کتاب روان شناسی هنر
معرفی کتاب روان شناسی هنر
کتاب روان شناسی هنر نوشتهٔ جرج مدر و ترجمهٔ سهند سلطاندوست است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی پژوهشهایی که در باب عصبزیباشناسی یا زیباشناسی عصبشناختی هستند.
درباره کتاب روان شناسی هنر
جرج مدر در کتاب روان شناسی هنر بیان کرده است که مباحث نظری هنر طی قرنها تا حد زیادی در انحصار و انقیاد نظریهپردازی فیلسوفان و روششناسی قیاسی ایشان بوده است. روانشناسی هنر رشته نسبتاً جدید است و شاخهٔ نوپدید آن یعنی عصبزیباشناسی یا زیباشناسی عصبشناختی، روش استدلالهای استقرایی مبتنی بر آزمایش، مشاهده و تجربه را به جای قیاس مورد استفاده قرار میدهند. نویسنده در کتاب حاضر شماری از زمینههای اینگونه پژوهشها و نمونههایی از آنها را بهطور خلاصه معرفی کرده است. جُرج مَدِر، مؤلف این اثر کتاب دیگری هم با عنوان «روانشناسی هنرهای تجسمی: چشم، مغز و هنر» (۲۰۱۴) دارد که مفصلتر و تخصصیتر است.
امروزه «روانشناسی هنر»، اگر نه هنوز بهعنوان رشتهٔ دانشگاهی، دستکم در قالب واحد درسی، رفتهرفته جای خود را در برنامههای دانشکدههای هنر، بهخصوص در مقاطع تحصیلات تکمیلی، باز کرده است. این کتاب میتواند منبعی موجز و مناسب برای این واحد درسی باشد.
این اثر در هفت فصل نگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «هنر و روانشناسی»، «عصبشناسی هنر»، «چرا به هنر میپردازیم؟»، «نمایش فضا، خطوط کنارهنما و فرم در هنر»، «نمایش رنگ و حرکت در هنر»، «هنر عالی حاصل چیست؟» و «خلاقیت در هنر و علم».
خواندن کتاب روان شناسی هنر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ روانشناسی هنر و پژوهشگران هنر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روان شناسی هنر
«برخی از معیارهای امروزی برای خوب بودنِ اثر هنری بهکلی از کیفیتهای بصری چشمپوشی کردهاند. معیارهای امروزی عبارتاند از اهمیت در تاریخ هنر، محبوب بودن (یا نبودنِ آن)، ارزش مالی و «جدّیت». اهمیت اثر در تاریخ هنر ممکن است برای کسانی که اطلاعات فراوانی از هنر دارند بسیار مهم باشد. مثلا اهمیت نقاشی سالواتور موندی [ منجی جهان]زمانی که دوباره به خودِ لئوناردو داوینچی، و نه یکی از دستیارانِ کارگاه او، منسوب شد، بهکلی تغییر کرد (گرچه متخصصان هنوز درباره این انتساب اختلاف نظر دارند). از سوی دیگر، اگر اطلاعات نسبتاً کمی درباره پیشینه و زمینه شخصی، اجتماعی و فرهنگی هنرمند داشته باشید، این معیار اساساً به چشم نمیآید.
ظاهراً محبوبیت، به عنوان معیاری برای خوب بودن، تا آنجا که به بزرگان هنر معاصر مربوط میشود، عمدتاً بلاموضوع است. این معیار در عمل ممکن است به ضرر هنرمند و کارش تمام شود. ال. اس. لوری مدتها بین عموم مردم محبوب بوده است، اما آثار او بهندرت در نگارخانهها قرار میگیرند. نمایشگاه دیوید هاکنی در آکادمی سلطنتی در سال ۲۰۱۲ در بریتانیا محبوبترین و آن زمان پنجمین نمایشگاه محبوب پرمخاطب در جهان بود، اما چندان مورد پسند بزرگان هنر واقع نشد. شاید مشکل هنرمندان محبوبی مثل لوری و هاکنی، تا آنجا که به دنیای هنر مربوط میشود، آن است که خودیهای عالم هنر میخواهند آگاهی عمومی را درباره آنچه هنر «خوب» تلقی میشود توسعه دهند، نه اینکه به نظر برسد بنا به ذوق عامهپسند رفتار میکنند. ظاهراً قاعدهای به سبک تبصره ۲۲ وجود دارد که بر نسبت بین محبوبیت هنرمند و منزلت او در دنیای هنر حاکم است (که منظورم از آن دیگر هنرمندان، گردانندگان نمایشگاهها، گالریداران، مجموعهداران، مورخان هنر، روزنامهنگاران، نویسندگان و غیره است): هنرمندی که دنیای هنر بسیار تحسینش میکند بهحق در بین عموم مردم محبوب خواهد شد، و بنابراین آگاهی آنها را از هنر «خوب» گسترش میدهد. به محض اینکه هنرمند نمایشگاهی پرمخاطب برگزار میکند، دنیای هنر دیگر تحسینش نمیکند (چرا که آثارش دیگر آگاهی را گسترش نمیدهند) و بنابراین ناگزیر محبوبیتش از دست میرود. اجتناب از افتادن در این تله دشوار است. به قول گریسون پِری، «شغل هنرمند ساختن کلیشههای جدید است.» تحقیقات نشان میدهد که محبوبیت ممکن است از خودش تغذیه کند. یک مطالعه بررسی کرد که آیا میزان قرار گرفتن در معرض آثار هنری فینفسه بر پسندیدن تأثیر میگذارد یا خیر (Cutting ۲۰۰۳). این تحقیق به نتیجه زیر رسید:
ما آثاری را که قبلا دیدهایم دوست داریم، بهویژه آنهایی را که بارها و بارها دیدهایم.»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه