کتاب تولد در سائوپائولو
معرفی کتاب تولد در سائوپائولو
کتاب تولد در سائوپائولو نوشتهٔ راضیه مکاریان و بهکوشش بهزاد دانشگر است و در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است. این کتاب دربردارندهٔ خاطرات کامیلا سلستینو، بانوی برزیلی مسلمانشده، است. تولد در سائوپائولو ادامهٔ مجموعهٔ «تولد در لسآنجلس» و «تولد در توکیو» است.
درباره کتاب تولد در سائوپائولو
کامیلا سلستینو مانند همهٔ نوجوانان در این سنین با پرسشهای بسیاری مواجه شد. او ابتدا با اعتقادات مسیحی بهدنبال یافتن پاسخ پرسشهایش رفت و وقتی آنها را نیافت به سمت آتئیستشدن حرکت کرد تا اینکه در ۱۷ سالگی، با یک مسلمان آشنا شد و پس از آشنایی با اسلام مسیر زندگیاش سمتوسویی جدید گرفت. کتاب تولد در سائوپائولو داستان این مسیر تحول فکری و روحی را روایت میکند.
کتاب تولد در سائوپائولو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران آثاری با موضوع تحول شخصی و با محوریت فضای دینی و اسلامی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تولد در سائوپائولو
«در سائوپائلو، خانهٔ ما در مرکز شهر و روبهروی یک کلیسا بود. در مکانی که از نظر فرهنگی درجهٔ بالایی داشت. آنجا جای گرانی برای زندگی محسوب میشد و بیشتر کسانی که آنجا زندگی میکردند، ایتالیایی بودند. در کلیسای مقابل خانهٔ ما جشنهای رسمی ایتالیاییها برگزار میشد؛ مثل بزرگداشت یک زن مقدس به اسم «آشیروپیتا»، یا به قول ایتالیاییها «آچیروپیتا».
اولین خاطراتی که از دوران کودکی دارم برمیگردد به آن روزها. من همراه با پدر، مادر و خواهرم «کارینا» در جشن آشیروپیتا شرکت میکردیم. یکی از صداهای مورد علاقهٔ من در زمان برگزاری جشن، صدای ناقوس کلیسا و همخوانی سرود مذهبی بود.
آرامش کلیسا وقتی که مردم روی صندلیها مینشستند و هنگام خواندن دعا سکوت میکردند، فکر مرا که دختر کوچکی بودم آرام میکرد. بازیها و خندههای بیرون از کلیسا با کارینا هم خاطرات خوبی از مراسم مذهبی در ذهن من به جا میگذاشت. پدر من از خانوادهٔ پاپ سلستین پنجم، یکی از پاپهای بزرگ و مهم تاریخ رم است که بهدست دشمنان مسیحیت، کشته شد.
دین، نقش پررنگی در زندگی ما داشت. غیر از مراسم کلیسا، من عبادت کردن را توسط مادرِ پدرم دیده بودم. یک کمد کوچک در خانهٔ او بود که مجسمهٔ حضرت عیسی و تندیس حضرت مریم، داخل یک طبقهٔ آن قرار گرفته بود. مادربزرگ، دو شمعی که همیشه کنار مجسمهها قرار داشت را روشن میکرد، پارچهای روی موهایش میانداخت و مقابل این دو مجسمه و صلیب میانشان مینشست. من به مجسمهٔ حضرت مریم نگاه میکردم، انگار او هم با مهربانی به من خیره شده بود. او هم مانند مادربزرگ موهایش را پوشانده بود و کف دستهایش را به هم چسبانده بود. ناخودآگاه شبیه او میشدم و کف دستهایم را به هم میچسباندم و مانند مادربزرگ چشمانم را میبستم. من از همان روزها حرف زدن با خدا را یاد گرفتم و گاهی مانند مادربزرگ، بدون اینکه چیزی روی سرم بیندازم، با خدا صحبت میکردم.
پدرم تمام تلاشش را میکرد تا ما یک زندگی خوب داشته باشیم. او در خانه برایمان غذاهای خوشمزهٔ ایتالیایی درست میکرد و ما دستپختش را خیلی دوست داشتیم. پدر هر هفته ما را به پارک میبرد و برای ما وقت میگذاشت. گاهی من را روی شانههایش مینشاند و گاهی کارینا را. دنبال ما میدوید و وقتی دستش به ما میرسید، تا میتوانست قلقلکمان میداد. خندههای آن روزها عمیق بود، اما کوتاه و چیزی نگذشت که زندگی ما با یک اتفاق، دچار دگرگونی شد.»
حجم
۱۲۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۲۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
دراین کتاب همراه می شویم با بانویی برزیلی که مسیر های زیادی را پشت سر گذاشت دختری که آرزوی زندگی داخل آمریکا را داشت ولی بیماری مادر و سوالاتی که در ذهنش بود باعث شد که سه تا دین عوض
بسیار زیبا و تاثیر گزار بود کاش قدر دین مان و زندگی در ایران رو بدونیم
تولد در نوجوانی! تولد در قلب برزیل! تولد در سائوپائولو! همواره شنیدن روایت زندگی کسانی که (به ظاهر) آزادی داشته اند و از هر چیز رها بوده اند اما به دین اسلام آن هم مذهب تشیع گرویده اند، برایم جذاب بوده
درباره یک خانم برزیلی هست که با یک آقایی در محل کارش آشنا میشه، و اخلاق خوب آقا و رفتار محترمانهش با همسرش، خیلی توجه این خانم رو جلب میکنه، و باعث میشه مسیر زندگیش عوض بشه.
چه قدر قشنگ بود😭 چه قدر خدا بهش لطف داشت😭 کاش بشه ما هم انقدر واسه اسلام کار کنیم
کتاب خوب و عالی . بسیار تاثیر گذار . از صمیم قلب آرزو میکنم نور هدایت و ایمان واقعی در قلب و روح همه مردم دنیا وارد شود و همه مردم دنیا شاهد دنیایی سرشار از عشق به خدا و نور و
داستان یک دختر برزیلی که به خاطر سختی های زندگی، سوالات زیادی درباره خدا توی ذهنش شکل میگیره و دنبال جواب میره. از مسیحیت و بودیسم جواب نمیگیره و عقلش حرفاشونو نمی پذیره. مدتی آتئیست و بی خدا میشه و بعد به
در کتاب خطاب به زن ایرانی می گوید شما مثل ماهی داخل آب هستید