دانلود و خرید کتاب تولد در کالیفرنیا هدی سادات حامی
تصویر جلد کتاب تولد در کالیفرنیا

کتاب تولد در کالیفرنیا

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تولد در کالیفرنیا

کتاب الکترونیکی «تولد در کالیفرنیا» نوشتهٔ هدی سادات حامی در عهد مانا چاپ شده است. این داستان به روایت تحول روحی ستوده یارمحمدی و آشنایی او با دین و پیداکردن راهی جدید در زندگی‌اش می‌پردازد.

درباره کتاب تولد در کالیفرنیا

در کتاب تولد در کالیفرنیا با سیر زندگی ستوده یار محمودی آشنا می‌شویم. او در انگلیس تحصیل و زندگی می‌کرد که اتفاقاتی باعث آشنایی او با فرهنگ دینی می‌شود و پس از آن تحولی درونش رخ می‌دهد که تصمصم می‌گیرد حضور خدا را در زندگی‌اش هر لحظه بیشتر کند. یکی از راه‌هایی که او برای پیشروی در این مسیر برمی‌گزیند، خدمت به خلق است که به این سیروسلوک عرفانی او رنگ‌بویی متفاوت می‌دهد.

کتاب تولد در کالیفرنیا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران مطالعهٔ زندگی‌نامه و روایت‌هایی با موضوعات دینی و تحول شخصی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب تولد در کالیفرنیا

«ستایش که چهارسال بیش‌تر نداشت، از ترس گریه‌اش گرفت. ستیا هم زیر مبل قایم شده بود. قلبم تندتند می‌زد و زبانم از ترس بند آمده بود. پلیس‌ها به زبان انگلیسی حرف‌هایی می‌زدند و من متوجه منظورشان نمی‌شدم. ایستاده بودم گوشهٔ دیوار و هاج‌وواج نگاهشان می‌کردم. آخر با کلی ایما و اشاره فهمیدم ستایش موقع بازی با تلفن، به اشتباه شمارهٔ پلیس را گرفته! آن‌ها که رفتند سه‌تایی‌مان ساکت و بهت‌زده روی مبل نشستیم. نگاهم به ساعت بود؛ به عقربهٔ ثانیه‌شمارش. لحظه‌شماری می‌کردم تا مادرم زودتر به خانه برگردد. می‌خواستم همه‌چیز را برایش تعریف کنم، بلکه کمی آرام بگیرم.

همان‌روز عصر، همگی برای خرید به فروشگاهی که در نزدیکی محل سکونتمان بود رفتیم. شاید پدر و مادرم می‌خواستند ما را از شوک اتفاقی که افتاده بیرون بیاورند. بعد از کلی گشتن توی فروشگاه، گوشت حلال پیدا نکردیم. قیمت میوه هم زیاد بود. آن‌قدر که توانستیم فقط یک سیب بخریم و نان‌های تُستی که تا به‌حال از آن نخورده بودیم و برایمان طعم جدیدی داشت.

آن‌روز تازه فهمیدم نگرانی پدر و مادرم بابت غذا چندان بی‌راه نبوده. از فروشگاه که برگشتیم، مادرم یک ظرف میوه آورد. سیبی را که خریده بود، توی بشقاب جلوی دستش گذاشت و با چاقو آن را پنج قسمت کرد. با ناراحتی به تکه‌سیب کوچکی که سهم من شده بود نگاه کردم. ایران که بودیم سبد خرید را میان قفسه‌های فروشگاه هل می‌دادم و هر چیزی که دلم می‌خواست می‌انداختم تویش. اما آن‌روز فهمیدم که دیگر خبری از آن ولخرجی‌ها نیست.

چند هفته بعد، به محلهٔ اوکسبریج در غرب لندن رفتیم؛ به خانه‌ای کوچک که در برابر خانه‌باغ تجریش به یک قوطی‌کبریت بیش‌تر شبیه بود. در طبقهٔ پایین یک هال با کف‌پوش چوبی و طبقهٔ بالا دو اتاق خواب و سرویس بهداشتی داشت. تنها مزیت این خانه در این بود که هم به دانشگاه پدرم نزدیک بود و هم به مدرسه‌ای که توی آن ثبت‌نام شده بودم.

روز اول همراه پدرم به مدرسه رفتم. هوا در آن چند هفته همچنان ابری و دلگیر بود. کل راه دلشورهٔ محیط جدید را داشتم. به استرس روز اول، له شدن مدام حلزون‌ها زیر پاهایم هم اضافه شده بود و این حالم را بدتر می‌کرد.»

نرگس
۱۴۰۲/۱۰/۲۶

روایت عجیبی از ماجراهای زندگی یه خانم هنرمند ایرانی که در کودکی در انگلیس زندگی می کردن و بعد از ازدواج هم با همسرشون به آمریکا سفر می کنند و توی کالیفرنیا تحول عظیمی براشون اتفاق می افته. ارزش خوندن داره

- بیشتر
کاربر ۳۵۰۹۷۶۱
۱۴۰۲/۱۰/۱۶

روایتی جذاب از زندگی مرفهانه و تجملاتی در غرب با عقیده ای فمینیستی اما این تمام قصه نیست... همیشه پشت خنده ها و موفقیت ها دل آرامی نیست آرامش را جای دیگری باید جستجو کرد و این داستان ستوده بود

لعل
۱۴۰۳/۰۵/۱۲

عالی بود. بدون وقفه خوندم و تمومش کردم. چه قدر زیباست که سیر تحول معنوی یک نفر رو به این قشنگی میشه خوند و حس کرد. با تمام وجود به این خانوم افتخار میکنم. دفترچه یادداشتی که در مورد دغدغه های ذهنی سون داشتند

- بیشتر
حیران
۱۴۰۳/۰۱/۱۷

همانطور که از اسم کتاب مشخصه داستان در مورد تولده، تولد دوباره یه ادم. همه ماها نیاز به تلنگر داریم که ببینیم کجا ایستادیم بعضی ها فرصتهارو میقاپن و استفاده میکنن ولی بعضی های دیگه بی توجه رد میشن و در نهایت خوندن

- بیشتر
.・゜゜・F.・゜゜・
۱۴۰۲/۰۹/۲۷

خیلی کتاب عالی هست👌👌

جون خادم المهدی
۱۴۰۳/۰۶/۰۹

کتاب قشنگیه من ۱۱ سالمه و توی مسابقه این کتاب شرکت کردم با اینکه نتونستم توی مسابقه اش شرکت کنم ولی کتاب رو خیلیییی دوست داشتم در این کتاب با ستوده یار محمودی همراه میشیم ، نگاه ویژه اهل بیت

- بیشتر
reyhaneh1
۱۴۰۳/۰۵/۳۱

بسیار عالی و انگیزه بخش

Mona
۱۴۰۳/۰۵/۱۲

اول نمونه کتابو که خوندم بنظرم جالب اومد ولی گول نمونه رو نخورید! زندگی یه خانم بسیار مذهبی و متعصبه که از قضا در انگلیس و آمریکا هم بوده.درباره زنان موفق تحقیق کرده ولی یهو توی روضه میفهمه فاطمه زهرا

- بیشتر
وحید
۱۴۰۳/۰۵/۰۶

به این کتاب‌هذ میگن کتاب سفارشی

گاهی اطرافیانم می‌پرسند که چطور با وجود تمام این مشغله‌ها خسته نمی‌شوم! و جواب من فقط در یک جمله خلاصه می‌شود: من به عشق اهل‌بیت زنده‌ام. آدم عاشق خسته نمی‌شه.
parimah
دام‌های شیطان را می‌دیدم که سر راهم پهن شده تا از این مسیر دورم کند. اما به لطف خدا هر اتفاقی که می‌افتاد بیش‌تر به راهی که انتخاب کرده بودم مطمئن می‌شدم. شاید قبلا به محض مواجهه با کوچک‌ترین اشتباه و برخورد نادرست از سمت یک آدم مذهبی، راهم را کج می‌کردم و حتی نسبت به دین بد بین می‌شدم؛ اما آن‌روزها متوجه شده بودم که اصل دین چیزی‌ست جز رفتار درست و یا غلط آدم‌ها. از یک‌جایی به بعد دشمن من فقط شیطان بود. حتی اگر کسی با رفتارش باعث رنجشم می‌شد آزمونی می‌دانستمش که باید سربلند از آن بیرون بیایم. این بخشندگی و دوری از کینه‌ورزی باعث شده بود که خدا هم بیش‌تر از قبل هوایم را داشته باشد.
Neda F
از حسینیه که به خانه برمی‌گشتم به یاد داستان موسی (ع) افتادم. وقتی موسی و همراهانش از دست فرعونیان فرار کردند، به دریا رسیدند. خدا به واسطهٔ معجزه‌ای راه را برایشان باز کرد. حالا من هم معجزات را در زندگی خودم و اطرافیانم می‌دیدم. نه این‌که ما آدم‌های خاصی باشیم؛ نه. اما خدا هنوز همان خدا بود. با همان بزرگی و مهربانی‌اش. فقط کافی بود از بدی‌ها فرار کنیم و به سمت خوبی‌ها حرکت کنیم. آن‌وقت خودش معجزه‌وار راه را برایمان باز می‌کرد.
کاربر ۱۵۱۹۷۳۹
زنان و دختران آمریکایی به دو دسته تقسیم می‌شدند: یک‌عده آن‌هایی که بیش از حد به ظاهرشان توجه می‌کردند؛ لباس‌های مارک می‌پوشیدند، آرایش می‌کردند و مثل هنرپیشه‌ها به خیابان می‌آمدند. عده‌ای دیگر هم از آن طرف بوم افتاده بودند. دختری که در سولانا کلید خانه را از او تحویل گرفتیم، از دستهٔ دوم بود. دختری حدوداً بیست‌ساله که حتی موهای صورتش را هم اصلاح نکرده بود. اندامی نسبتاً چاق داشت و با لباس راحتی برای رساندن کلید به خیابان آمده بود! از دیدن او با آن شکل و قیافه تعجب کرده بودم. دلیل این تعجب تصویری بود که رسانه‌ها در ذهنم شکل داده بودند؛ تصویری که تنها مربوط به دستهٔ اول از زنان آمریکایی بود و هرگز جامعیت نداشت.
کاربر ۱۵۱۹۷۳۹
ابراهیم هادی، شهیدی که در عین گمنامی نامش جاودانه شده بود.
ابوتراب
قرار نیست اتفاقای خوب همیشه توی جاهای خاص بیفته ستوده‌جان. شاید قرار بوده حج تو این‌جا توی آمریکا باشه.
باب الجواد
کتاب مکیال المکارم را توی جلساتتون بخونید. هیچ‌وقت فرصت نشده بود این کتاب را بخوانم؛ یا بهتر بگویم حتی با نامش هم آشنا نبودم. بعدتر فهمیدم که هر شیعه بعد از قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفهٔ سجادیه باید امام زمانش را بشناسد.
ZH

حجم

۱۳۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۳۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۲,۴۰۰
۱۶,۲۰۰
۵۰%
تومان