کتاب من زنده ماندم؛ طوفان کاترینا، ۲۰۰۵
معرفی کتاب من زنده ماندم؛ طوفان کاترینا، ۲۰۰۵
کتاب «من زنده ماندم؛ طوفان کاترینا، ۲۰۰۵» نوشتۀ لارن تارشیس و ترجمۀ مریم رئیسی است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب من زنده ماندم؛ طوفان کاترینا، ۲۰۰۵
طوفان کاترینا که در سال ۲۰۰۵ رخ داد یکی از وحشتناک ترین طوفان های تاریخ ایالات متحده بود. این طوفان به ساحل لوئیزیانا برخورد کرد و باعث ویرانی شدید و گستردۀ نیواورلئان شد و این شهر را به زیر آب برد. بیش از ۱۸۰۰ نفر در این اتفاق جان خود را از دست دادند. کتاب من زنده ماندم، طوفان کاترینا، ۲۰۰۵ روایت پسری ۱۱ ساله به نام بَری تاکِر است که طوفان او را از روی سقف خانهشان پایین می اندازد و سیل او را با خودش میبرد اما بَری خودش را به هر سختی از آب بیرون کشیده و دست و پایش را دور تنهٔ یک درخت حلقه میکند. تا آن لحظه او زنده مانده است اما گم شده و نگران پدر و مادر و خواهر کوچکش است. آنها ۲۱ ساعت قبل از طوفان، اعلام تخلیهٔ اضطراری را شنیده بودند و قصد داشتند که هرچه سریعتر شهر را ترک کنند اما حال خواهر کوچکش بد می شود و آنها به ناچار می مانند و به این ترتیب زندگیشان با خطر جدی روبه رو میشود.
من زنده ماندم، یک مجموعه داستان دربارهٔ کودکان و نوجوانانی است که از فجایع بزرگ و بلایای طبیعی نجات پیدا کردهاند. «کشتی تایتانیک، ۱۹۱۲» اولین جلد این مجموعه است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. «سونامی ژاپن، ۲۰۱۱» و «کولاک، ۱۸۸۸» دیگر جلدهای این مجموعه هستند که بر مواجهه، تابآوری و انطباقپذیری بچهها در شرایط سخت تأکید دارد.
خواندن کتاب من زنده ماندم؛ طوفان کاترینا، ۲۰۰۵ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی و نوجوانان علاقهمند به داستانهای واقعی و مهیج پیشنهاد میکنیم.
درباره لارن تارشیس
لارن تارشیس، نویسندۀ کتابهای کودک و نوجوان، ۲۳ نوامبر ۱۹۶۳ متولد شد. آثار این نویسنده داستانی، غیرداستانی و تاریخی است. او با مجموعۀ ۴ جلدی معروف «من زنده ماندم» به شهرت رسید و کتابهایش در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفت و به چندین زبان ترجمه شده است. لارن تارشیس ۴ فرزند دارد و اکنون با خانوادهاش در کانکتیکات زندگی میکند.
بخشی از کتاب من زنده ماندم؛ طوفان کاترینا، ۲۰۰۵
«باد دوروبرش زوزه میکشید. باران بر سر و بدنش میکوبید. همهجا را آب گرفته بود، آبی کفآلود و مواج که دیوانهوار جریان داشت. سیل تمام محلهشان را با خود برده بود و بَری در آن هوای تیرهوتار و خاکستریرنگ، چیزهایی را میدید که آب با خودش میبرد؛ چوبهای شکسته و نوکتیز، شیشههای شکسته، دوچرخهای مچالهشده، یخچال، عروسک پنگوئن و تشکی که رویش ملافهٔ صورتیرنگ داشت. خیلی سعی کرد به این فکر نکند که دیگر چه چیزهایی درون آن آب هست یا چه اتفاقی برای همسایگانش افتاده... و البته برای پدر و مادرش و کلئو، خواهر کوچکش. نکند آنها هم توی آب افتاده بودند؟ نکند... صبر کن! صدای چه بود؟ کسی صدایش کرد؟ بَری فریاد زد: «بابا! مامان! کلئو!» نه. باد بود که زوزه میکشید. حتی آسمان هم از این طوفان به وحشت افتاده بود.»
حجم
۳۵۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۳۵۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
بسیار عالیه خیلی روان ساده نوشته شده