کتاب دختر کبریتفروش و ۵۳ داستان
معرفی کتاب دختر کبریتفروش و ۵۳ داستان
کتاب دخترک کبریت فروش و ۵۳ داستان دیگر مجموعه داستانهای نوشته هانس کریستین آندرسن نویسنده معروف دانمارکی ادبیات کودک و نوجوان است.
کتاب دختر کبریتفروش و ۵۳ داستان دیگر را میتوانید با ترجمهای از جمشید نوایی بخوانید.
دربارهی کتاب دخترک کبریت فروش و ۵۳ داستان دیگر
دخترک کبریت فروش یکی از معروفترین داستانهای هانس کریستین آندرسن، نویسندهی معروف دانمارکی است. داستان دخترک کبریت فروش، ماجرای دختر کوچک و فقیری است که شب سال نو در خیابان به مردم التماس میکند تا کبریتهایش را بخرند و پولی به او بدهند. اما همه با عجله از آنجا رد میشوند و کسی به او توجه نمیکند. دختر که از سرما یخ کرده است و لباس درستی هم ندارد، کنار خانهای مینشیند. او برای اینکه خودش را گرم کند، کبریتهایش را آتش میزند. بعد در نور کبریت و در خیالش، خودش را سر میزی تصور میکند که غذاهای خوشمزهای روی آن چیدهاند. بعد کبریتش خاموش میشود. با کبریت بعدی که روشن میکند، بخاری گرمی را میبیند که دستها و پاهای یخزدهاش را گرم میکند و ...
در کتاب دخترک کبریت فروش و ۵۳ داستان دیگر، گزیدهای از بهترین داستانهای هانس کریستین آندرسن را میخوانید.
کتاب دخترک کبریت ففروش و ۵۳ داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب دخترک کبریت فروش و ۵۳ داستان دیگر برای نوجوانان جذاب و خواندنی است. اما داستانهای این کتاب میتوانند توجه بزرگسالان را هم به خود جلب کنند.
دربارهی هانس کریستین آندرسن
هانس کریستین آندرسن در ۲ آوریل سال ۱۸۰۵ در دانمارک به دنیا آمد. او بسیار باهوش بود و قوهی تخیل بالایی داشت. به همین دلیل پادشاه دانمارک هزینهی تحصیلات او را بر عهده گرفت. همین امر باعث دامن زدن به شایعههایی مبنی بر اینکه او پسر نامشروع پادشاه است شد. بهرحال او داستانهای بسیاری برای کودکان نوشت. این کار او باعث شد که او را پدر ادبیات کودک بخوانند. معروفترین جایزهی ادبیات کودکان در دنیا، جایزهی هانس کریستین آندرسن است که آن را نوبل کوچک میدانند.
دختر کبریت فروش، لباس جدید امپراطور، ملکه برفی، جوجه اردک زشت، پری دریایی و بند انگشتی از شناختهشدهترین نوشتههای آندرسن هستند. او در ۴ اوت ۱۸۷۵ از دنیا رفت. زادروز هانس کریستین آندرسن روز جهانی ادبیات کودک نام دارد.
بخشی از کتاب دخترک کبریت فروش و ۵۳ داستان دیگر
و حالا دخترک بیچاره پای برهنه کوچه و خیابانها را گز میکرد. پاهایش از سوز سرما ورم کرده و قرمز شده بود. دستهای چوبکبریت بهدست داشت و بیش از آن در جیبِ پیشبندش بود. تمام روز نه کسی از او خرید کرده و نه یک پاپاسی کف دستش گذاشته بود. سرمازده و گرسنه، در شهر پرسه میزد؛ چشمش از زندگی ترسیده بود، طفلک بیچاره! دانههای برف رو گیسِ درازِ بورش میبارید. خرمن گیسوانش به زیبایی تمام پشت گردنش حلقه شده بود، اما او به این طور چیزها هیچ وقت توجهی نمیکرد. از پنجره تمام خانهها نور میتابید، و بوی بریان شدن غاز در سراسر خیابان به مشام میرسید. خب، شب سال نو بود دیگر و همین فکر او را به خود مشغول میکرد......
حجم
۳۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
طرز فکر هانس کریستین رو درک نمیکنم، ولی ایده هایش خلاقانه بود.
این کتاب دیگه به قدر معروف شده که فک نمی کنم نیاز باشه که دوباره گفته بشه قشنگه
جالب بود
هههههههههوف چی بگم بزرگانه است
من خیلی از این کتاب شنیدم . کتاب خوب و جالبیه !
عالی بود واقعا