
کتاب در این تیمارخانه
معرفی کتاب در این تیمارخانه
کتاب در این تیمارخانه نوشتهٔ جواد مجابی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان تاریخی را منتشر کرده است.
درباره کتاب در این تیمارخانه
کتاب در این تیمارخانه رمانی نوشتهٔ جواد مجابی است. نویسنده در این اثر با استفاده از تکنیک تلفیق متون کهن تاریخی و ادبی در روایت اصلی، نگاهی تاریخی به خواننده ارائه داده است. این رمان با تاباندن نور تاریخ بر متن، به خواننده یادآوری میکند که وقایع تاریخی همواره تکرار میشوند و مختص به یک دورهٔ خاص نیستند. بخشهایی از متن این رمان تصویری هولناک از خشونت و بیعدالتی را در طول تاریخ به نمایش میگذارد و نشان میدهد که چگونه این وقایع تلخ، همواره تکرار شده و قربانیان بیشماری را در پی داشته است. نویسنده با استفاده از این تکنیک، به خواننده کمک میکند تا وقایع تاریخی را در بستر زمان ببیند و درک عمیقتری از آنها داشته باشد. این رمان در ۲۲ فصل نگاشته شده است.
خواندن کتاب در این تیمارخانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقهمندان به رمانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
درباره جواد مجابی
جواد مجابی ۲۲ مهر ۱۳۱۸ در قزوین به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاش، طنزپرداز و روزنامهنگار ایرانی است. از او آثار گوناگونی منتشر رسیده است. او برای مدت کوتاهی سردبیر مجلهٔ «دنیای سخن» نیز بود. جواد مجابی یکی از شناختهشدهترین روشنفکران و هنرمندان معاصر ایران است که نامش همیشه در میان بزرگان دیگر آمده است. از او بارها از سوی مجامع اروپایی و آمریکایی برای سخنرانی دربارهٔ هنر و ادبیات ایران دعوت شده است. او یکی از نمایندگان شاخص ادبیات معاصر ایران بهشمار میرود.
آثار بسیار جواد مجابی در زمینههای زیر دستهبندی میشوند:
شناختنامه و مجموعه مقالات، سفرنامه، فیلمنامه، نمایشنامه، شعر، داستان کوتاه، رمان، گفتوگو و مصاحبه، پژوهش، داستان کودکان و طنز.
بخشی از کتاب در این تیمارخانه
«"مقنع مردی بود از اهل روستای مرو از دیهی که آن را کازه خوانند و نام او هاشم بن حکیم بود و وی در اول گازری کردی و بعد از آن بعلم آموختن مشغول شدی. از هر جنسی علم حاصل کرد و مشعبدی و علم نیرنجات و طلسمات بیاموخت و شعبده نیک دانسته و دعوی نبوت نیز میکرد... پنجاههزار تن از لشکر مقنع از اهل ماوراءالنهر از ترک و غیره بدر حصار مقنع جمع شدند و سجده و زاری میکردند و از وی دیدار خواستند هیچ جواب نیافتند الحاح کردند و گفتند بازنگردیم تا دیدار خدای خویش را نبینیم... وی ایشان را وعده کرد که فلان روز بیایید تا شما را دیدار نمایم. پس بفرمود تا آن زنان که با او در حصار بودند صد زن بودند از دختران سغد و کش و نخشب که با خود میداشت و آنرا عادت بود که هر کجا زنی با جمال بود او را نشان دادندی وی آنرا بیاوردی و با خود داشتی و در حصارها با وی کس نبودی مگر این زنان و این غلام خاص و آنچه حاجت ایشان بودی از خوردنی هر روز یک بار در حصار بگشادی و از بیرون سو وکیلی بود و آنچه بایستی آماده کردی و غلام از وی بخواستی و بحصار اندر آوردی و باز در حصار بربستی تا روز دیگر. هیچکس روی زشت او ندیدی از آنکه مقنعه سبزی بر روی خویش داشتی پس وی آن زنان را بفرمود تا هر زنی آیینهای بگیرند و ببام حصار برآیند و برابر یکدیگر میدارند، بدان وقت که نور آفتاب بزمین افتاده بود و جمله آیینهها بدست گیرند و برابر دارند بیتفاوت. خلق جمع شده بودند چون آفتاب بر آن آیینهها بتافت به عکس آن حوالی پرنور شد. آنگاه غلام را گفت بگوی مر بندگان مرا که خدای روی خویش بشما مینماید بنگرید بنگریدند همه جهان پرنور دیدند بترسیدند و همه بیکبار سجده کردند..."»
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه