کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011
معرفی کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011
کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011 نوشتهٔ لارن تارشیس است و با ترجمهٔ مریم رئیسی در انتشارات پرتقال منتشر شده است.
درباره کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011
کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011 دربارهٔ سونامی ژاپن است که در سال ۲۰۱۱ رخ داد. این زلزله با شدت ۹.۰۳ ریشتر، شدیدترین زمینلرزهٔ ژاپن و چهارمین زلزلهٔ شدید ثبتشده در تاریخ است.
این کتاب داستان بِن است که ۴ ماه پیش از حوادث کتاب پدرش را از دست داده است. او به محل تولد پدرش در ژاپن سفر میکند. جای خالی پدرش هر روز بیشتر از قبل او را آزار میدهد؛ اما ناگهان همه چیز تغییر میکند. از یک روز صبح غم به ترس تبدیل میشود. اول، زلزلهای وحشتناک دهکدهٔ ساحلی آرامِ محل اقامت آنها را به لرزه درمیآورد و تقریباً خانهٔ عمویش را خراب میکند؛ بعد آب اقیانوس بالا میآید و سونامی عظیمی به راه میافتد. بن از خانوادهاش جدا میشود. او باید برای زنده ماندن مبارزه کند.
خواندن کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011 را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من زنده ماندم؛ سونامی ژاپن، 2011
«بیدار شدن از آن خوابها بود که شکنجهاش میداد؛ دوباره یادش میآمد که بابا از دنیا رفته. چهار ماه پیش نزدیکیهای محل زندگیشان در پایگاه نیروی هوایی کالیفرنیا تصادف کرد. بابا یکی از خلبانهای اِف ۱۶ نیروی هوایی آمریکا بود. همهجای دنیا کلی مأموریت هوایی خطرناک انجام داده بود، آنوقت یک روز که رفته بود برای بِن و هری یک جعبه دونات بخرد، در مسیر برگشت وسط اتوبانی در کالیفرنیا جانش را از دست داد.
چند ماه قبل از تصادف، بابا با اعلام خبری همه را غافلگیر کرده بود. گفته بود همهٔ خانواده قرار است به دهکدهٔ ماهیگیری شوگاهاما در ژاپن سفر کنند، همان جایی که خودش تا دهسالگی در آن زندگی کرده بود. قرار بود در ماه مارس که تعطیلات مدرسهٔ بِن شروع میشد به این سفر بروند و پیش عمو تومِئوی بابا بمانند. همه او را اوجیسان صدا میزدند که به زبان ژاپنی یعنی عمو.
بِن همیشه آرزو داشت شوگاهاما را ببیند. اوجیسان برایش بیشتر نقش پدربزرگ را داشت تا عمویی که خیلی ازشان دور بود. در این سالها، چندین بار برای دیدنشان به کالیفرنیا رفته بود. بِن داستانهای زیادی دربارهٔ بچگیهای بابا در آن دهکده شنیده بود و بیصبرانه میخواست خودش هم آنجا را ببیند.
ولی نه بدون بابا.
وقتی مامان بهشان گفت با وجود اتفاق ناگواری که افتاده، همچنان به آن سفر خواهند رفت، بِن باورش نمیشد. به مامان التماس کرد سفر را لغو کند، ولی او بههیچوجه نظرش را تغییر نداد. بابا همیشه میگفت: «گول اون لبخند مهربون مامان رو نخور.» قبل از به دنیا آمدن بِن، مامان هم عضو نیروی هوایی بود.
بابا همیشه لبخندی غرورآمیز میزد و میگفت: «مامان از همهمون قویتره.»
مامان میخواست به شوگاهاما برود، پس همه رفتند.
هری از رختخواب بیرون آمد. لباسخواب طرح دارث وِیدِرش۱ روی شانههای لاغرش آویزان شده بود. نییا، گربهٔ اوجیسان، پایین تشک خواب بود. هری بغلش کرد. احتمالاً آن گربه صد سالی عمر داشت! موهای سیاهش در بعضی از قسمتهای بدنش ریخته بود. کوچک و نحیف بود و دم کجوکولهاش زیگزاگی شده بود. بهجای میومیو هم صدایی از خودش درمیآورد که گوشهای بِن را آزار میداد.
ایو! ایو!
بِن امیدوار بود هری به گربه بیاعتنایی کند تا حیوان هم دست از سرشان بردارد، ولی هری عقیده داشت که نییا یکی از گربههای جِدای۲ و دستیار مخصوص دارث وِیدِر است. راستش آن گربهٔ پیر هم مشکلی نداشت که هری وسط بازیهای جنگ ستارگانیاش، او را هم مدام توی خانه اینطرف و آنطرف بکشد و با شمشیر نوریاش دنبال دشمنان نامرئی کند.»
حجم
۴۴۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۴۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
نظرات کاربران
بن، پدرش را به تازگی از دست داده . و از شدت غم بسیار سردرگمه . بن ، به ژاپن ، زادگاه پدرش سفر میکنه. غم از دست دادن پدر، باعث احساس سنگینی روی قلب بن میشه . یه روز