کتاب در باب امیدواری
معرفی کتاب در باب امیدواری
کتاب در باب امیدواری نوشتهٔ آلن دوباتن و ترجمهٔ بنفشه شریفی خو است و انتشارات کتابسرای نیک آن را منتشر کرده است. آنچه تسلیبخش، الهامبخش و زیبا باقی میماند در این کتاب آمده است.
درباره کتاب در باب امیدواری
انسان در بیشتر طول زندگی خود برای امیدوار بودن به چیزی رسمی و خاص از جنس «دلیل» نیاز ندارد؛ ما سرخوش بودن را امری مسلم در نظر میگیریم. با هدف از خواب بیدار میشویم و هنگام بلند شدن از تخت برای زندگی خود مسیر و جهتی در نظر داریم. شاید گاهی این یا آن مشکل ذهنمان را به خود مشغول کند، اما ارزش کلیت وجود و هستی هرگز زیر سؤال نمیرود.
وقتی ناامیدی بر در میکوبد، دیگر نمیتوانیم در مورد چیزهایی که میتوانند هرچند اندک به ما قوت قلب بدهند چندان بیتفاوت باشیم.
باید یاد بگیریم دلایلی را که پیشتر ناخودآگاه پیدا میکردیم حالا با تعمق سخت و دقیق بیابیم؛ باید با دقتِ تمام، دلایلی برای بودنمان جستوجو کنیم. باید از خودمان بپرسم (کاری که افراد خوشاقبالتر از ما هرگز مجبور نیستند بکنند) چگونه باید سالهای پیش رو را پشت سر بگذاریم و با وجود اینهمه رنجی که تجربه میکنیم، اصلاً چرا زحمتش را به خودمان بدهیم. آنچه در کتاب در باب امیدواری میخوانید ابزاری است که در این جستوجو کمکمان خواهد کرد. ابزاری که میکوشد دلایلی پیش رویمان بگذارد برای اینکه چرا، علیرغم همهچیز، شاید فردا هم امکان ادامه دادن وجود داشته باشد. لحن بخش اول کتاب تعمداً تلخ است اما اعتراض و تازیدن به بدبینیای که چنین به نمایش گذاشته شده است چهبسا بهمعنای از دست دادن دلایلی ارزشمند برای زندگی باشد، چراکه خوشبینی همیشه بهترین شادیبخش و مایهٔ مسرت خاطر انسان نیست. این تصور آزاردهنده که دیگران همه راضی و خوشحالاند و فقط ماییم که با غمهای خود تنها ماندهایم میتواند باعث شود روحیهمان را یکسر ببازیم. بههمینترتیب، دانستن اینکه غم و رنج همهجا پیدا میشود و بیدلیل نیست که اغلب احساس میکنیم زندگی جهنمی است، کمی مایهٔ آسودگی خیال است. ممکن است با یادآوری اینکه بشریت محکوم به فناست، خوشبختی سرابی بیش نیست و جستوجوی موفقیت شغلی کار پوچی است بیشتر روحیه بگیریم تا از توصیههایی که میگویند گلهای بهاری را تماشا کنیم و دمی زیباییشان را تحسین کنیم یا از سادگی و زیبایی زندگی روستایی در دامان طبیعت لذت ببریم. بعضاً زمانی که احساس میکنیم از بین همهٔ انسانها قرعهٔ عذاب و رنج فقط و فقط به نام ما افتاده و محکوم به تنها رنج کشیدن هستیم، اندیشههای تاریک منطقاً دلایل خوبی برای امیدوار بودن به نظر میرسند، چراکه نشان میدهند رنج و بدبختی ما درواقع امری عادی است؛ همانطور که همیشه بوده.
پس از مواجهه با حقایق تلخ، به سراغ افکاری خواهیم رفت که چشماندازمان را از نو میسازند و مصیبتهای ما را در پسزمینهٔ وسیعتر زمان و مکان قرار میدهند. و درنهایت، سراغ لذتهای مثبتی خواهیم رفت، که مانند پرتوهای خورشید صبحگاه بر گونهٔ بیماری که در بستر نقاهت افتاده، صبورانه در انتظار درمان فرد سودازدهٔ غمگین است. در فهرستِ دلایلِ اینکه چرا نباید همینجا و همین حالا به همهچیز خاتمه بدهیم، طعم پنیری لذیذ، پیادهروی با یک دوست و سحرگاههای تابستان هم جای دارند. برای رسیدن به بهبودی پایدار، باید فهرست شخصی و دقیقی داشته باشیم از استدلالهایی که کمکمان میکنند نیروهای درماندگی و ناامیدی را به عقب برانیم. ساختن این فهرست از همینجا شروع میشود.
کتاب در باب امیدواری ازاین بخشها و فصلها تشکیل شده است:
اول: دلایل تاریکی
۱: رنج کشیدن طبیعی است
۲: مغزهای ما مناسب هدف نیستند
۳: بهتر بود متولد نمیشدیم
۴: عشق به ما آسیب خواهد زد
۵: شهوت انتقامجویی در همه هست
۶: چه حسرتها که میخوریم
۷: مزایای محزون بودن
دوم: دلایلی برای نادلبستگی و فاصلهگذاری
۱: باید کمی از دورتر بنگریم
۲: تقدیر نهایی بشر در دست ما نیست
۳: اگر همهچیز هم فروبریزد، درنهایت، ما کموبیش خوب خواهیم بود
۴: برابری ابدیت
۵: زندگی در تبعید خودخواسته
۶: خوشبختانه ما حافظهٔ بسیار بدی داریم
۷: بسیاری از چیزهایی که دیگران به آن اعتقاد دارند مزخرف است
۸: مقاومت
۹: این نیز بگذرد
۱۰: از خاک به خاک
سوم: دلایل روشنایی
۱: هنوز هم برای یافتن شادمانی زمان هست
۲: لذتهای کوچک
۳: تسلیبخشیها و دلخوشیهای خانه
۴: دوستان
۵: زیبایی صنعت
۶: دلایلی که عقل را دور میزنند
۷: محبت به جای درک
۸: جایی دیگر
۹: حیرت
۱۰: امید سپیدهدمان
۱۱: گریز
۱۲: پذیرش
۱۳: دلایل آتی برای امیدوار بودن
خواندن کتاب در باب امیدواری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید امیدی دوباره به زندگی بیابید این کتاب را بخوانید.
