کتاب مسئله بودن و نبودن
معرفی کتاب مسئله بودن و نبودن
کتاب مسئله بودن و نبودن نوشتهٔ اروین د یالوم و مریلین یالوم و ترجمهٔ نازی اکبری است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب مسئله بودن و نبودن
کتاب مسئله بودن و نبودن (عشق، فقدان و آنچه در پایان اهمیت دارد) نوشتهٔ مشترک از اروین د یالوم (روانپزشک پرآوازه) و همسر نویسندهاش مریلین یالوم و چشماندازی است به سفر یکسالهٔ آنان پس از اطلاعشان از ابتلای ماریلین به بیماری لاعلاج و بازتابی شفاف از چگونه عشقورزیدن و بدون حسرت زیستنِ آنان. این دو نویسنده توضیح دادهاند که اگرچه این کتاب بهروشنی حاصل تجربهٔ شخصی آنها است، این دو آن را به چشم بخشی از گفتمانی ملی دربارهٔ نگرانیهای پایان عمر هم میبینند. اروین یالوم تمامی زندگی خود را وقف درمان روان کسانی کرده که از اضطراب مرگ و سوگواری در عذاب بودهاند، اما او خود هرگز در موقعیتی قرار نگرفته بود که نیازمند رواندرمانی باشد تا وقتی که تشخیص داده شد همسرش به سرطان مبتلا است. در کتاب «مسئلهٔ بودن و نبودن»، یالوم و همسرش از چالشهای عمیق جدیدی در زندگیشان پرده بر میدارند. ماریلین از چگونه آسودهمردن گفته و یالوم از سوگواری و زندگی بدون ماریلین نوشته است.
خواندن کتاب مسئله بودن و نبودن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب خاطرات و زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
درباره اروین یالوم
اروین د یالوم (Irvin David Yalom) در سال ۱۹۳۱ میلادی و در واشنگتن دیسی در ایالات متحدهٔ آمریکا به دنیا آمد. او روانپزشک هستیگرا و نویسندهٔ آثار داستانی و غیرداستانی است. در ایران، بهعنوان نویسندهٔ رمانهای روانشناختی، بهویژه رمان مشهور «وقتی نیچه گریست» شهرت دارد. یالوم جایزهٔ انجمن روانپزشکی آمریکا را در سال ۲۰۰۲ میلادی دریافت کرد. اروین یالوم دانشآموختهٔ رشتههای پزشکی (در ۱۹۵۶ م.) و روانپزشکی (در ۱۹۶۰ م.) است. او پس از خدمت سربازی در سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه استنفورد شد و در همین دانشگاه بود که الگوی روانشناسی هستیگرا یا اگزیستانسیال را پایهگذاری کرد.
یالوم برای شرح تجربیات درمانی و ثبت آنها و همچنین برای کمک به روان انسانها کتابهایی داستانی و غیرداستانی نوشته است که همواره دیده و خوانده شدهاند. او به گفتهٔ خودش، برای نوشتن کتابهای معروفی همچون «وقتی نیچه گریست» و «دژخیم عشق» که آمیزهای از روانشناسی و فلسفه هستند، از چیزهایی الهام گرفته است. نخستین کتابی که یالوم بهصورت رمان نوشت «هر روز کمی به هم نزدیکتر» (۱۹۷۴) نام داشت؛ رمانی که با استفاده از تجربههایش در جلسات درمان با بیماران، آن را بهشیوهای جذاب و با کمکِ ۲ راوی روایت کرد.
بعضی از آثار داستانی یالوم عبارتند از:
(۱۹۸۹) جلاد عشق و دیگر داستانهای روان درمانی، (۱۹۹۲) وقتی نیچه گریست، (۱۹۹۶) دروغگویی روی مبل، (۱۹۹۹) مامان و معنی زندگی، (۲۰۰۵) درمان شوپنهاور، (۲۰۰۴) پلیس را خبر میکنم، (۲۰۱۲) مسئلهٔ اسپینوزا، (۲۰۱۵) خلقشدگان در یک روز و داستانهای رواندرمانی دیگر.
بعضی از آثار غیرداستانی یالوم عبارتند از:
(۱۹۷۰) تئوری و عمل در رواندرمانی گروهی، (۱۹۸۰) رواندرمانی اگزیستانسیال، (۲۰۰۱) هنر درمان (نامهای سرگشاده به نسل جدید رواندرمانگران و بیمارانشان)، (۲۰۰۸) خیره به خورشید نگریستن (غلبه بر وحشت از مرگ)، (۱۹۹۷) یالومخوانان [گلچینی از مشهورترین آثار اروین یالوم]، من چگونه اروین یالوم شدم (۲۰۱۷)، مسئلهٔ مرگ و زندگی است.
در سینما نیز فیلمهایی با الهام از آثار اروین یالوم ساخته و منتشر شدهاند:
فیلم مستند «پرواز از مرگ» (۲۰۰۳)، وقتی نیچه گریست (۲۰۰۷) بهکارگردانی Pinchas Perry که دیدار خیالی فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی) و یوزف برویر (پزشک اتریشی) و رابطهٔ پر فرازونشیب آنها را روایت میکند و فیلم Yalom's cure بهکارگردانی Sabine Gisiger که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد.
بخشی از کتاب مسئله بودن و نبودن
«بارها و بارها آخرین سی وشش ساعت وحشتناک زندگیاش را بازپخش میکنم، آن زمان که لحظهای از کنارش دور نشدم و بوسههای بیشماری بر پیشانی و گونههایش زدم با اینکه او اغلب واکنشی نشان نمیداد. مرگ او برای هر دومان رهایی بود ــ برای او رهایی از حالت تهوع مداوم، درد، و خستگی مفرط از خداحافظی کردن از تعداد زیادی از دوستان و اعضای خانوادهای که او را دوست داشتند. و برای من رهایی از ماهها درماندگی و شاهد رنج او بودن. سی وشش ساعت آخر برای من بدترین ساعات بود چرا که مورفین و لورازپامی که استفاده کرده بود، حتی با دوز پایین، توانایی او در برقراری ارتباط را مختل کرده بود. وقتی چشمانش را برای مدت کوتاهی باز کرد، به من لبخند زد و سعی کرد یکی دو کلمهای حرف بزند، تلاش کردم با او صحبت کنم اما خوابش برد. به خاطر دارم به طرزی غیرمنطقی از پرستار آسایشگاه عصبانی بودم که چرا به او مورفین زیادی داده و در نتیجه مرا از آخرین موقعیت برای صحبت با ماریلین محروم کرده است.
صحنه دیگری از وداع، از گذشتههای دور بهسرعت از ذهنم عبور میکند، صحنهای که حین سالها کار با گروهی از بیماران سرطانی رو به مرگ رخ داده بود ــ صحنهای که مدتها بود فراموشش کرده بودم. در بسیاری از مواقع بیمارانی که حالشان بدتر از آن بود که در جلسات گروهی شرکت کنند با من تماس میگرفتند و از من میخواستند در خانهشان به ملاقاتشان بروم، که من هم همیشه قبول میکردم. یک روز چنین تقاضایی را از ایوا دریافت کردم، زنی میانسال که از سرطان تخمدان رو به مرگ بود و بهندرت جلسات گروهی را از دست میداد. فردای روزی که بهم تلفن کرد جلوی در خانهاش ظاهر شدم و خدمتکارش مرا پذیرفت و به طرف اتاق خوابش هدایت کرد. ایوا که در حال چرت زدن بود با دیدنم لبخندی به پهنای صورت زد و با صدایی ضعیف و خشدار خواست که تنها باشیم. خدمتکارش اتاق را ترک کرد.
به نظر بسیار نحیف و شکننده میرسید، صدایش که زمانی قوی بود حالا به زمزمه تبدیل شده بود. او گفت که پزشکش گفته زمان زیادی از زنده ماندنش نمانده و به او توصیه کرده به بیمارستان برود اما او این پیشنهاد را رد کرده و گفته ترجیح میدهد در خانه بمیرد. او سپس سرش را به طرف من چرخاند، دستش را به طرف من دراز کرد، مستقیم به چشمانم خیره شد و گفت: «ارو، یه تقاضای دیگه ازت دارم، آخرین تقاضا. آیا روی تخت کنارم دراز میکشی؟»»
حجم
۳۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه