دانلود و خرید کتاب قمپز عزیز نسین ترجمه فاضل سوری
تصویر جلد کتاب قمپز

کتاب قمپز

نویسنده:عزیز نسین
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب قمپز

کتاب قمپز (سگی در سایه ارابه) نوشتهٔ عزیز نسین و ترجمهٔ فاضل سوری است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان از ادبیات ترکیه را منتشر کرده است.

درباره کتاب قمپز

کتاب قمپز رمانی نوشتهٔ عزیز نسین است. این رمان در ۲۰ بخش نوشته شده است که عنوان بخش‌های آن عبارت است از «سلام آقای فرماندار»، «هیئت دولت می‌آید»، «اگر نماینده شود...»، «سه جوانمرد به راه افتادند!»، «هدیه‌ای از مبدائی رؤیایی!»، «سه زیباروی، یکی از یکی زیباتر...»، «وااای، استاندار کبیر»، «خدمت به حزب...»، «هیئت دولت میهمان زوبوک‌زاده است»، «نامه‌ای از شهری که بر روی آن خاک مرده پاشیده شده!»، «بی‌شرف‌تر از او پیدا نمی‌شود!»، «زوبوک‌زاده، بی‌گناه‌تر از مردم شهر!!!»، «چنین گاوی چنین گوساله‌ای دارد»، «زوبوک‌زاده جناب وکیل برهان را چگونه قورت داد؟»، «ارادتمندانت افزون گردد»، «گاومیشی که در مسجد جان داد»، «اشتباه می‌رویم...»، «به دین و ایمانت راست بگو»، «دری که بر عکس باز می‌شود» و «زوبوک بودن چیست؟». عزیز نسین در رمان قمبر که نام دیگر آن «سگی در سایهٔ ارابه» است، با زبانی طنز به نقد خرافات و ضعف ساختارهای اجتماعی است پرداخته است.

خواندن کتاب قمپز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی ترکیه و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره عزیز نسین

محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزپردازی است که در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول متولد شد. او در مدرسهٔ افسری تحصیل کرد و مدتی را هم به این شغل مشغول بود، اما نمی‌توانست در چنین فضایی دوام بیاورد؛ بنابراین به‌سراغ کاری رفت که به آن علاقه داشت و در آن استعداد فراوانی نشان داد؛ نوشتن. او در طول عمرش مدام میان زندان و دفتر تحریریهٔ نشریات مختلف در رفت‌وآمد بود و اسامی مستعار زیادی برای خودش انتخاب کرده بود که مشهورترینش «عزیز نسین» است. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را به‌عنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه کاره‌ای؟» است.

اولین باری که داستانی را نوشت، تصمیم داشت با نوشته‌اش اشک مردم را دربیاورد و آن‌ها را بگریاند؛ چون به نظرش داستان خوب، داستانی بود که اشک‌آور باشد، اما سردبیر مجله‌ای که داستانش را برایشان ارسال کرده بود، با خواندن داستانش آن‌قدر خندیده بود که اشکش درآمد. این شد که به طنزنویسی روی آورد. او داستان‌های کوتاه بسیاری منتشر کرد که بارها با ترجمهٔ مترجمان مختلفی همچون ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شدند. به‌طورکلی آثار او در سراسر دنیا به ۳۰ زبان ترجمه شده‌اند. او در سال ۱۹۵۶ موفق شد مدال طلای فکاهی‌نویسان جهان را برنده شود و در سال‌های ۱۹۵۷، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ در مسابقات بین‌المللی طنزنویسی مقام اول را کسب کرد. عزیز نسین توانست از یک سوءقصد از طرف گروه‌های افراطی در حادثهٔ آتش‌سوزی هتل جان سالم به در برد. او درنهایت در ۶ ژوئیهٔ ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب قمپز

«حمزه‌بیک قبل از احوال‌پرسی سرِ حرف را باز کرد و حرفی نماند که بارِ زوبوک‌زاده نکند. گفت: «این رذل ما رو احمق فرض کرده؟ این چه کاریه؟ می‌گه اعضای دولت امشب به خونه‌ش می‌آند، منظور از حکومت چیه؟ اگر اون رو به حال خود بذاریم، پس‌فردا می‌گه: ‘ملکهٔ انگلیس از دوستان صمیمی منه، قصد ملاقاتم رو داشته. چون از او کمی دلخورم، اجازهٔ شرفیابیش رو ندادم’. ما هم دانسته این دروغ رو قبول خواهیم کرد؟ یعنی از میان ما آدم باوجدانی پیدا نمی‌شه که زوبوک‌زاده رو زیر پاهاش خرد و خمیر کنه؟ جای کسی‌که جان این رذل رو بگیرد بهشت برینه...».

ای آقا، چطور برایت تعریف کنم وقتی که رئیس شهرداری این طور حرف می‌زند؟ ناگهان واکنش نشان دادم و گفتم: «این حرف‌ها چیه؟ یعنی به اومدن بزرگان دولت به خانهٔ زوبوک‌زاده ایمان نداری؟ ای حمزه‌بیک، همین شهر که تف بر ریشه‌ش می‌کنی، از وقتی که شکل گرفته، این‌قدر دولت سر کار آمده، کسی از اعضای دولت به خاطر اینکه ‘این بیچاره‌ها چطورند،‌ چه‌کار می‌کنند’ اینجا اومده؟ ما چقدر آدم‌های نمک‌نشناسی هستیم... از بین ما یکی مثل ابرام‌بیک برای اعضای دولت سفره باز کرده. کم مونده از روی حسادت اون رو زنده‌زنده بخوریم».

ای خدا، من چگونه این حرف‌ها را زدم... در حالی که می‌خواستم با کسی درددل کنم، چطور شد که این حرف‌ها را به زبان آوردم؟ انگار کسی دیگر در درونم رخنه کرده بود، کسی که حرف می‌زند من نیستم، بلکه کسی است که به درونم نفوذ کرده. بله، شیطان به جلدم رفته بود.

جبهه‌گیری‌ام حمزه چیفتوَرن‌اوغلو را کلی متعجب کرده بود. نمی‌دانست در جوابم چه بگوید. درست مثل من، وقتی که در حیاط خودم را جمع و جور کردم، گفت: «عجب!... پسر، تو شوخی هم سرت نمی‌شه؟ یعنی من حرف‌های بدی در مورد زوبوک‌زاده گفتم؟... استغفرالله...».

در حالی که سرش را تکان می‌داد رفت.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۷ صفحه

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۷ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۲۷,۰۰۰
۷۰%
تومان