بخشی از کتاب در باب امیدواری
«از میان نقاشان قرن بیستم، نقاشی که کارهایش بهطرزی غافلگیرکننده نشاطبخش و تسلیبخش هستند مارک روتکو است؛ نقاش انتزاعی، منادی غم و فقدان، که سالهای پایانی عمرش را به پدید آوردن آثاری غمافزا و درعینحال خارقالعاده و والا گذراند که به قول خودش با بیننده از «تراژدیِ انسان بودن» سخن میگفتند؛ نقاشی که سال ۱۹۷۰، در سن شصتوششسالگی و در استودیوی شخصیاش، به زندگی خود پایان داد.
او که در دویسنک روسیه (دوگوپیلس، لتونی کنونی) متولد شده بود، در دهسالگی به آمریکا مهاجرت کرد و بلافاصله شادی ستیزهجویانه و روحیهٔ سوداگری سرزمین جدید مشوش و بیمناکش کرد. او لئوپاردی یا شاید هم پاسکال زمانهٔ خود بود که وسط دنیای دیزنی سرگردان شده بود. او که از احساساتیگریای که در اطرافش موج میزد حسابی وحشت کرده بود، آموخت آثار هنریای خلق کند بیاعتنا به انگارهها و فرهنگی که احاطهشان کرده بود، سخت و بیرحمانه، غمناک و معطوف به درد.
سال ۱۹۵۸، رستوران مجلل چهارفصل که بنا بود تازه در پارک اَوِنیو در نیویورک افتتاح شود به روتکو پیشنهاد داد در ازای مبلغی هنگفت چند تابلو برای تزئین دیوارهای رستوران بکشد. روتکو رستوران را برای جان فیشر، سردبیر مجلهٔ هارپر، اینطور توصیف میکند: «جایی که قرار بود ثروتمندترین حرومزادههای نیویورک برای خودنمایی و سیر کردن شکمشون به اونجا برن.» نیت او از کشیدن آن آثار خیلی زود مشخص شد: «میخوام هر عوضیای که اونجا غذا میخوره اشتهاش رو از دست بده.» و به همین منظور، برای زمینهٔ آثار این مجموعه از رنگهای سیاه و قهوهای-عنابی استفاده کرد که نوعی حس وحشت و دلتنگیای دیرین را در بیننده القا میکردند. زمان اجرای این پروژه، رنگهای موردعلاقهٔ روتکو شرابی، خاکستری تیره، سیاه قیرگون و سرخ مایل به قهوهای بودند که البته، مانند سایر آثار او از دهههای چهل و پنجاه میلادی، مشخصهشان ترکیب شدن با رنگهایی روشنتر بود.
پذیرفتن چنین پروژهای از طرف روتکو از همان ابتدا دور از ذهن و عجیب بود، اما زمانی که در پاییز ۱۹۵۹ از سفری به ایتالیا بازگشت (و پس از اینکه از دیدن آثار جوتّو از صحنهٔ به صلیب کشیده شدن مسیح بسیار متأثر شده بود) همسرش مِل را برای صرف ناهار به رستوران چهارفصل برد و این حس که پذیرفتن پروژه کار اشتباهی بوده بیشازپیش در ذهنش تقویت شد. حس تحقیر تمام وجودش را گرفته بود. او که باور داشت «بیشتر از پنج دلار برای یک وعده غذا هزینه کردن جرم است» نمیتوانست غذاهای زیادی گرانقیمت، سسهای عجیبوغریب و پیشخدمتهایی را که قیافههایی متفکر به خود گرفته بودند هضم کند. به یکی از دستیارانش که در استودیو به او کمک میکرد گفته بود: «کسی که حاضر باشه برای چنین غذایی چنان قیمتهایی بپردازه، همون بهتر که چشمش به نقاشیهای من نیفته». روتکو از مشتریان چهارفصل متنفر بود: مردمانی با پوستهای برنزه و رفتار سرخوشانه که میخواستند شادی کنند و خودشان را به نمایش بگذارند، قراردادهای تجاری ببندند و آخرین شایعات را با هم ردوبدل کنند. درظاهر برندگان بلامنازع و آشکار زندگی که برای جلسات تمرین تنیس و سفید کردن دندانهایشان حسابی پول خرج میکردند. بیزاری و حس حقیرپنداری روتکو ریشه در این باور داشت که ما فقط زمانی به مقام انسانی خود نائل میشویم که با درد رودررو شویم و با تواضع و همدردی گرد آن به هم بپیوندیم. هرچه غیر از آن باشد خودنمایی است و تکبر. روح او همچنان همان روح روسی باقی مانده بود.»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
نظرات کاربران
مثل همیشه انتشارات خوب و ترجمه خوب و کتاب خوب و نویسنده خوب...