دانلود و خرید کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی) آرتور کلارک ترجمه شادی حامدی آزاد
تصویر جلد کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی)

کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی)

معرفی کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی)

کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی) نوشتهٔ آرتور کلارک و استیون بکستر و ترجمهٔ حسین شهرابی و شادی حامدی آزاد است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان تخیلی انگلیسی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی)

در رمان ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی)، زمین از ابتدا توسط نخست‌زادگان تحت‌نظر بوده است؛ موجوداتی که تقریباً عمری به اندازهٔ خود جهان دارند. نخست‌زادگان تا زمانی که نقشی ایفا کنند، برای بشر ناشناخته هستند. در یک لحظه، زمین تکه‌تکه می‌شود و دوباره مثل یک جورچین عظیم به هم متصل می‌شود. در یک لحظه، زمین در زمان تراشیده می‌شود و مانند یک اره‌برقی بزرگ دوباره جمع می‌شود. ناگهان جهان به تکه‌ای از دوره‌ها تبدیل می‌شود. از پیش از تاریخ تا سال ۲۰۱۷ میلادی، هر کدام ساکنان بومی خود را دارند. توضیح این واقعهٔ فاجعه‌بار ممکن است در شهر باستانی بابل باشد؛ جایی که دو گروه از پناهندگان از سال ۲۰۳۷، سه کیهان‌نورد و سه حافظ صلح سازمان ملل، سیگنال‌های رادیویی عجیبی را کشف کرده‌اند. نیروهای حافظ صلح، متحدان خود را در نیروهای انگلیسی قرن نوزدهم و در ارتش‌های اسکندر بزرگ پیدا می‌کنند. کیهان‌نوردان با گروه ترکان مغول به‌رهبری چنگیزخان متحد می‌شوند. هر دو طرف عازم بابل شدند و قول دادند که در نبرد به دست‌آوردن دانش پیروز شوند؛ همان‌طور که موجودی قدرتمند و مرموز در انتظار به تماشا نشسته است. آیا این دستگاه‌ها با تکنولوژی پیشرفته، وظیفهٔ ایجاد پایداری به‌موقع در برابر ناهنجاری‌ها را دارند؟ آیا آن‌ها دوربین‌هایی هستند که چشمان بیگانه‌هایی مرموز در حال تماشای آن‌ها هستند یا آیا هنوز چیز غریب‌تر و وحشتناک‌تری وجود دارد؟ همهٔ این‌ها فقط در «ادیسهٔ زمان» یک به قلم آرتور سی کلارک مشخص می‌شود.

خواندن کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ادیسه زمان (جلد دوم؛ طوفان خورشیدی)

«روی مریخ، درست مثل روی ماه و روی سپر، ساعت رسمی به وقت هیوستن تکزاس بود. اما روزها بر اساس سول، روز مریخی، شمرده می‌شدند تا ریتم زندگی حفظ شود.

و در این روز سرنوشت‌ساز، هلنا آمفراویل، درحالی‌که روی سطح سرد مریخ می‌راند، یک صفحه‌نمایش کوچک هم داشت که زمان دیگری را برایش نمایش می‌داد؛ زمان جهانی منجمان را: زمان متوسط گرینویچ، یک ساعت عقب‌تر از ساعت محلی لندن. و وقتی ساعتِ آن صفحه‌نمایش به دو بامداد کمی پیش از زمانِ پیش‌بینی‌شده برای آغاز طوفان خورشیدی رسید، سرعت بیگل را تا توقف کامل کم کرد، از طریق درگاه ارتباطی وارد لباس فضانوردی‌اش شد و از خودرو بیرون رفت.

در این گوشه از مریخ، موقع طلوع بود. او رو به خورشیدِ در حال طلوع داشت. در افق، نور به قهوه‌ایِ مسی می‌زد و خورشیدِ در حال طلوع قرصی غبارآلود بود که به سبب فاصله کم‌سو شده بود. بقیهٔ آسمان گنبدی از ستاره‌ها بود.

این‌جا یکی از بیابان‌های رایج سنگلاخ بود که مشخصهٔ دشت‌های شمالی مریخ محسوب می‌شوند. او دوباره بر سطح تازه‌ای از مریخ ایستاده بود، سطحی که ردّپای هیچ انسان دیگری را به خود ندیده بود. اما امروز صبح، مریخ اهمیتی نداشت، نه در مقایسه با اتفاق چشمگیری که قرار بود در آسمان رخ بدهد.

روی سطح سیاره، تک‌چراغی هم دیده نمی‌شد. کمپ مخفی اطراف محل فرود آئورورا ۱ دیگر خیلی دور بود، آن‌سوی افقِ گرفته. اعضای مأموریت برای خودشان در خاک مریخ پناهگاهی حفر کرده بودند که شاید شاید در برابر طوفان خورشیدی، که شدتش در فاصلهٔ بیش‌ترِ مریخ از خورشید اندکی کم می‌شد، سپرشان می‌شد. هلنا، اگر امیدی داشت که از این روز مریخی طولانی جان به در ببرد، باید زودتر به پناهگاه برمی‌گشت.

اما این‌جا بود، دور از خانه و وسط ناکجا خشکش زده بود. احساس نمی‌کرد انتخاب دیگری به‌جز این‌جابودن داشته است.

طی شب، خدمهٔ آئورورا علائم رادیوییِ عجیبی از سرتاسر سیاره دریافت کرده بودند که ماهواره‌های ارتباطیِ کوچکی که در مدار مریخ جاگذاری شده بودند آن‌ها را رله می‌کردند. اغلب‌شان سیگنال‌های سادهٔ راهنما بودند؛ اما بین‌شان صدا هم بود، صداهای به‌شدت لهجه‌دار انسانی که به‌زحمت قابل‌درک بودند: صداهایی که کمک می‌خواستند. لحظه‌ای بود به هیجان‌انگیزیِ وقتی که رابینسون کروزو در ساحل جزیرهٔ خود ردّپای انسان کشف کرد. ناگهان، آن‌ها روی مریخ تنها نبودند؛ کس دیگری هم این‌جا بود و آن کس دیگر دچار دردسر شده بود.

اولویت روشن بود. روی این سیارهٔ خالی، کسی جز خدمهٔ آئورورا برای کمک‌رسانی وجود نداشت. برخی از مکان‌ها در سوی دیگر سیاره بودند و باید صبر می‌کردند تا گشت شناسایی با استفاده از شاتل بازگشت‌به‌مدارِ آئورورا ترتیب داده می‌شد. اما سه‌تا از مکان‌ها در فاصلهٔ چندصد کیلومتری آئورورا و در دسترس خودروها، قرار داشتند.

پس، سه نفر از خدمه، از جمله هلنا، سوار بر خودروها راهی شدند تا منشأ علائم نزدیک را بیابند. آن‌ها، برخلاف همهٔ مقررات ایمنی، در شب و تنها راه افتادند. زمان کوتاه بود؛‌ انتخاب دیگری وجود نداشت.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۵۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۳۵۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰۱,۵۰۰
تومان