
کتاب مرز پنهان
معرفی کتاب مرز پنهان
کتاب الکترونیکی «مرز پنهان» نوشتهٔ م. عبدالله قاضی اثری داستانی است که نشر شقایق آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی زنی جوان و پسر بیمارش، به روایت فرازونشیبهای زندگی، تنهایی، امید و تلاش برای بقا در شرایط دشوار میپردازد. داستان در بستری اجتماعی و خانوادگی شکل میگیرد و دغدغههای زنان، مادران و روابط میاننسلی را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مرز پنهان
«مرز پنهان» رمانی اجتماعی است که با نگاهی واقعگرایانه به زندگی زنی به نام رها و پسر خردسالش، مانی، میپردازد. این کتاب در قالب داستانی بلند و با روایتی خطی، زندگی روزمره، چالشها و خاطرات تلخ و شیرین شخصیت اصلی را دنبال میکند. نویسنده، م. عبدالله قاضی، با تمرکز بر جزئیات زندگی زنان در جامعهٔ معاصر، به موضوعاتی چون فقر، بیماری، طلاق، وابستگیهای خانوادگی و تلاش برای استقلال میپردازد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و با بازگشت به گذشته و مرور خاطرات، لایههای پنهان شخصیتها و روابطشان را آشکار میکند. فضای داستان، خانهای کوچک و محلهای قدیمی است که در آن روابط میان مادر، فرزند، بیبی (مادربزرگ)، و دیگر شخصیتها شکل میگیرد. «مرز پنهان» با پرداختن به دغدغههای زنان، نقش مادرانه و چالشهای اجتماعی، تصویری ملموس از زندگی طبقه متوسط و پایین جامعه ارائه میدهد و در عین حال، به امید و تلاش برای تغییر نیز اشاره دارد.
خلاصه داستان مرز پنهان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «مرز پنهان» با روایت زندگی رها، زنی جوان و مادر یک پسر بیمار به نام مانی، آغاز میشود. رها پس از جدایی از همسرش، با مشکلات مالی و عاطفی دستوپنجه نرم میکند و در خانهای کوچک به همراه بیبی، مادربزرگ مهربان و حامی، زندگی میکند. دغدغههای روزمره رها شامل تأمین هزینههای زندگی، مراقبت از مانی که مبتلا به بیماری صرع است، و تلاش برای حفظ عزتنفس و استقلال در برابر نگاههای ترحمآمیز اطرافیان است. در طول داستان، خاطرات گذشته رها از دوران نوجوانی و جوانی، روابطش با خانوادهٔ اصلی، دوستان و عشقهای نافرجامش مرور میشود. او که زمانی در خانوادهای مرفه و بیتوجه بزرگ شده، حالا با واقعیتهای تلخ زندگی روبهروست و باید برای بقای خود و فرزندش بجنگد. رابطهٔ رها با بیبی، بهعنوان تنها تکیهگاه عاطفی و عملی، نقش پررنگی در داستان دارد و حمایتهای بیبی، نقطهٔ امیدی در زندگی رهاست. رها با کار تایپ و سفارشهای کوچک، سعی دارد هزینههای زندگی را تأمین کند و در عین حال، با خاطرات و حسرتهای گذشته، احساس گناه و مسئولیت نسبت به مانی، و فشارهای اجتماعی و اقتصادی روبهرو میشود. داستان با نمایش لحظات تلخ و شیرین، بحرانهای عاطفی، و امیدهای کوچک روزمره، تصویری از تلاش یک زن برای عبور از مرزهای پنهان زندگیاش ارائه میدهد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب مرز پنهان را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صادقانه و بیپرده، به مسائل و دغدغههای زنان، مادران تنها و خانوادههای آسیبدیده میپردازد. «مرز پنهان» تصویری ملموس از واقعیتهای اجتماعی و عاطفی زندگی زنان در جامعهٔ امروز ارائه میدهد و خواننده را با چالشهای روزمره، امیدها و ناامیدیها، و قدرت ایستادگی در برابر مشکلات آشنا میکند. روایت داستان، همدلی و درک عمیقتری نسبت به موقعیتهای دشوار و انتخابهای سخت زنان ایجاد میکند و فرصتی برای تأمل دربارهٔ ارزش خانواده، استقلال و معنای واقعی حمایت فراهم میآورد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و خانوادگی، کسانی که دغدغهٔ مسائل زنان، مادران تنها یا روابط میاننسلی دارند، و همچنین افرادی که به دنبال درک عمیقتری از چالشهای زندگی در طبقات متوسط و پایین جامعه هستند، مناسب است. «مرز پنهان» میتواند برای کسانی که با بحرانهای عاطفی، مالی یا خانوادگی روبهرو هستند، تجربهای همدلانه و آموزنده باشد.
بخشی از کتاب مرز پنهان
«آخرین پیچ کوچه را رد میکنم. کبودی آسمان را مینگرم، آسمان شب قصد باریدن دارد! به قدمهایم سرعت میبخشم. از کنار خانههای کاهگلی میگذرم. بیتاب به روبهرویم نگاه میکنم. نگرانش هستم، دلواپسش هستم، تنها گذاشتنش اشتباه محض بود. میدانستم و باز هم تنهایش گذاشتم. اگر برایش اتفاقی افتاده باشد! اگر حالش بد شده و سرش به زمین خورده باشد! تنهایش گذاشتهام و برای رسیدن به خانه میدوم. مقابل در تک لنگهٔ خانه میایستم. صدای نفسنفسزدنهایم سکوت کوچه را میشکند. دست یخزده از اضطرابم را میان کیف فرومیبرم و کلید به در میاندازم. چرخشی به کلید میدهم، در را کمی هول میدهم تا باز شود. قدم به روی موزاییکهای ترک خورده و در هم شکسته میگذارم. با پریشانی نگاهی به چراغ خاموش اتاق کوچکم میاندازم و دلم میلرزد. پا تند میکنم به آنسو. صدای کوبش پاهایم، روحم را خراش میدهد. چراغ خاموش اتاق دهانکجی میکند. هزاران دلواپسی بزرگ دلم را زیر و رو میکند. حیاط کوچک خانه بزرگ شده، کش آمده است، تمام نمیشود. به انتهای حیاط و اتاق کوچکم نمیرسم. صدایی، آرامش جانم میشود: ـ دخترم، مانی جان پیش منه. چشمانم را میبندم. نفسم آسودهخاطر بیرون میآید. بیبی که باشد خانه امن و امان میشود. تنها پشت و پناهم برگشته است. از میان درخت سر به فلک کشیدهٔ توت، به آنسو مینگرم. روشنایی چراغ اتاقش لبخندی به لبم میآورد. آنقدر هراس داشتم که روشنایی اتاقش را ندیدم. راه کج میکنم به سمت صاحبخانهٔ عزیزم: ـ سلام بیبی، رسیدن به خیر. دستم به دور کمر خمیدهاش میپیچد. نفسی از عطرش میگیرم. گونهاش را با لبهایم به نام خود سند میزنم و از مادرِ مهربانتر از مادرم جدا میشوم.»
حجم
۷۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۴۰ صفحه
حجم
۷۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۴۰ صفحه