دانلود و خرید کتاب آتش جنون فرشته تات شهدوست
تصویر جلد کتاب آتش جنون

کتاب آتش جنون

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آتش جنون

کتاب آتش جنون نوشتۀ فرشته تات شهدوست است. این کتاب را انتشارات آراسبان منتشر کرده است.

درباره کتاب آتش جنون

این کتاب، داستانی فارسی در ژانر اجتماعی است. این داستان، روایتگر ماجرای دختری جوان به نام «شهرزاد» است که برای رهایی از عواقب خواستگار بیمارش که پای او را از آن‌سوی دنیا به ایران باز کرده، مجبور به فرار می‌شود؛ فراری که در پی یک تصادف پای او را به خانه «کوروش» باز می‌کند. کوروش، پزشک جوانی است که سال‌هاست با همسرش به مشکل برخورده است، شاید این مشکل از همان روز نخست ازدواجشان وجود داشته، اما حالا با گذر زمان و اتفاقات رخ‌داده، پررنگ‌تر شده است. شهرزاد، ترجیح می‌دهد خود را به فراموشی بزند تا مبادا پیش خانواده‌اش بازگردد، اما... .

خواندن کتاب آتش جنون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی می‌توانند از مخاطبان این کتاب باشند.

بخشی از کتاب آتش جنون

«صدای قهقهه‌ش فضای ماشینو پر کرد... چقدر این صدا عصبیم می‌کرد...

- جوش نزن، حالا که از خیر و شرش رد شدیم... بچسب بقیهٔ عشق و حالو...

رو بهش تشر زدم: بیخود از این صابونا به دلت نمال... به‌محض اینکه پامون برسه شمال راهمون از هم جدا میشه... قرارمون یادت رفته یا لازمه یه بار دیگه تکرار کنم؟...

اخماش رفت تو هم...

مثل همیشه که عصبی می‌شد پشت لبشو می‌خاروند، انگشتشو محکم کشید و گفت: اگه بخواد یادمم بره مگه تو میذاری؟... دم به دقیقه بکوب تو سرم... ولی می‌دونم... تهش هرجا من برم تو هم باهام میای همونجا... مثل روز برام روشنه...

- نچایی؟...

- شب دراز است و قلندر بیدار...

- فعلاً که داره صبح میشه قلندر خان... به فکر مامورا هم که هستی؟... احتمالش هست تو جاده بگیرنمون...

- نترس... راهو از بیراه می‌شناسم... از یه جایی می‌برمت که خبری از آدمیزاد نباشه...

پوزخند زدم...

نگاهمو سنگین از روش برداشتم... و تو دلم گفتم: "همون که تو هستی واسه هفت‌پشتم بسه"...

یک‌ساعتی از راه طی شده بود که گوشیم زنگ خورد...

توی اون سکوت سرد، این صدا ترس عجیبی به دلم انداخت...

زیپ جلوی کیفمو باز کردم و گوشیمو کشیدم بیرون... تا نگاهم به شماره‌ش افتاد نفسمو حبس کردم...

کامیار نیم‌نگاهی به دستم انداخت و پرسید: کیه؟...

- آوا...

- پس چرا جواب نمیدی؟...

- لازمه؟...

جوابی نداد... شونه‌ای بالا انداخت و حواسشو جمع رانندگیش کرد...

تا خواستم انگشتمو رو دکمهٔ سبزرنگ صفحهٔ گوشی بکشم، تماس قطع شد...

چه‌بهتر!...

اما آوا هم کسی نبود که به این راحتی کوتاه بیاد...

همون موقع پیامک داد: ببین چی دارم میگم... . می‌زنگم جواب ندی دیگه نه من نه تو... خود دانی!...

با خوندن پیامش یه لبخند نرم کشیده شد رو لبم... سرتق!

زنگ خورد... این بار جواب دادم...

و تا گوشی رو بردم نزدیک گوشم.......... انفجار!...

- معلوم هست کدوم گوری هستی؟... چرا زنگ می‌زنم جواب نمیدی؟...

خونسرد خندیدم و گفتم: علیک سلام... من خوبم تو خوبی؟...

- زهرمار به چی می‌خندی دیوونه؟... شهرزاد نگو... نگو که رفتی و سوار خر شیطون شدی و زدی به دل ناکجاآباد؟... نگو که ریزریزت می‌کنم...

از تشبیهش به "خر و شیطون" نگاهی به ماشین و کامی انداختم و دستمو جلوی دهنم گرفتم که صدای خنده‌ام بالاتر از حد مجاز نره!...

- شهرزاد گوشت با منه یا نه؟...

- دیگه واسه این حرفا دیر شده آوا...

- الان کجایی؟...

- چه فرقی می‌کنه؟...

- جواب منو بده... کجایی؟...

نگاهی به درختای سر به فلک کشیدهٔ کنار جاده انداختم و لبخند زدم...

- نمی‌دونم...

- شهرزاد!...

- داد نزن آوا... شاید این آخرین باری باشه که می‌تونم صداتو بشنوم... از بعد این ماجراها فقط خدا خبر داره...

- شهرزاد نکن... شهرزاد نیمهٔ پر این لیوان لعنتی رو هم ببین... تو که آن‌قدر بی‌منطق نبودی!...

 - نیمهٔ خالیش شانسمه و نیمهٔ پرش بدبختیام... از خیر هر جفتش گذشتم...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۸۹ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۸۹ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان