کتاب خاطرات یک دیوانه
معرفی کتاب خاطرات یک دیوانه
کتاب خاطرات یک دیوانه (و داستانهای دیگر) نوشتهٔ گوستاو فلوبر و ترجمهٔ محمدمهدی شجاعی است. نشر برج این مجموعهداستان را منتشر کرده است.
درباره کتاب خاطرات یک دیوانه
کتاب خاطرات یک دیوانه حاوی یک خودزندگینامه و چند داستان کوتاه به قلم گوستاو فلوبر است که در سال ۱۸۳۸ میلادی نوشته شد. این کتاب در سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۱ میلادی و حدود ۲۰ سال پس از درگذشت نویسندهاش منتشر شد. روایت این کتاب میان دو زمان رفتوآمد دارد؛ گذشته و اکنون. نویسنده در زمان حال به وقایع زندگی خود پرداخته و از نوشتن، مرگ، عقل و خرد سخن گفته است. آنچه توجه بیشتری به خود جلب کرده، محتویات مربوط به زمان گذشته است. فلوبر در این بخش از اثرش، از تابستانی که در ۱۵سالگی و در کنار اقیانوس گذراند، میگوید. او در آن زمان و مکان بود که به زنی متأهل دل باخت. آن زن «ماریا» نام داشت. این نویسندهٔ مشهور فرانسوی از این میگوید که سالها بعد به آن مکان بازگشت تا زن را بیابد، اما او را نیافت؛ سپس از ملاقات خود با دو دختر انگلیسی میگوید که به نظر میرسید یکی از آنها به فلوبر علاقهمند شده بود. فلوبر که در آن زمان به ماریا علاقهمند بود، نتوانست به احساسات دختر پاسخی بدهد؛ پس دختر فلوبر را ترک کرد.
گفته شده است که گوستاو فلوبر در کتاب «خاطرات یک دیوانه» همچون آثار دیگرش، عاشق توصیفات بیپایان است. توصیف فضاها، تصاویر، احساسات و شخصیتها. این توصیفات آنقدر در این اثر اوج میگیرند که بخش بزرگی از خاطراتش را میسازند؛ بهطرزی که خودش نگران گمشدن خط قصه در حجم عظیم توصیفها شده است. دقت او در جزئیات، انتخاب تکتک کلمههای هر جمله بر مبنای لحن، آهنگ و بستر روانشناختی یا فلسفی، سیاسی، تاریخی و...، نوشتههای این نویسنده را یگانه و یکهتاز کرده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب خاطرات یک دیوانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ فرانسه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره گوستاو فلوبر
گوستاو فلوبر (Gustave Flaubert) ۱۲ دسامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او از نویسندگان تأثیرگذار قرن نوزدهم فرانسه بود که اغلب جزو بزرگترین رماننویسان ادبیات غرب شمرده میشود. نوع نگارش واقعگرایانهٔ او، ادبیات غنی و تحلیلهای روانشناختی عمیق از ویژگیهای آثارش هستند. او از سبک و موضوعات «بالزاک»، نویسندهٔ دیگر قرن نوزدهم تأثیر گرفت؛ بهطوریکه ۲ رمان بسیار مشهورش «مادام بوواری» و «تربیت احساسات» بهترتیب از «زن ۳۰ساله» و «زنبق دره» از بالزاک الهام گرفته شدهاند. آثار فلوبر بهدلیل ریزبینی و دقت فراوان در انتخاب کلمات، آرایههای ادبی و بهطور کلی زیباییشناسی ادبی، در ادبیات زبان فرانسوی منحصربهفرد هستند. کمالگرایی این نویسنده به اندازهای بود که هفتهها به نوشتن یک صفحه وقت سپری میکرد و به همین دلیل در طول سالیان نویسندگی خود تعداد کمی اثر از خود بر جای گذاشت. او پس از نوشتن، آثار را با صدای بسیار بلند در اتاق کار خود که آن را فریادگاه مینامید، میخواند تا وزن، سجع و تأثیر واژگان و جملات را بسنجد. او بسیاری از شهرت خود را مدیون نوشتن نخستین رمانش «مادام بوآری» در سال ۱۸۵۷ است. گوستاو فلوبر ۸ مه ۱۸۸۰ درگذشت.
بخشی از کتاب خاطرات یک دیوانه
«روی میزش خم میشود، قلمی پشت گوش چپش است، آهسته مینویسد، بوی جوهر را با لذت استشمام میکند، با دلخوشی میبیند که روی کاغذی بزرگ پخش میشود. آنچه را مینویسد زیرلب میخواند و با بینی خود آهنگی همیشگی مینوازد. اما وقتی عجله دارد، با حرارت نقطه و ویرگول و خطتیره میگذارد و جملات پایانی را مینویسد و امضا میزند. بسیار مستعد است. با همکارانش از ذوبشدن یخها، از حلزونها، از نوسازی سنگفرش بندر، از پل آهنی و از گاز حرف میزند. اگر از میان پردههای ضخیمی که راه روز را بر او سد کردهاند، ببیند که هوا بارانی است، ناگهان فریاد میکشد: «لعنت! باز قطرات و حبابهای باران۱۱۵!» بعد دوباره مشغول کار پرزحمتش میشود.
کارمند گرما را دوست دارد، در گرمخانهای دائمی زندگی میکند. بزرگترین دلخوشی او شعلهورکردن آتش بخاری دفتر است. مثل خوشبختها میخندد، عرق خوشحالی صورتش را میپوشاند، با دستمالش عرقها را خشک میکند و پیوسته به آتش میدمد. اما خیلی زود زیر بار خوشبختی نفسش بند میآید، نمیتواند سرپوشی بر فریاد خوشحالی بگذارد: «چقدر هوای اینجا خوب است!» و وقتی در این سعادت غرقه است، با هیجانی تازه مینویسد، قلمش سریعتر از همیشه حرکت میکند، چشمانش میدرخشند، یادش میرود درِ تنباکودانش را ببندد و سرمستِ سرمست است، ناگهان از جایش برمیخیزد و خیلی زود از انبار مقدسش بازمیگردد، در میان بازوانش هیزمی بزرگ است، به بخاری نزدیک میشود، میرود و میآید و وراندازش میکند، با میلهای درِ آن را باز میکند، بعد هیزم را در آن میاندازد و فریاد میکشد: «آتشی دیگر!» و چند لحظهای با دهان باز آنجا میایستد و با سرخوشی به شعله گوش میسپارد که لوله را میلرزاند و صدایی خفه و دلنشین به راه میاندازد.»
حجم
۴۲۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۴۲۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه