کتاب وقتی رفت
معرفی کتاب وقتی رفت
کتاب «وقتی رفت» نوشتۀ لیزا جوئل و ترجمۀ مائده توحیدی است و نشر دختر آفتاب آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب وقتی رفت
کتاب وقتی رفت، رمانی معمایی و هیجانانگیز است که داستان ناپدیدشدن و قتل مرموز دختری۱۵ ساله به نام الی را روایت میکند. الی دانشآموزی موفق و محبوب است و با مادرش، لارل، رابطهای صمیمانه دارد. اما ناگهان یک روز، برای درسخواندن از خانه خارج میشود و دیگر هرگز به خانه بازنمیگردد. ناپدیدشدن ناگهانی الی زندگی لارل را بهشدت تحتتأثیر قرار میدهد؛ او از ۲ فرزند دیگرش دور میشود، رابطه با همسرش از هم میپاشد و زندگیاش به مسیری تاریک و پر از درد میافتد.
۱۰ سال پس از ناپدیدشدن الی، بقایای جسد او به همراه کولهپشتیاش پیدا میشود، اما هنوز دلایل و جزئیات مرگش در هالهای از ابهام باقیمانده است. لارل پس از این کشف تلخ، با مردی جذاب به نام فلوید آشنا میشود و در او حس امنیت و آرامشی دوباره مییابد؛ اما ماجرا وقتی پیچیده میشود که لارل دختر کوچک فلوید، یعنی پاپی، را میبیند و از شباهت غیرقابلباور او به الی شوکه میشود. این شباهت ظاهری، او را به بازبینی دوباره مرگ دخترش و ارتباط این اتفاق با زندگی جدیدش وامیدارد.
رمان وقتی رفت با روایتی چندلایه و تنشزا، به عمق احساسات و چالشهای عاطفی لارل پس از این حادثه میپردازد و با ظرافتی خاص، رازها و پیچیدگیهای زندگی شخصیتها را لایه به لایه برای مخاطب آشکار میکند. این کتاب که از پرفروشترینهای نیویورکتایمز نیز بوده، توانسته به دلیل پرداخت جذاب و تعلیق مداومش، جوایز بسیاری را به دست آورد و خوانندگان را به چالش در مورد مفهوم فقدان، رازهای خانوادگی و جستجوی حقیقت در پیچیدگیهای زندگی دعوت کند. وقتی رفت داستانی است که نهتنها معماهای پیچیدهای برای خواننده طرح میکند، بلکه جنبههای عاطفی عمیقی از رابطهٔ مادر و فرزند و تأثیرات ماندگار غم و اندوه بر زندگی افراد را نیز به تصویر میکشد.
خواندن کتاب وقتی رفت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای جنایی، معمایی و پلیسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب وقتی رفت
«آن ماهها، ماههای پیش از ناپدیدشدنش بهترین ماهها بود. واقعاً بهترین بود. هر لحظهای خود را مانند یک هدیه به او عرضه میکرد و میگفت: من اینجام. یه لحظۀ فوقالعادهٔ دیگه. نگاهم کن. میبینی چقدر دوستداشتنیام؟ هر صبح جنبوجوشی بود برای ریمل زدن و اضطراب رسیدن. ضربانی که با نزدیکشدن به ورودی مدرسه تندتر میشد و لذتی که با دیدن او برایش ایجاد میشد. مدرسه دیگر برایش قفس نبود. صحنۀ نورانی فیلم بود برای داستان عاشقانهاش»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه