کتاب روزی روزگاری در امریکا
معرفی کتاب روزی روزگاری در امریکا
کتاب روزی روزگاری در امریکا نوشتهٔ ادرین مارتین و ترجمهٔ زانیار ابراهیمی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی توضیحاتی دربارهٔ فیلم «روزی روزگاری در آمریکا». این اثر از مجموعهٔ «خوانش فیلم» است.
درباره کتاب روزی روزگاری در امریکا
کتاب روزی روزگاری در امریکا دربردارندهٔ توضیحاتی دربارهٔ فیلم «روزی روزگاری در آمریکا» (۱۹۸۴) است. این فیلم اثری بود که «لئونه» ۱۶ سال از عمرش را صرف ساختن آن کرد و تنها فیلمی بود که پس از یک اثر «مشت دینامیت» (۱۹۷۱) آن را به پایان رساند. فیلم «روزی روزگاری در آمریکا» آخرین اثر این کارگردان پیشاز مرگ است. خاصیت مرگ این است که آخرین اثر هنرمند را به سخن واپسین او بدل سازد. این فیلم جایگاه خاص و تکان دهندهای برای دوستداران لئونه دارد؛ فیلمی که مرگ یکی از مضامین اصلی آن است. ادرین مارتین در کتاب «روزی روزگاری در آمریکا» به رمزگشایی مضمون مرگ پرداخته، جزئیات فنی فیلمسازی و بازیگری را بررسی کرده و نحوهٔ تولید فیلم را شرح داده است. این اثر در ده فصل نگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «روزی روزگاری، لئونه»، «یک تصور و یک تصویر»، «نفرین مادر»، «داستان عامیانه»، «تبهکار بیشرافت»، «شبِ فاجعهآمیز»، «شبها زود میخوابیدم»، «به خاطر چند دقیقه بیشتر (یا کمتر)»، «ستون نمک» و «همینجا میگویم و همینجا انکارش میکنم».
خواندن کتاب روزی روزگاری در امریکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ سینما و علاقهمندان به آثار لئونه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روزی روزگاری در امریکا
«به نظر من، فیلم لئونه به حدی پیچیدگی عاطفی مییابد که به شدت دوپهلو و مرموز است، مرموزتر از اینکه بتوان قرائتی خوشبینانه، استعلایی یا تفاسیر گوتیکِ روانکاونه ـ جنسی را مطلقاً بر آن اعمال کرد. همینجا میگویم و همینجا انکارش میکنم: این شاید موضع روزی روزگاری در امریکا در برابر همهٔ الگوهای مضمونی باشد، الگویی که فیلم پیش مینهد یا به دست میدهد. در واقع، سخن شیون نیز همین است، وقتی یادمان میاندازد سازهٔ روایی بسیاری از فیلمهای لئونه بر چیزی مبتنی است که او تذکار یا یادآوری اتفاقات گذشته مینامد. این ساختار سوبژکتیویتهای است که در آن ترومای نخستین هم به طرزی وسواسگونه دوباره زندگی میشود و هم محو، دستکاری و فراموش میگردد. این گره کیفیتی مرگبار دارد، نوعی ایستایی یا سکونِ استیصالآمیز، سکونی که در پایانبندی لئونه نیز میتوان آن را بازشناخت. خود کارگردان فیلم را چنین توصیف میکند: «رقص مرگ، رقصی که در آن مردی به سوی فراموشی حرکت میکند». وانگهی، نوعی احساس تنش، و حتی رنج ــ چیزی شبیه به واقعیتی هولناک و کوبنده (مثل صورت «مکس بدلی») ــ وجود دارد که روان نودلز سراسیمه راه را بر آن میبندد یا سرکوبش میکند. «فانتزی کامل و دستنخوردهٔ» نودلز ــ تعبیری که تونی راینز به کار میبرد ــ به امحای تام و تمام چیزی بستگی دارد که او در طول فیلم خواهد آموخت.
بیشک اعتیاد به افیون ابزار مناسبی برای بیان حاصلجمعِ مبهم و دوپهلوی این گرههای کورِ روانی است. مصرف مواد مخدر موضوع اصلی و اساسی روزی روزگاری در امریکا نیست، اما این فیلم در زمرهٔ فیلمهای تلخ و غمگینی قرار میگیرد که از زندگی شخصی شرلوک هولمز (بیلی وایلدر، ۱۹۷۰) گرفته تا دیگه صدای گیتار رو نمیشنوم (فیلیپ گارل، ۱۹۹۱) را شامل میشود، فیلمهایی که در آنها فرورفتنِ شخصیت اصلی در تجربهای افیونی بر کل متن سایه میافکند. گریختن به زندگی نصفه و نیمهٔ افیونی را پا پس کشیدن از جهان تفسیر میکنند، اما در این رویگردانی تناقضی گزنده و دردناک نهفته است، زیرا مواد مخدر هم برخی حواس را از کار میاندازد (به ویژه حس دردی که ناشی از تقصیر یا پشیمانی است) و هم «اندوه شیرین»ی را که از ادراکاتِ کلی فرد ناشی میشود تشدید میکند. این زندگی نصفه و نیمهٔ افیونی وضعیتی به ویژه سینمایی است و خواب شیرینی به غایت هنرمندانه. همین وضعیت به نودلز کمک میکند جهان را دستکم در ذهنش از نو بسازد.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه