دانلود و خرید کتاب دل تو را حکم می کند فرشته تات شهدوست
تصویر جلد کتاب دل تو را حکم می کند

کتاب دل تو را حکم می کند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دل تو را حکم می کند

کتاب دل تو را حکم می کند نوشتهٔ فرشته تات شهدوست است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب دل تو را حکم می کند

کتاب دل تو را حکم می کند حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که ۲۷ فصل دارد. این رمان درمورد دختری به اسم «شهرزاد» است که از فرانسه به ایران آمده تا با مردی که پدرش انتخاب کرده و از دوستان خانوادگیشان است، با هدف ازدواج، آشنایی بیشتری پیدا کند. خواستگار شهرزاد به بیماری سادیسم مبتلا است. شهرزاد به‌دلیل مشکلاتی که به‌خاطر بیماری خواستگارش برایش پیش آمده است، از دست او فرار می‌کند و در ماجرای فرار، حادثه‌ای برایش رخ می‌دهد. باقی داستان را بخوانید در رمانی ایرانی به قلم فرشته تات شهدوست. گفته شده است که این رمان، حاوی داستانی است سرشار از عشق و احساس. نگاهی خاص به سانسور، دوری از خانواده و خودشکنیِ شهرزاد در مقابل شرایط زندگی و پایبندی‌های اجتماعی، تحلیل نویسنده را نشان داده است؛ غیر از این، داستان حول محور استعداد و مهارت‌های هنری متفاوتی نیز می‌گردد؛ نمودی از درونی‌بودن هنر و استفاده از آن به‌عنوان وسیله‌ای برای خارج‌سازی احساسات.

خواندن کتاب دل تو را حکم می کند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دل تو را حکم می کند

«همون موقع رسیدیم طبقهٔ هم کف..

قبل از اینکه پیاده بشه خیز برداشتم و طبقهٔ دوازدهو زدم.. در آسانسور بسته شد..

کوروش خشکش زده بود.. با تعجب برگشت و نگاهم کرد..

چشمک زدم.. و با لبخند به دیوار آسانسور تکیه دادم..

- ببین چه آهنگ آرامش بخشی داره پخش میشه؟.. تو هم که هستی.. دو دقیقه بمونیم دیگه..

خنده اش گرفته بود..

حیرت زده گفت: مگه اومدیم مهمونی؟.. آسانسور هم جای اینکاراست؟..

جلوی در ایستاده بود.. و من تکیه به دیوارک آینه ای..

به سمتش مایل شدم و بازوشو گرفتم.. کشیدمش سمت خودم..

اونقدر بی هوا که نتونه خودشو کنترل کنه..

اما قبل از اینکه باهام برخورد کنه جفت دستاشو باز کرد و دو طرفم روی آینه گذاشت..

از هیجان نفس نفس می‌زد..

سرمو بلند کردم.. زل زدم تو چشماش..

یقهٔ کتش رو چسبیدم و گفتم: دلت میاد منو پیشکش می‌کنی به اون گزینه‌های کذایی؟..

اخماشو تو هم کشید..

- نشنیده می‌گیرم.. من غلط کنم تو رو پیشکش کنم..

خواست بکشه عقب که نذاشتم....

زمزمه کردم: این عشق یه طرفه ست؟..

فقط نگاهم کرد..

اونقدر عمیق و طولانی که ناخودآگاه دستم از رو یقه اش کنده شد و افتاد..

رسیدیم طبقهٔ دوازدهم..

به حدی حالم گرفته شده بود که خواستم پیاده شم و از لج اونم که شده از پله‌ها برم پایین.. اونقدر بدوئم که جونم دربیاد..

همین که خواستم پامو بذارم بیرون، کوروش کج شد و طبقهٔ همکفو زد.. و پشت لباسمو گرفت و قبل از اینکه آسانسور بسته بشه و لای در گیر کنم منو کشید عقب..

درست همونجایی که قبلا بودم..

سرمو زیر انداختم.. انگشت اشاره اشو زد زیر چونه‌ام و سرمو بلند کرد..

با اخم کمرنگی تو چشماش زل زدم..

لبخندشو که دیدم اخمام کم کم از هم باز شد..

- کجا سرتو انداخته بودی پایین و داشتی می‌رفتی؟..

صورتمو به حالت قهر چرخوندم..

- خواستم از پله‌ها برم..

چونه امو گرفت و مقابل صورتش نگه داشت..

- منو نگاه کن پرنسس..

نگاهش کردم..

سرشو خم کرد زیر گوشم و گفت: منو که به گناه انداختی.. حداقل نذار اشتباه کنم..»

کاربر 9008170
۱۴۰۳/۰۸/۰۸

اصلا از نویسنده انتظار این قلم ضعیف و بچگونه رو نداشتم حیف وقت و هزینه ای ک کردم

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۵ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۵ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان