کتاب مادام بواری ترجمه سارا راکی
تصویر جلد کتاب مادام بواری

کتاب مادام بواری

معرفی کتاب مادام بواری

رمان مادام بواری اثر گوستاو فلوبر نویسنده معروف فرانسوی است که در قرن ۱۹ میلادی تالیف شده است و در آن به داستان زندگی دختری شهرستانی را روایت می‌کند که مایل است به سطح بالاتری از زندگی برسد، دختری که برخلاف هنجارهای اجتماعی دوران خود عمل می‌کند و همین امر نیز او را از سایر زنان اطراف خود متمایز می‌کند. سارا راکی رمان مادام بواری را به فارسی برگردانده و توسط انتشارات پر به چاپ رسیده است.

خلاصه رمان مادام بواری

مادام بواری اثر نویسنده‌ی نام‌دار و رئالیست فرانسوی گوستاو فلوبر است. گوستاو فلوبر نوشتن رمان مادام بواری را از سپتامبر ۱۸۵۱ آغاز کرد و اتمام آن تا آوریل ۱۸۵۶ یعنی به مدت پنج سال طول کشید. گوستاو فلوبر در این مدت روزانه بیش از چند خط به کتاب خود نمی‌افزود و مرتب مشغول ویرایش نوشته‌های پیشین خود بود و هرآنچه را بر کاغذ می‌آورد با صدای بلند برای خود می‌خواند. این نویسنده در رمان مادام بواری داستان دختری شهرستانی را روایت می‌کند که مشتاق زیبایی، ثروت، عشق و جامعه‌ای سطح بالاست و همواره در پی ایده‌آل‌های خیالبافانه و جاه‌طلبی‌اش می‌گردد. هرچند عده‌ای او را نماینده‌ی گروه کوچکی از زن‌ها می‌دانند، ولی پرتره‌ی عمیق و به‌یادماندنی اِما در طول رمان، تصویری از وضعیت روانی بخش مهمی از زنان جامعه را نشان می‌دهد. تاثیر رمان مادام بواری در ادبیات داستانی دنیا به میزانی بود که به‌عقیده بسیاری از منتقدین شخصیت زن این داستان «اما بواری» پس از شخصیت «راسکولنیکف» در«جنایت و مکافات»، مهم‌ترین شخصیت داستانی به‌شمار می‌رود.

شخصیت زن رمان مادام بواری یک قرن پیش از آن‌که سیمون دو بوآر به عنوان مادر فمینیسم در فرانسه ظهور کند، تمام تلاش خود را می‌کند تا مثل مردها زندگی کند. چه در معاشرت، چه در خوش‌گذرانی و چه در به دست گرفتن افسار امور اقتصادی؛ آن هم در جامعه‌ی نیمه‌ی نخست قرن نوزدهم که رفتارهایی بسیار کوچک‌تر از این، تابوهایی بسیار بزرگ محسوب می‌شدند.

رمان مادام بواری که تاکنون بارها در تئاتر و سینما بازآفرینی شده، اول‌بار توسط ژان رنوآر در سال ۱۹۳۲ به صورت فیلم سینمایی ساخته شد. دو فیلم نیز در سال‌های ۱۹۹۱ و ۲۰۱۵ با همین نام اقتباس شد. فیلم مادام بواری با بازی میا واشیکوفسکا در نقشاِما بواری و کارگردانی سوفی بارتز در سال ۲۰۱۵ جدیدترین اقتباس از این رمان است.

خواندن کتاب رمان مادام بواری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

رمان مادام بواری ازجمله داستان‌هایی است که خواندن آن می‌تواند برای تمامی افراد جذاب و دلنشین باشد، گوستاو فلوبر در این کتاب با زبانی شیوا و جذاب داستان دختری هنجارشکن را روایت می‌کند که علاقه‌مند به زندگی تجمل‌گرایانه است. اگر علاقه‌مند به ادبیات کلاسیک هستید خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

درباره گوستاو فلوبر

گوستاو فلوبر در دسامبر ۱۸۲۱ در فرانسه متولد شد. از وی به‌عنوان یکی از نویسندگان تأثیرگذار قرن نوزدهم فرانسه یاد می‌کنند. آثار فلوبر به دلیل ریزبینی و دقت فراوان در انتخاب کلمات، آرایه‌های ادبی، و به‌طور کلی زیبایی‌شناسی ادبی، در ادبیات زبان فرانسوی کاملاً منحصربه‌فرد هستند. این نویسنده فرانسوی ۵۸ سال عمر کرد اما کمال‌گرایی او در نوشتن سبب شده تا در طول زندگی آثار کمی را از خود برجای گذارد. مهم‌ترین کتاب‌های به جا مانده از گوستاو فلوبر عبارت هستند از: مادام بوآری، تربیت احساسات، سالامبو، بووار و پکوشه. آثار این نویسنده فرانسوی بعدها الهام بخش نویسندگانی همچون گی دو موپاسان، امیل زولا و آلفونس دوده بوده‌است.

جملاتی از کتاب رمان مادام بواری

وقتی‌که سر کلاس بودیم مدیر مدرسه با دانش‌آموز تازه‌واردی که فرم مدرسه به تن نداشت و به دنبال آنها فراش که یک نیمکت بزرگ با خود حمل می‌کرد، وارد کلاس شدند. آنهایی که خواب بودند بیدار شدند و هر کدام از بچه‌ها مثل اینکه در کار خود غافلگیر شده باشند از جای خود بلند شدند.

مدیر با اشاره به ما اجازه نشستن داد. سپس رو به معلم کرد و با صدای آهسته‌ای گفت: «آقای روژه! این دانش‌آموزی است که به شما توصیه می‌کنم مواظب آن باشید. او پایه دوم است، ولی اگر کار و فعالیتش رضایت‌بخش باشد به اقتضای سنش به یکی از کلاس‌های بالاتر خواهد رفت.» تازه‌وارد که یک پسر دهاتی تقریبا پانزده ساله و قدبلندتر از همه ما بود، در گوشه‌ای پشت در کلاس ایستاده بود، به‌طوری‌که به‌سختی دیده می‌شد. موهایش مثل کشیش‌های دعاخوان روستا روی پیشانی‌اش کوتاه شده بود و ظاهری معقول داشت، ولی به‌شدت ناراحت به‌نظر می‌رسید. با وجود اینکه چهارشانه نبود، ولی نیم‌تنه مدرسه او که از ماهوت سبزرنگ بود و دکمه‌های سیاه داشت در سرآستین‌ها تنگ به‌نظر می‌آمد و مچ‌های قرمزش که نشان می‌داد به برهنگی عادت داشت، از لای سرآستین‌ها مشخص بود. ساق پاهایش که پوشیده به جوراب‌های بلند آبی بود از شلوار زردرنگش که بندش را بسیار سفت کشیده بود، مشخص بود و چکمه‌های زمخت، کثیف و میخ‌داری پوشیده بود. «برای خواندن جملات بیشتری از رمان مادام بواری بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.»

ناصر
۱۳۹۸/۰۶/۰۵

ترجمه‌ی خانمِ راکی ترجمه‌ی بسیار ضعیفیه و احتمالاً از متنی جز متنِ اصلی ترجمه شده! مادام بواری -با احتسابِ این ترجمه- ۸بار به پارسی برگشته که دوبارِ نخستش در سالِ ۴۱(یک بار مشفق همدانی و یک بار رضا عقیلی به همیاریِ

- بیشتر
مستاجر
۱۳۹۸/۰۹/۲۶

24- نسخه ی چاپی این کتاب رو با ترجمه ی آقای سحابی خوندم. عاااالی بود!

آتوسا
۱۳۹۸/۰۶/۱۳

تا وسطای کتابو به زور خوندم بعد از رابطه با رودولف کم کم جذاب شد. آخرشم تو یه صفحه سر و تهشو هم اورد. این ترجمه خیلی خیلی ناقصه. بهترینش مال مهدی سحابیه از نشر مرکز.

abi
۱۳۹۸/۰۶/۰۷

دختر شهرستانی !!! این چه واژه ی ابلهانه و مزخرفیه که گویا وارد ادبیات رسمی ما هم شده ؟ جای تاءسف داره واقعا

mehdi_G
۱۳۹۸/۰۵/۲۹

این کتاب به خوبی اوج جنون عشقی رو نشون میده . شاید بشه تفاوت اشکار دو شخصیت بسیار داغ از نظر احساسی و یک شخصیت روتین وار که درگیر زندگی روزمره هست و به اصطلاح رویه ی زندگیش یک خط

- بیشتر
solo
۱۳۹۹/۰۶/۱۳

این اثر جز صد رمان برتر دنیا و از ارزشمندترین و مهم ترین کارهای گوستاو فلوبر هست که در زمان انتشار کتاب جامعه فرانسه رو بهت زده کرد.چرا که مسائل مطرح شده در این کتاب، در آن زمان به هیچ‌وجه

- بیشتر
Shadi
۱۴۰۱/۰۹/۰۴

ترجمه ضعیف نگارش ضعیف و بیش از اندازه سانسور کرده با ترجمه ی بهتر حتما بخونید

زهرا
۱۳۹۸/۰۹/۲۵

ترجمه بسیار ضعیفی داره ! مجبور شدم کتاب رو از یه جا دیگه دوباره بخرم

حسین احمدی
۱۳۹۹/۰۸/۲۰

مادام بوواری بعد از ازدواج درگیر رابطه با مردان دیگر و مشکلات آن روابط می شود والبته درتجارت هم شکست می خورد... به نظرم فوق العاده بود...

Travis
۱۳۹۸/۰۹/۱۹

با توجه به سال انتشار، موضوع کتاب جنجالی به نظر می‌رسد. بیان جزییات احساسات افراد و حالات مختلف روحی شخصیت اِما جالب بود.

عشق باید یکدفعه و با فوران و افتخار به سراغ آدم بیاید، طوفانی از آسمان‌ها که به زندگی فرود آید و در آن انقلاب کند، میل و اراده را مثل یک برگ ریشه‌کن کند و تمام قلب را به درون پرتگاه بیاندازد.
Reza Kavoosi
آنچه را قبلاً خرافات به مردم قول داده بود، اکنون علم به مردم ارزانی کرده است.
Travis
او با اینکه دوست داشت اِما صحبت کند، ولی شیفته سکوت او نیز بود.
Travis
عقاید فلسفی‌اش مانع سلیقه‌های هنری او نمی‌شد. از نظر او عقل نباید احساس را ضایع کند.
Travis
من نمی‌توانم خدایی را بپرستم که با عصایش در باغ قدم می‌زند، دوستانش را در شکم نهنگ‌ها جا دهد، در حال گریه کردن بمیرد و پس از سه روز دوباره زنده شود. این چیزها در نوع خودشان پوچ و بی‌معنی هستند و کاملاً با قوانین فیزیکی که برای ما ثابت شده، متناقض است. به‌هرحال آن کشیش‌هایی که همیشه در جهالت گل‌آلود غوطه‌ور هستند، مجبورند مردم را نیز با خودشان در جهالت غرق کنند.»
sara
اِما مرتبا و ناخودآگاه به فکر بچه فرو می‌رفت و دوست داشت بچه پسر شود؛ پسری قوی و سبزه‌رو. اسمش را جورج می‌گذارد و این فکر که بچه پسر باشد به‌خاطر عکس‌العمل ضعیف و ناتوانی گذشته‌اش بود. یک مرد حداقل آزاد است و می‌تواند به شهرها و کشورهای مختلف سفر کند، از موانع و مشکلات عبور کند و طعم شیرین‌ترین لذت‌های دور افتاده دنیا را بچشد، ولی یک زن همیشه گرفتار است و نمی‌تواند. همیشه یک سدی جلوی راه اوست. در مقابلش ناتوانی جسمی و موانع قانونی وجود دارد. امید و آرزوی او مثل نقاب کلاهش به نخی بند است. در هر بادی می‌لرزد. همیشه بعضی آرزوها او را به دنبال خود می‌کشانند و بعد به‌خاطر رسم و رسوم جلوی او را می‌گیرند
Ghazal Hashemi
مگر نه اینکه عشق مثل گیاهان هندی به خاک خوب و آب و هوای مخصوص نیاز دارد؟
Nazanin :)
«به همین دلیل است که من مخصوصا شعرها را دوست دارم. و فکر می‌کنم شعر لطیف‌تر از شراب است و خیلی راحت‌تر اشک آدم را در می‌آورد.»
zohreh
او از پاکدامنی گذشته‌اش همچون کسی که از خیانت پشیمان شده، پشیمان بود. و آنچه که هنوز در او باقی مانده زیر ضربه‌های خشمناک غرورش می‌غرید. و از همه پنهان‌کاری‌های زشت و زنای فاتحانه خود لذت برد.
Travis
رودولف گفت: «آه! همیشه وظیفه. حالم از این کلمه به‌هم می‌خورد. آنها یک مشت پیر بی‌کله با جلیقه‌های فلانل و ذکرگویانی که همیشه حرف مفت وظیفه وظیفه را در گوش آدم می‌گویند. آه! ژوپیتر! وظیفه هرکسی این است که احساس کند چه چیز بزرگ است و زیبایی را گرامی بدارد. وظیفه این نیست که تمام قوانین اجتماعی را که جامعه با رسوایی به ما تحمیل می‌کند را قبول کنیم. نه! نه! چرا باید در مقابل عشق و احساس فریاد نزنیم؟ مگر آنها زیباترین چیزها بر روی زمین نیستند. مگر آنها منبع شجاعت، اشتیاق، شعر، موسیقی، هنر و هر چیز دیگری در این دیار نیستند؟»
zohreh
«من دین دارم، دین خودم را یا حتی بیشتر از این آدم‌های متظاهر و حقه‌باز دارم. برخلاف آنها من خدا را می‌پرستم. من به ایزد متعال به یک آفریدگار به هر آنچه که ممکن است باشد اعتقاد دارم. به اینکه چه کسی ما را به این دنیا آورد تا تکالیفمان را به‌عنوان شهروندان یا پدران خانواده انجام دهیم، اهمیت نمی‌دهم، ولی لزومی نمی‌بینم به کلیسا بروم تا لوح‌های نقره‌ای را ببوسم، یا از جیب خودم یک عده آدم نالایق که بهتر از همه ما زندگی می‌کنند را پروار کنم. هرکسی می‌تواند مثل گذشتگان خداوند را در جنگل، صحرا یا حتی در حین تماشای این گنبد لایزال بشناسد. خدای من، خدای سقراط، فرانکلین یا ولتر و برانژهاست، و به دین ساویارد ویکار سوگند می‌خورم.
sara
او در آرزوی خود اشتباه می‌کرد و هوسرانی‌های زندگی تجملاتی را با احساسات قلبی خود و زیبایی رفتار را با خوشایندی احساسات یکی می‌دانست.
Travis
مادام بواری نویسنده: گوستاو فلوبر مترجم: سارا راکی انتشارات پر
peyvandnik
و در سکوت مثل مرد شکست‌خورده‌ای که از میان پنجره به مردمانی که در خانه قدیمی او غذا می‌خورند نگاه می‌کند، خوشبختی پسرش را تماشا می‌کرد. او رنج‌ها و مشکلاتش را به‌صورت خاطرات به یاد شارل می‌آورد و این رنج‌ها را با کوتاهی‌های اِما مقایسه می‌کرد و در نهایت به این نتیجه می‌رسید که عشق‌ورزی زیاد به اِما اصلاً منطقی نیست.
ندا مسعودی
در تنهایی خود تمام احساسات خرد شده و غرور شکسته‌اش را در مغز بچه متمرکز می‌کرد و برای پسرش آرزوهای بزرگی داشت. او را بلندقد، باهوش و مشغول در مقام یک مهندس یا در اداره دادگستری می‌دید. به او خواندن و نوشتن یاد داد، حتی به او یاد داد با یک پیانوی قدیمی دو یا سه آهنگ کوچک را بنوازد، ولی آقای بواری که به خواندن و نوشتن اعتقاد زیادی نداشت، می‌گفت: "این کارها ارزشی ندارد! آیا آنها برای اینکه او را به مدرسه دولتی بفرستیم برنامه‌ای دارند؟ برای او حرفه‌ای به ارمغان می‌آورند و یا او را در شغلی مشغول می‌کنند؟ از این گذشته یک مرد همیشه
حسین احمدی
از آن لحظه به بعد زندگی‌اش پر از دروغ شد که برای پنهان کردن عشقش به‌کار می‌برد. دروغ برایش یک نیاز، یک دیوانگی و لذتی داشت که اگر به‌طور مثال می‌گفت "دیروز از سمت راست جاده گذشتم." به‌طور قطع از سمت چپ گذشته بود.
Travis
کم‌کم عشقش به‌خاطر دوری سرکوب شد و حسرت زیر عادت خاموش شد.
Travis
بار دیگر اِما از مراقبت خدمتکاران در خانه احساس رضایت کرد، ولی بعد از روستا متنفر شد و دلش برای صومعه تنگ شد. وقتی شارل برای اولین‌بار به برتو آمد، اِما فکر کرد که اشتباه کرده و در صومعه چیز بیشتری برای یاد گرفتن و احساس کردن ندارد.
Masoud

حجم

۳۵۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

حجم

۳۵۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان