دانلود و خرید کتاب تو مانده ای برای من سمیه هرمزی
تصویر جلد کتاب تو مانده ای برای من

کتاب تو مانده ای برای من

نویسنده:سمیه هرمزی
امتیاز:
۳.۷از ۷۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تو مانده ای برای من

کتاب  «تو مانده‌ای برای من» نوشتۀ سمیه هرمزی است و انتشارات شقایق آن را منتشر کرده است. این رمان داستان زن جوانی به نام الهام صدر است که به‌تازگی از شوهرش جدا شده و جویای کار است و از قضا برای مصاحبۀ کاری وارد شرکتی می‌شود که متعلق به روزبه مختاری، عاشق سینه‌چاک سال‌های دور او است. 

درباره کتاب تو مانده ای برای من

کتاب تو مانده‌ای برای من به شکل اول شخص روایت می‌شود. الهام صدر شخصیت اصلی داستان اتفاقات زندگی‌اش را روایت می‌کند. او زن جوان تحصیل‌کرده‌ای است که به‌عنوان مترجم در دارالترجمه کار می‌کند اما با مرگ مدیر و تعطیل‌شدن محل کارش او بیکار شده و به‌دنبال کار می‌گردد. او که در حال گذار از مرحلۀ بحران طلاقش است و همچنین به‌عنوان مادر ۲ فرزند غم دوری از آن‌ها را تحمل می‌کند، با رفتن به مصاحبۀ کاری و شناختن رئیس آنجا اتفاقات تازه‌ای در زندگی‌اش رقم ‌می‌خورد.

می‌دانیم که زنان همواره در جامعۀ ایرانی با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند. این مشکلات برای زنان ِتنهایی که به‌دنبال استقلال و ساختن زندگی هستند دوچندان است. راوی داستان در کتاب تو مانده‌ای برای من هم زن است و هم مادر و بعد از جدایی از شوهرش چالش‌ها و حتی احساساتی را تجربه می‌کند که برای خواننده آشنا به نظر می‌رسد. شخصیت‌پردازی الهام در این داستان، گفتگوهای درونی‌اش، اشک‌های تنهایی‌اش و تصمیماتی که در‌نهایت باید بگیرد به گونه‌ای است که خواننده با او همذات‌پنداری می‌کند. 

خواندن کتاب تو مانده‌ ای برای من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی، رمان ایرانی، و دوستداران قصه‌های عاشقانه پیشنهاد می‌شود.

درباره سمیه هرمزی

سمیه هرمزی، نویسنده جوان ایرانی و متولد ۱۳۷۰ است. از دیگر آثار او می‌توان به خواب الماس، وقت دلدادگی، با درد نوشتم و عاشقانه بخوان و رو به باد اشاره کرد.

بخشی از کتاب تو مانده ای برای من

«هاجر که می‌رود، تنها می‌مانم. آرام به آشپزخانه می‌روم. ظرف‌ها را می‌شویم و برای خودم باز هم چای می‌ریزم. با لیوان چای که به هال برمی‌گردم، سکوت وحشتناک خانه قلبم را می‌فشرد. این‌طور که خاطره‌ها کنارم می‌نشینند، هیاهوی خیالم زیاد می‌شود. صدای بچه‌ها در گوشم پر می‌شود. چشم می‌بندم و آنها را می‌بینم، دارند دنبال بازی می‌کنند. آریا یک بار زمین می‌خورد، اما سریع بلند می‌شود و به ادامهٔ بازی‌اش می‌رسد. دستی دور شانه‌ام می‌آید. عطر حضورش را می‌بلعم. چشم باز می‌کنم. لباسم بوی امیر گرفته است. دلتنگ اشکم می‌چکد. سریع اشکم را پاک می‌کنم. بروید خیال‌های لعنتی! مرا به حال خودم بگذارید. من از این همه خاطره هراس دارم. ناچار برای نادیده گرفتن سکوت باز هم سراغ کار تایپ می‌روم.»

«پنجشنبه‌ها از بس لای خاطراتم را ورق می‌زنم، ورق‌های پوسیده‌اش پودر می‌شوند! پنجشنبه‌ها مهمانان خیالم می‌آیند. ببین تنها نیستم. احساس می‌کنم دو فرشتهٔ کوچک زیبایم دارند دنبال هم می‌دوند. می‌روم و روی مبل می‌نشینم و تو که خندان روبروی خیالم نشسته‌ای. پنجشنبه است دیگر! بگو گلم این بار کدام خاطره را می‌خواهی. بلند می‌شوم و به آشپزخانه می‌روم. برای خودم چای می‌ریزم، دوباره برمی‌گردم و یک لیوان چای هم برای تو می‌ریزم. تو خیلی چای دوست داشتی. دوباره روبه‌رویت می‌نشینم و نگاهت می‌کنم. آه، لعنت به تو که هر چه فکر می‌کنم هیچ خاطره‌ام بدون تو نیست. آخر توی لعنتی از هجده سالگی روح عاشق مرا بردی. من از همان اول تو را دیدم. یادت می‌آید. هجده ساله بودیم و هر دو مدرسه می‌رفتیم. من که سال آخر به جای کنکور دفتر عشق تو را ورق می‌زدم. فقط از کنار هم رد می‌شدیم و یکدیگر را نگاه می‌کردیم. اما نگاهمان هم خاطره است، می‌بینی. من دارم یاد نگاهت را می‌کنم. دلم از یادآوری روز آخر مدرسه گرم می‌شود.»

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۲/۰۹/۰۷

قلم نویسنده خوب بود و داستان کشش لازم را داشت فقط کاش شخصیت زن داستان کمی کمتر گریه میکرد

کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
۱۴۰۲/۱۰/۲۱

خیلی عالی و واقعی خسته نباشی خانم هرمزی ممنون از رمان روان و متن زیبایت خانومی

کاربر ۸۱۸۶۱۷
۱۴۰۲/۱۱/۰۳

رمان زیبا و عاشقانه ای بود . فقط زن داستان خیلی گریه می کرد . اینش رو اعصاب بود

nafis.s.m
۱۴۰۲/۰۵/۲۶

چطور میشه یک نفر انقدر گریه کنه!!!!!

NilGooN
۱۴۰۲/۰۵/۱۷

اولش خوب شروع شد ولی افت کرد.با احترام ب نویسنده خیلی سطحی بود جای کار داشت

شاهد
۱۴۰۲/۱۲/۰۴

کتاب قشنگی بود نمیشد ادامه داستان رو حدس زد.منو خوب سرگرم کرد.

parisan
۱۴۰۲/۰۷/۰۸

قشنگ‌ بود

fatemeh
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

شروعش خوب بود. یکی دو فصل اولش مونولوگ ها با احساس و قوی بود اما بعدش افت کرد و جذابیتش رو از دست داد. شخصیت پردازی ها چندان جالب نبود به خصوص شخصیت زن قصه که توی تمام صفحات فقط گریه

- بیشتر
Azadeh
۱۴۰۳/۰۶/۲۳

خوشم اومد ، گریه کردم و قشنگ تموم شد 👍

leila
۱۴۰۳/۰۵/۳۱

عاشقانه جذابی بود با اینکه افت و خیز و مشکلات زندگی توش زیاد بود ولی زیاد کشدار نبود و میل خوندن و دونستن ادامه ماجرا رو همراه داشت، معقول و متناسب بود دست نویسنده اش درد نکنه

«رفتی و ندیدی که چه محشر کردم با اشک تمام کوچه را تر کردم دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد وابستگی‌ام را به تو باور کردم»
کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
امروز پنجشنبه است. پنجشنبه‌ها تنهاترم، پنجشنبه‌ها غمگین‌ترم. پنجشنبه‌ها از بس لای خاطراتم را ورق می‌زنم، ورق‌های پوسیده‌اش پودر می‌شوند!
_ZedNoon
مرگ دست من نیست و نمی‌توانم هر زمان که خواستم واقعا بمیرم.
پریسا همانی

حجم

۳۲۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۳۲۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
۱۴,۸۵۰
۷۰%
تومان