دانلود و خرید کتاب همدم سیده ماجده سلیمانی (غزاله ماه)
تصویر جلد کتاب همدم

کتاب همدم

معرفی کتاب همدم

کتاب همدم نوشتهٔ سیده ماجده سلیمانی (غزاله ماه) است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی و عاشقانه را منتشر کرده است.

درباره کتاب همدم

کتاب همدم حاوی یک رمان معاصر ایرانی و عاشقانه است که شما را با «نوال» آشنا و همراه می‌کند. نوال دختر ۲۳ساله‌ای است که با مادر بیمار و ناپدری معتاد خود زندگی می کند. او مخارج زندگیش را از راه کارکردن در خانه‌های مردم به دست می‌آورد. نوال طی حوادثی سر از عمارتی در می‌آورد و مجبور می‌شود آنجا بماند. رفته‌رفته دیو این عمارت، این دختر را اسیر خودش می‌کند. این رمان در سال ۱۴۰۲ و به قلم سیده ماجده سلیمانی (غزاله ماه) منتشر شده است.

خواندن کتاب همدم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب همدم

«نوال را که به بیمارستان رساندم با حرصی که در رفتارش معلوم بود از ماشین پیاده شد و در را محکم به هم کوبید. چشم هایم را بستم و بی‌توجه به او راه اتاقم را پیش گرفتم، سوییچ ماشین را روی میز پرت کردم و بی‌حال پشت صندلی نشستم. حرف‌های کتی خورهٔ جانم شده بود. چیزهایی که از نوال برایم گفت واقعاً آزار دهنده بود. اینکه چه بلایی سر برادر و پدرش آمده و او هم مجبور بود با سن کم‌اش کارکند. بابت رفتارم کمی عذاب وجدان داشتم. اما هنوز هم نسبت به خوب بودن‌اش شک داشتم. بخاطر همین جرقه‌ای که در سرم زده شد را عملی کردم. راهی که بتوانم امتحان‌اش کنم. اگر دختر درستی نباش از روی رفتاراش میفهمیدم. فقط لازم بود که در چند مهمانی که برگزار میشد همراهی‌ام کند، آنوقت راحت متوجه میشدم که تصوراتم درست است یا نه؟ دوباره صحنه‌های نیم ساعت پیش جلوی چشم هایم آمد، واقعاً قیافهٔ عصبانی‌اش خنده دار شده بود، نامردی کردم که از حقوق‌اش حرف زدم اما فکری که جدیدا در سرم آمده بود مجبورم می کرد اینطور رفتار کنم.

شاید به قول کتی، نوال می توانست کمکم کند اما اول باید میفهمیدم چطور آدمی است. بعد تصمیم می گرفتم که از مشکلم با او حرف بزنم یا نه؟ خدا را شکر کتی هم از من دلگیر نبود. در همان چند دقیقه‌ای که در عمارت تنها بودیم توانستم از دلش دربیاورم. سرم را به صندلی تکیه دادم و چشم هایم را بستم. در فکر و خیال خودم بودم که در اتاق با شدت باز شد و من با وحشت از روی صندلی‌ام پریدم. خواستم ببینم کدام بیشعوری است که نگاهم به یک جفت چشم شیطان گره خورد، نفسم را با حرص بیرون دادم:

- آخه چقدر بهت باید بگم مثل آدم بیا تو اتاقم. میمون، زهرم ترکید.

درحالی که با لبخند ملیح‌اش که از حرص دادن من روی لب‌هایش بود به سمت کاناپه میرفت با ناز گفت:

- من تو اتاق آدمیزاد جماعت در میزنم و خیلی محترمانه داخل میرم، تو که یک نمونه نادری از موجودات ناشناختهٔ جهانی، پس در زدن نمیخواد.

صورت‌ام از حرص قرمز شده بود، داشتم زیر لب غر میزدم که از جا بلند شد و همانطور که در کشوی میزم دنبال چیزی میگشت گفت:

- انقدر غر نزن، میدونم که داری فکر میکنی من فرشته از کجا تو زندگیت پیدا شدم اما خب همیشه آدما ناخواسته یه کارهایی میکنن که خدا خیلی دوست داره تو جواب اون کارها بهشون یه پاداش بزرگ بده، من همون پاداش بزرگتم، حالا تو برو فکر کن چه نیکی در حق کسی کردی که خدا منو در حد اون دیده تا بهت هدیه کنه..»

کاربر 9116201
۱۴۰۳/۰۹/۲۱

خیلی دوستش داشتم

کاربر ۱۱۸۵۲۴۹
۱۴۰۲/۱۰/۲۴

نمونه رو خوندم ترغیب شدم ولی به نصفه نرسیده دیدم داستان داره هندی میشه دیگه ادامه ندادم حیفه پولم

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶۵ صفحه

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶۵ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۳۳,۰۰۰
۷۰%
تومان