دانلود و خرید کتاب موجودات به غایت باهوش شلبی ون پلت ترجمه سوما زمانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب موجودات به غایت باهوش اثر شلبی ون پلت

کتاب موجودات به غایت باهوش

نویسنده:شلبی ون پلت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب موجودات به غایت باهوش

کتاب موجودات به غایت باهوش نوشتهٔ شلبی ون پلت و ترجمهٔ سوما زمانی است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت دوستی یک زن مُسن با یک هشت‌پا است. موجودات به غایت باهوش بهترین کتابی‌ است که در دوران سوگ می‌توانید بخوانید. 

درباره کتاب موجودات به غایت باهوش

کتاب موجودات به غایت باهوش سه راوی دارد؛ اول، هشت‌پای باهوشی به نام مارسلوس که درون یک آکواریوم کنار موجودات دریایی دیگر است و روزهای اسارتش را می‌شمرد و توصیف می‌کند؛ دوم، زنی هفتادساله به نام توا سالیوان که مسئول نظافت شیفت شب آکواریوم است. توا به‌تازگی همسرش را از دست داده، سی سال پیش پسرش را گم کرده و در زندگی با مشکلات بسیاری مواجه شده است. و سوم، مردی سی‌ساله به نام کامرون که برای یافتن پدرش به شهر ساحلی آمده است. 

مارسلوس و توا کم‌کم باهم دوست می‌شوند. در این میان، کامرون نیز وارد می‌شود. مادرش در هشت‌سالگی او را ترک کرده و پدرش را هرگز ندیده است. از وقتی باخبر می‌شود پدرش در خلیج زندگی می‌کند، به آنجا می‌آید. او بعد از نقل مکان، تصمیم می‌گیرد در آکواریوم کار کند و اینگونه با توا و مارسلوس آشنا می‌شود. 

حال که این سه نفر باهم ارتباط برقرار کرده‌اند، رابطه‌شان به کجا ختم می‌شود؟ آیا مارسلوس می‌تواند به آرزوی دیرینه‌اش برسد و به اقیانوس آرام برگردد؟ آیا توا با سوگ سی‌ساله‌اش کنار می‌آید و آن را می‌پذیرد؟ آیا کامرون می‌تواند مشکلات عاطفی خود را پشت سر بگذارد و بالاخره پدرش را ببیند؟ و آیا معمای مرگ اریک، پسر توا، بالاخره حل می‌شود؟ سوگ برای هرکدام از این سه نفر چگونه درمان می‌شود؟

خواندن کتاب موجودات به غایت باهوش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم. اگر به داستان‌هایی در ژانر فانتزی علاقه دارید این کتاب را حتما بخوانید.

بخشی از کتاب موجودات به غایت باهوش

«وزن فعلی من بیست‌وهفت کیلوگرم است. پسر بزرگی هستم. معاینه‌ام مثل همیشه با سطل شروع شد. دکتر سانتیاگو درپوش بالای آکواریومم را برداشت و سطل بزرگ زردرنگ را آن‌قدری بلند کرد که با لبهٔ درپوش هم‌سطح شود. هفت گوش‌ماهی توی سطل بود. خانم دکتر سانتیاگو گوشتهٔ سرم را با توری که در دست داشت، به‌سمت لبهٔ آکواریوم هدایت کرد؛ اما لازم نبود این کار بکند. من خودم برای گوش‌ماهی تازه با کمال میل وارد تور می‌شدم. داروی بیهوشی با ملایمت از پوستم به داخل نفوذ کرد. اندامم بی‌حرکت شد. چشمانم بسته شد.

از اولین رویارویی‌ام با سطل زمان زیادی می‌گذرد. روز سی‌وسومِ اسارت بود. آن زمان، احساس ترس تمام وجودم را فراگرفته بود؛ اما کم‌کم یاد گرفتم از سطل لذت ببرم. با آن سطل، احساس هیچ‌چیزبودنِ تمام‌وکمالی هم می‌آید که تقریباً از هر نظر از همه‌چیزبودن خوشایندتر است.

دکتر سانتیاگو که مرا به‌سمت میز می‌بُرد، بازوانم روی کف بتنی کشیده می‌شد. او بازوهایم را روی هم تا کرد و مرا به‌شکل توده‌ای روی ترازوی پلاستیکی گذاشت. دکتر حیرت‌زده گفت: «وای، چه پسر بزرگی!»

تری پرسید: «چقدر؟» و دستان بزرگِ قهوه‌ای‌رنگش را که همیشه مزهٔ ماهی خال‌مَخالی می‌دهد، روی پوست تنم فشرد.»

نظرات کاربران

هلیا
۱۴۰۳/۰۱/۲۷

کتاب جالبی بود. خیلی جاها میتونستی حسی رو توش پیدا کنی که خیلی وقت بوده دلت میخواسته بیانش کنی اما عاجز بودی از این کار. داستان بامزه‌ای داره. به اطلاعات عمومیتون هم میتونه کلی اضافه کنه. در مجموع لذت بخش بود

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
رازها همه‌جا هستند. بعضی آدم‌ها مملو از رازند. چطور است که منفجر نمی‌شوند؟ شاید این همان ویژگی بارز گونهٔ انسانی است: مهارت‌های ارتباطی افتضاح. ناگفته نماند که گونه‌های دیگر هم چندان بهتر نیستند؛ اما حتی شاه‌ماهی هم می‌تواند بفهمد دسته‌ای که به آن تعلق دارد، به کدام جهت می‌چرخد و او هم در همان جهت دنبالشان می‌کند. چرا آدم‌ها نمی‌توانند از میلیون‌ها کلمه‌ای که دارند، کمک بگیرند و به همدیگر بگویند که چه می‌خواهند؟
QRS
سال گذشته، او هر دو را در عرض چند ماه از دست داد. تُوا گاهی با خود می‌اندیشد که شاید بهتر همین باشد، اینکه مصیبت‌ها با هم رخ دهند تا زخم روی زخمی بیاید که هنوز تازه است، تا همه‌چیز با هم تمام شود. تُوا می‌دانست که ناامیدی عمق محدودی دارد. هنگامی که روح و جانت به سوگ آغشته شد، سوگِ بیشتر به‌سادگی به سوگ موجود اضافه و سرریز می‌شود
هلیا
درک می‌کند چه حس‌وحالی دارد که هرگز نتوانی از حرکت بایستی، مبادا توان نفس‌کشیدنت را از دست بدهی.
هلیا
نمی‌شه به کسی که می‌خواد بدبخت بمونه، کمک کرد.
هلیا
این اتفاقات کوچک چه درس‌های عجیبی در خود دارد. هر تصمیم کوچک دراین‌باره که کدام مسیر را انتخاب کنید، دقیقاً تعیین می‌کند که چگونه و چه زمانی به مقصد خواهید رسید.
هلیا
فکر کنم تو از اون‌هایی باشی که تا حالا کلی فرصت داشته، فرصت‌هایی که حتی متوجهشون نمی‌شی. می‌ذاری همه‌شون از دستت برن.»
اژدهای کوچک
تُوا گاهی با خود می‌اندیشد که شاید بهتر همین باشد، اینکه مصیبت‌ها با هم رخ دهند تا زخم روی زخمی بیاید که هنوز تازه است، تا همه‌چیز با هم تمام شود. تُوا می‌دانست که ناامیدی عمق محدودی دارد. هنگامی که روح و جانت به سوگ آغشته شد، سوگِ بیشتر به‌سادگی به سوگ موجود اضافه و سرریز می‌شود
کاربر ۸۵۲۶۴۷۱
شاید به سعادت دست نیافته باشم، البته اگر چنین مفهومی وجود داشته باشد؛ اما با این دانش به چیزی دست یافته‌ام شبیه به رضایت. یا شاید دقیق‌تر بگویم، فروکش موقت اندوه. ها، آدم‌بودن. سعادت برای گونهٔ انسانی با نادانی محض به دست می‌آید! اینجا، در قلمروِ حیوانات، نادانی خطرناک است.
QRS

حجم

۳۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۳۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان