشد، سن بازنشستگی اسبها و خوکها دوازده سالگی، گاوها چهارده سالگی و سگها نه سالگی، گوسفندان هفت سالگی و مرغها و غازها پنج سالگی تعیین شده بود. در مورد جیره کریمانه دوران تقاعد هم اتفاق نظر شده بود. البته هنوز حیوانی بازنشسته نشده بود، منتها تازگیها این موضوع خیلی بر سر زبانها افتاده بود. حالا که مزرعه کوچک پشت باغ را به کشت جو اختصاص داده بودند، چو افتاده بود که بناست گوشهای از چراگاه وسیع را برای حیوانات از کار افتاده حصار بکشند. میگفتند جیره غذایی هر اسب روزی دو کیلو غله و زمستانها هم شش کیلو یونجه بعلاوه یک هویج و در صورت امکان در تعطیلات عمومی یک سیب است. اواخر تابستان بعد باکسر دوازده ساله میشد.
در این بین زندگی به سختی میگذشت. زمستان آن سال هم مثل سال قبل سرد بود منتها غذا هم کمتر شده بود. یکبار دیگر جیره همه به جز خوکها و سگها کم شد. اسکوییلر میگفت اگر بخواهیم در مورد برابری جیرهها زیاد سخت بگیریم برخلاف اصول حیوانیت عمل کردهایم. به هر حال برای اسکوییلر مثل آب خوردن آسان بود که به حیوانات ثابت کند درواقع کمبودی در بین نیست که نیست، حالا ظاهر قضیه هرچه میخواهد باشد. راستش، حالا هم موقعیت ایجاب میکرد که در میزان جیره تعدیلی به وجود بیاید (گاهی نشده بود که اسکوییلر از «تقلیل» نامی به میان بیاورد و همواره میگفت «تعدیل»)، ولی پیشرفت نسبت به دوران جونز هزار برابر شده بود. اسکوییلر با جیغ و ویغ آمار و ارقامی را به خورد حیوانات میداد و با اثبات جزییات میگفت حالا نسبت به زمان جونز، جو و یونجه و شلغم بیشتری دارید. کمتر کار میکنید و آب آشامیدنیتان از کیفیت بهتری برخوردار است و عمرتان درازتر و تعداد افرادی از شما که از مرگ و میر دوران نوباوگی جستهاید بیشتر است و کاه بیشتری در آخورها دارید و ککها هم دیگر کمتر به جانتان میافتند. حیوانات کلمه به کلمهای را که تحویلشان میداد باور میکردند. راستش دیگر یاد و خاطره جونز و کارهایش تقریباً از ذهنشان رفته بود. میدانستند که زندگی امروزشان سخت و بیرونق است و بیشتر اوقات گرسنهاند و سردشان است و جز مواقعی که خوابند باقی اوقات معمولا کار میکنند. ولی بدون شک در دوران گذشته حال و روز بهتری نداشتهاند سهل است بدتر هم بوده. داشتن چنین نظری مایه شادیشان میشد. وانگهی، آن روزها برده بودند و امروز آزاد و تفاوت دیروز تا امروز از زمین تا آسمان بود و اسکوییلر هم مرتب این را به گوششان میخواند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه