کتاب بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی
معرفی کتاب بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی
کتاب بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی نوشتهٔ ماکس وبر و ترجمهٔ حسن خیاطی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب در حوزهٔ جامعهشناسی موسیقی را منتشر کرده است.
درباره کتاب بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی
پیوندهای نزدیکی بین عناصر متنوع اجتماعی و موسیقی وجود دارد. موسیقیدان، مانند هر کس دیگری، عضوی از جامعه است. نیاز او برای امرار معاش با نقش هنری او گره خورده است. اگر امرار معاش او از هنرش مستقل باشد، موسیقی برای او وسیلهٔ تفریح و پر کردن اوقات فراغت است. شیوهای که او استعدادهای خویش را بال و پر میدهد با شیوهٔ کسی که با هنرش درآمد کسب میکند فرق خواهد داشت. موسیقیدان به مخاطب نیاز دارد. آفریدهٔ او با تقاضا و یا کمبود تقاضا برای هنر او درآمیخته است. موسیقیدان در عرضهٔ هنر خویش از ابزاری متناسب با سطح فناوری در تمدنش بهره میبرد. شاید کسانی مخاطب بهترین اجراهای او باشند که، بیش از اینکه به دلایل زیباییشناختی خاصی توجه داشته باشند، صرفاً متعلق به پایگاههای اجتماعی خاصی هستند. این گونه اجراها محملی است برای نمایش گروههای برتر جامعه، تا از این طریق یکدیگر را در قامت لباسهای خزدار، جواهرات و لباسهای شایسته ببینند و دیده شوند. هنرمند ممکن است کارگزاری آزاد باشد که متاع خود را در رقابتی آزاد با دیگران خلق میکند یا اینکه میتواند متنعم و محترم، همچون سگ پشمالویی که موهایش را شانه و مرتب کردهاند، از خاندانی آراسته باشد. به مشاهده دریافتهایم که این گونه عوامل میتواند در خلق و مصرف موسیقی مشوق و یا مایهٔ دلسردی باشد. گفته شده است که هنرهای زیبا عموماً از آن مردم فرهیخته است و هنر عامیانه از آن کسانی است که ویژگیهای مردم فرهیخته را ندارند. میدانیم که عاملهای منزلتی در تغییر سبکهای هنری اثرگذار هستند. همچنین میدانیم که اجراهای هنری کارکردهای فراموسیقایی دارند. جامعهشناسی موسیقی چنین مشاهدات آشنایی را نقطهٔ عزیمت خود قرار میدهد. جامعهشناسی موسیقی مرزهای بین علوم جامعهشناسی و موزیکولوژی را برای تبیین روابط جامعه و موسیقی با مشاهداتی مشترک میکاود.
ماکس وبر در جستار بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی، هم برای جامعهشناسان و هم موسیقیدانان جالب خواهد بود، زیرا از سطح جامعهشناسی عامیانهٔ موسیقی فراتر رفته و به مسائل بنیادی پرداخته است. او در این اثر تلاش کرده تا تأثیر عاملهای اجتماعی را در هستهٔ بسیار خلاقانه و بنیان فنی موسیقی بررسی کند.ایدهٔ وبر در وسیعترین معنا، این بود که موسیقی غربی ویژگیهای عقلانی خاصی دارد که عوامل اجتماعی، در روند توسعهٔ غربی، آنها را ایجاد کردهاند. این برنهاد وبر عمیقترین سطوح موسیقی نظری را با این موضوع مرتبط میداند. به کمک این برنهاد، میتوان نیاز متقابل علوم جامعهشناختی و موزیکولوژی به یکدیگر را نیز ارزیابی کرد.
خواندن کتاب بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ جامعهشناسی موسیقی و فعالان حوزهٔ موسیقی پیشنهاد میکنیم.
درباره ماکس وبر
ماکس وبر با نام کامل «کارل ماکسیمیلیان امیل وبر» در ۲۱ آوریل ۱۸۶۴ به دنیا آمد و در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۰ درگذشت. او جامعهشناس، تاریخدان، حقوقدان و استاد اقتصاد سیاسی آلمانی بود که بهعنوان یکی از اثرگذارترین نظریهپردازان توسعهٔ مدرن جهان غرب شناخته میشود. ایدههای او بهطور عمیق بر نظریهٔ اجتماعی و پژوهش اجتماعی تأثیر گذاشت. ماکس وبر در کنار «آگوست کنت» و «کارل مارکس» و «امیل دورکیم» بهعنوان یکی از پدران جامعهشناسی شناخته میشد، اما خودش را نه جامعهشناس بلکه بیشتر تاریخنگار میدانست. از کتابهای او میتوان به «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری»، «سوسیالیسم»، «شهر در گذر زمان»، «بنیانهای عقلانی و اجتماعی موسیقی»، «دین، قدرت، جامعه» و «مفاهیم اساسی جامعهشناسی» اشاره کرد.
بخشی از کتاب بنیان های عقلانی و اجتماعی موسیقی
«این واقعیت که اکثریت عظیم همهٔ تغییردهندگیهای تنی در نوشتار ثابت نیستند نشان میدهد که رمزگشایی از قطعات باستانشناختی موسیقی چقدر دشوار است. محدودیتهایی که نظریهٔ موسیقی کلیسایی تثبیت کرد و تمرین روی تغییردهندگیها از تأثیر ترانههای کلیسایی جلوگیری نکرد. به نظر میرسد که تعداد عظیمی از ترانههای فولک قدیمی عمیقاً تحت تأثیر دیاتونیزم مدهای کلیسایی هستند. مدهای کلیسایی به دشواری میتوانستند این تأثیر را بدون داشتن انعطافی که در بالا از آن سخن گفتیم کسب نمایند. با واکنش روزافزون به مقتضیات بیانگرانه، تأثیرات این انعطافپذیری بیش از پیش شد. امروزه، پس از پانصد سال، کرالهای مختلفی را که کیفیت صدای دیاتونیک ناب آنها از قرن پانزدهم معروف است، با جزئیات مستدل، با تغییردهندگیهای تنی کروماتیک میخوانند.
مهمتر از تغییردهندگیهای ترانهٔ جداگانه، مدهای کلیسایی باید تسلیم پذیرش دائمی عناصر موسیقاییای میشدند که اصالتاً برای آنها بیگانه است. این به شکافی انجامید که برتری موسیقایی کلیسا را از بین برد. فاصلهٔ سوم (در فوبوردون که احتمالاً در آن زمان مسئولیت آن رسماً به عهدهٔ کلیسا بود) و سپس کروماتیزم قاعدهمندی که سازماندهی هارمونیک داشت پذیرفته شد.
این کروماتیزم اضافی، هرچند از شورشی علیه دیاتونیزم ناب نشئت گرفته است، به گونهای درونی بر مبنای مدهای کلیسایی دیاتونیک توسعه یافت و از آغاز کیفیتهایی تنی ایجاد میکرد که باید به شیوهای هارمونیک تفسیر میشد. این فرم دقیقاً در سیستمی موسیقایی رشد یافت که دارای چندصدایی عقلانی قاعدهمند بود و در قالب نتنویسی عقلانی هارمونیک نشان داده میشد.
کاملاً جدا از آنهارمونیزم هلنی، در سیستمهای موسیقی که از نظر تنال توسعهٔ کمتری داشتهاند و نوشتار چندصدایی ندارند یا فرایند عقلانی کردن آن را از سر نگذراندهاند، نه فقط تنهای جدید ۳/۴ و ۵/۴ بلکه حتی فاصلههای کاملاً غیرعقلانی، با انگیزهٔ بیانگری موسیقایی، به فاصلههای قدیمیتر اضافه شدهاند. موسیقی باسک که دورهٔ مشخصی ندارد نه فقط نیمپرده را وارد گام پایه دیاتونیک میکند بلکه این کار را ظاهراً به گونهٔ دلبخواهی انجام میدهد [۳]. بنابراین، از منظر ادراک موسیقایی ما، این موسیقی نه فقط به سرعت از ماژور به مینور تغییر میکند بلکه همچنین شاکلهٔ کاملی را بدون تنالیته ایجاد میکند، هرچند این موسیقی ظاهراً به هنگام تغییر کلید از قواعد خاصی (تن محسوس) پیروی میکند که تنهای اصلی را معین میکند. از قرن دهم تا سیزدهم، گام عربی از غنای دو لبهای با فاصلههای غیرعقلانی روزافزون بهره برده است.»
حجم
۲۴۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۷ صفحه
حجم
۲۴۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۷ صفحه