
کتاب لیدوکایین
معرفی کتاب لیدوکایین
کتاب الکترونیکی لیدوکائین نوشتهٔ سیده ماجده سلیمانی (غزاله ماه) در انتشارات آراسبان چاپ شده است. این کتاب رمانی روان و خواندنی است که به مرور بخشی از فضای رازآلود و تعاملات شخصیتها در بستر زندگی روزمره میپردازد. تاکنون گزارش دریافت جایزه یا اقتباس رسانهای برای این اثر منتشر نشده است.
درباره کتاب لیدوکائین
رمان لیدوکائین روایتگر ماجرای ماهور و مهدی است؛ دو شخصیت که در فضایی احساسی و نمادین با یکدیگر مواجه میشوند. داستان در بستری شکل میگیرد که در آن ماه بهمثابه عنصری نمادین حضور دارد و فضایی معماگونه و پراحساس ایجاد میکند. ساختار روایت مبتنی بر کشف تدریجی احساسات و روابط میان شخصیتهاست. نویسنده با بهرهگیری از توصیفات ساده و گفتوگوهای طبیعی، فضایی ساخته که خواننده را به همراه شخصیتها در لحظههایی از همآفرینی بازاریابی و درک متقابل میکشاند. تنشها، تردیدها و ایستوبرخورد شخصیتها با نگاههای متقابلی مانند ماه و خورشید، بخشی از دغدغههای درونی را بازتاب میدهند. فضاسازی اغلب در محیط باز تصویر میشود ماه، باغ، نور و صدا تا همزمان با پیشبرد داستان، لحظاتی شاعرانه را گرد هم آورد. این ترکیب حسی، خواننده را تشنهٔ ادامه و حل برخی رمزها میکند: چرا شخصیتها بر سر ماه و خورشید بحث میکنند؟ چه چیزی در پسِ این توجه نهفته است؟ معنای سمبولیک این مباحث چیست؟ باتوجهبه آنچه ارسال شده، تصویر مشخصی از کل چارچوب کلی داستان در دست نیست؛ اما مشخص است که رمان در ژانر اجتماعی با تأکید بر روابط انسانی و کاوش درونی طراحی شده و ممکن است در ادامه به لایههایی چون عشق، شک یا کشف رازهای زندگی اشاره کند.
کتاب لیدوکائین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای خوانندگانی مناسب است که به داستانهایی با تأکید بر احساسات شخصیتها، رمزآلودگی طبعی و گفتوگوهای روان با تمهای نمادین علاقه دارند.
بخشی از کتاب لیدوکائین
«او میگفت نمیدانست چه میکند با دل ماهور. نمیدانست این دختر دیگر نایی ندارد. نمیدانست جنسش از شیشه است و خیلی وقت است که تَرَک برداشته. چگونه ثابت میکرد که او هم سمیرا را دوست داشت؟ خواهرش بود. پاره تنش.. خودش شیشهٔ شیر را دهانش میگذاشت. خودش پا به پایش قدم برداشته بود. دل به دل این خواهر کوچک داده بود اما مگر کسی میدید؟ اصلا میتوانست جلوی اینهمه کینه مقاومت کند؟ سمیرا دخترش بود؟ پس او چی؟ مگر ماهور دخترش نبود؟ چگونه بود که همیشه نوازشهای مادرانهاش نصیب سمیرا میشد و توپ و تشرهایش قسمت دخترک غمگین خانه؟ اشک دست بردار نبود. بلاخره مادرش را از او جدا کردند. سنگینی نگاهی را روی خودش احساس کرد. سر چرخاند. با دیدن چشمان گستاخش اخمهایش را در هم کشید. چگونه میتوانست انقدر وقیح باشد؟ نگاهش را از او گرفت تا بیشتر از این عذاب نکشد. انگار نه انگار که مجلس عزای خواهر زادهاش بود. انگار نه انگار که خواهرش داشت جان میکند. هنوز هم بر سر حرفش بود. هنوز هم دست از هوسرانیهایش برنداشته بود. ماهور دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت. پس چرا این مرد دست بردار نبود؟»
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه