کتاب دیوار
معرفی کتاب دیوار
کتاب دیوار نوشتۀ ژان پل سارتر است. این مجموعه داستان کوتاه فرانسوی را انتشارات باران خرد با ترجمهٔ صادق هدایت منتشر کرده است.
درباره کتاب دیوار
کتاب دیوار که یکی از آثار مشهور ادبی جهان است، شامل هفت داستان از نویسندگان مشهور است که به قلم صادق هدایت جمعآوری و ترجمه شده است. عنوان مجموعه داستانهای موجود در این کتاب بهترتیب عبارت است از «دیوار»، «اتاق»، «هروستراتوس»، «صمیمیت» و «کودکی یک رهبر». داستان «دیوار» که اولین قصهٔ این مجموعه داستان است، دربارۀ سه زندانی سیاسی است. این سه نفر فردا اعدام خواهند شد. زوال ذهنی این افراد از دیدگاه پزشکی مهربان که گویی برای آرامکردن آنها در آن محل حضور دارد، بخشی از این اثر است. ژان پل سارتر با جزئیاتی دقیق، زیبا و دلهرهآور این داستان را روایت کرده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب دیوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی فرانسه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره ژان پل سارتر
ژان پل سارتر در سال ۱۹۸۰ به دنیا آمد. او فیلسوف، فعال اجتماعی و نویسندهای فرانسوی و نیز همسر «سیمون دوبوار» بود. سارتر به آزادی بنیادی انسان و اینکه «انسان، محکوم به آزادی است» باور داشت. بهطور کلی، ۲ دوره در زندگی حرفهای سارتر وجود دارد؛ نخستین دوره، دورهٔ پس از نوشتن اثر معروفش «هستی و نیستی» و دومین دوره، پس از نگارش رمان «تهوع» است. در دومین دورهٔ حرفهای زندگیاش، سارتر بهعنوان روشنفکری فعال از نظر سیاسی شناخته شد. او از طرفداران کمونیسم بود؛ هرچند هرگز بهطور رسمی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درنیامد. سارتر بیشتر عمرش را صرف تطبیق ایدههای اگزیستانسیالیستیاش کرد. او معتقد بود که انسان باید خودش سرنوشتش را تعیین کند؛ همچنین مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی - اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند.
سارتر، در سال ۱۹۶۴، جایزهٔ ادبی نوبل را برنده شد، ولی از پذیرفتن این جایزه پرهیز و خودداری کرد. او در نامهای که به آکادمی نوبل نوشت، توضیح داد که نمیتواند جایزه را بپذیرد و نمیخواهد که هرگز نامش در فهرست دریافتکنندگان آن جایزه قرار گیرد. این فیلسوف فرانسوی، بهعنوان یک نویسنده نمیخواست نامش با سازمانی مرتبط گردد. بعضی از فیلسوفان معتقد هستند که سارتر در کارهایش مفاهیم متناقضی را در کنار هم قرار داده است. او از سال ۱۹۷۳ به بعد، تقریباً تمامی قدرت بینایی خود را از دست داد و دیگر قادر به نوشتن نبود؛ بااینهمه کوشید با انجام مصاحبهها، دیدارها و حضور در مراسمها کماکان چهرهای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد. او در جایی از مبارزۀ مردم ایران علیه محمدرضاشاه پهلوی و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزۀ مردم شیلی علیه دیکتاتوری آگوستو پینوشه طرفداری کرد.
بخشی از آثار مهم سارتر عبارتند از:
رمان «تهوع» (یا «غثیان»)، «زنده باد چگوارا»، «دیوار» (مجموعه داستان)، «هستی و نیستی» (رساله فلسفی)، «خروج ممنوع» (نمایشنامه)، «مردههای بیکفنودفن» (نمایشنامه)، «روسپی بزرگوار» (نمایشنامه)، «گوشهنشینان آلتونا» (نمایشنامه)، «مگس ها» (نمایشنامه)، «راههای آزادی»، «نقد عقل دیالکتیکی» (رساله فلسفی)، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» (رساله فلسفی)، «ادبیات چیست؟» (رساله ادبی - فلسفی)، «اندیشههایی دربارهٔ مسئلهٔ یهود» (رساله)، «چرخدنده» (فیلمنامه) و کتاب «واژهها».
ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ درگذشت.
بخشی از کتاب دیوار
«زندانی که برای ما تعیین شده بود، یکی از سردابههای بیمارستان بود. هوا به سبب جریان، بسیار سرد بود. تمام شب را لرزیده بودیم و روز هم وضع ما بهتر نشده بود. پنجروز قبل را من در دخمه سرای آرشوک به سر برده بودم، این بنا یک نوع دژ فراموشی بود که از قرونوسطی بهیادگارمانده بود، چون عدهٔ زندانیان زیاد و جا کم بود، هر جایی دستشان میرسید آنها را میچپاندند. من از زندان خودم راضی بودم، سرما اذیتم نمیکرد؛ ولی تنها بودم و این مرا عصبانی میکرد. در سردابه همدم داشتم، ژوان هیچ نمیگفت، چون میترسید. ازاینگذشته، جوانتر از آن بود که بتواند اظهارعقیده بکند؛ اما توم پرچانه بود و زبان اسپانیولی را خیلی خوب میدانست.
در سردابه یک نیمکت و چهار کیسه کاه بود. وقتیکه ما را برگرداندند، نشستیم و در سکوت انتظار کشیدیم، لحظهای نگذشت که توم گفت: «کلک ما کنده است.»
گفتم: «من هم اینطور تصور میکنم؛ اما به نظرم با این جوانک کاری نخواهند داشت.»
توم گفت: «به جرم اینکه برادرش داوطلب است، نمیتوانند برای او پاپوش بسازند.»
نگاهی به ژوان انداختم، مثل این بود که به ما گوش نمیدهد. توم گفت: «میدانی در ساراگوس چه میکنند؟ مردم را روی جاده میخوابانند و از روی آنها با اتومبیل بارکش رد میشوند، یک نفر مراکشی فراری برای ما نقل کرد. میگویند برای صرفهجویی در مهمات است.»
گفتم: «ولی صرفهجویی بنزین نیست.»
من از توم دلخور بودم؛ او نبایستی این حرف را بزند.
دوباره گفت: «افسرانی که دستهایشان توی جیبشان است، سیگار میکشند و در جاده برای بازجویی گردش میکنند. تو گمان میکنی که نیمهجانها را میکشند؟ بشنو و باور نکن. آنها را به حال خودشان میگذارند که زوزه بکشند. گاهی یک ساعت طول میکشد. مراکشی میگفت: دفعهٔ اول نزدیک بود از دیدن این منظره قی بکنم.»»
حجم
۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه