کتاب هرگز ترکم مکن
معرفی کتاب هرگز ترکم مکن
کتاب هرگز ترکم مکن نوشتهٔ کازویو ایشی گورو و ترجمهٔ مهدی غبرایی است. نشر افق این رمان انگلیسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب هرگز ترکم مکن
کتاب هرگز ترکم مکن در ۲۳ فصل نوشته شده است. در این رمان، «کتی» که حالا ۳۱ ساله است، کودکی خود را در مدرسهای خصوصی به نام «هیلشام» گذرانده است؛ مدرسهای در حومهٔ خوشمنظرهٔ یکی از شهرهای انگلیس و جایی که از کودکان در برابر دنیای بیرون از مدرسه محافظت میشود. کودکان هیلشام، با این فکر تربیت میشدند که آنها خاص و استثنایی هستند و سلامت روحی و جسمیشان، نهتنها برای خودشان، بلکه برای جامعهای که در آینده به آن وارد میشوند، بسیار مهم و حیاتی است. سالهای بسیاری کتی این گذشتهٔ رؤیایی را پشت سر گذاشته و فراموش کرده بود، اما وقتی دو نفر از دوستانش در هیلشام به زندگی او باز میگردند، او مقاومتش در برابر این خاطرات را از دست میدهد. رمان «هرگز ترکم مکن» با سادگی فریبندهٔ داستانش، بهآرامی، طنین و عمق عاطفی فوقالعادهٔ خود را آشکار میکند و جای خود را در زمرهٔ بهترین آثار کازوئو ایشی گورو باز میکند.
گفته شده است که «هرگز ترکم مکن» یک رمان علمی - تخیلی است، اما نمیتوان این رمان را در طبقهبندیهای رایج قرار داد؛ چراکه نویسنده در کنار همذاتپنداری با شخصیتهای داستان درصدد پاسخگویی به سؤالات بسیاری است که نشان میدهد این رمان یک کتاب سرگرمکننده است. «کتی»، «روت» و «تومی» قهرمانان رمان حاضر هستند. آنها برای نخستینبار چیزی را درون خود حس میکنند به نام «عشق». این عشق در هر یک از این سه نفر، درجه و اندازهٔ خاصی دارد. مجلهٔ گاردین رمان «هرگز ترکم مکن» را بهعنوان یکی از کتابهای پرفروش اروپا در سال ۲۰۰۵ میلادی معرفی کرده است.
خواندن کتاب هرگز ترکم مکن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره کازویو ایشی گورو
کازائو ایشی گورو در سال ۱۹۵۴ در ژاپن به دنیا آمد. او یک نویسندهٔ انگلیسیِ ژاپنیتبار است که جوایز گوناگونی را برنده شده است. رمان «بازماندهٔ روز» نوشتهٔ کازائو ایشی گورو برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۷ میلادی شد. «هرگز ترکم مکن» نام رمان دیگری از این نویسنده است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و جایزهٔ بوکر را دریافت کرد. از روی رمان هرگز رهایم نکن، فیلمی نیز ساخته شده که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. آثار دیگر کازائو ایشی گورو عبارتاند از «هنرمندی از جهان شناور»، «تسلی ناپذیر»، «وقتی یتیم بودیم»، «غول مدفون».
بخشی از کتاب هرگز ترکم مکن
«بعدش هم تنهایی است. در احاطهٔ خیل آدمها بزرگ میشوی، همهاش همین را میشناسی و بعد ناگهان مددکار میشوی. ساعتها به حال خودت میگذارندت، این سو و آن سوی کشور رانندگی میکنی، از این مرکز به آن مرکز، از این بیمارستان به آن بیمارستان میروی، شبها در آنجا میخوابی، کسی نیست که از نگرانیهایت با او حرف بزنی و کسی را نداری که با او بخندی. گاهگداری به دانشآموزی که میشناسی برمیخوری ـ یک مددکار یا عضودهنده که از روزگار قدیم میشناختی ـ اما هرگز چندان وقتی برای حرف زدن نداری. مدام دوندگی میکنی، یا آنقدر خستهای که حال حرف زدن درست و حسابی را نداری. طولی نمیکشد که ساعات بیدار خوابی، سفر دائم و خواب گسسته در جانت رخنه میاندازد و جزئی از وجودت میشود، بنابراین همه آن را در حالات، نگاه خیره و طرز راه رفتن و حرف زدنت میبینند.
ادعا نمیکنم که من در برابر همهٔ اینها مصونیت داشتهام، اما یاد گرفتهام که با آنها زندگی کنم. هر چند این تلقیات بعضی از مددکارها را دلسرد میکند. میشود گفت بیشترشان تظاهر میکنند و منتظر روزی میمانند که به آنها بگویند میتوانند دست از کار بکشند و عضودهنده شوند. طرزی که بیشترشان وقتی پا به بیمارستان میگذارند "مچاله میشوند" واقعاً دلم را به درد میآورد. آنها نمیدانند به روپوش سفیدها چه بگویند، نمیتوانند از طرف عضودهندههاشان حرف بزنند. جای تعجب نیست که وقتی کار خراب شود، احساس عجز میکنند و خود را به باد ملامت میگیرند. من سعی میکنم دردسری برای روپوش سفیدها نشوم، اما یاد گرفتهام وقتی لازم باشد چطور صدایم را به گوششان برسانم. وقتی اوضاع بد شود، البته من هم پکر میشوم؛ اما دستکم احساس میکنم هرچه از دستم برمیآمد کردهام و چیزی را از نظر دور نداشتهام.
حتی به تنهایی هم عملاً به همین نحو خو گرفتهام. منظورم این نیست که در پایان امسال که همهٔ این اوضاع تمام میشود در جستوجوی همنشینی بیشتر با دیگران نیستم. اما از این احساس خوشم میآید که وقتی سوار ماشین کوچکم میشوم و میدانم دو ساعت دیگر راه در پیش دارم، آسمان بیکران خاکستری و رؤیاهای روزمره همدم من است. و اگر یک جا در شهری باشم و قدری وقت اضافی داشته باشم، از پرسه زدن و تماشای ویترین مغازهها لذت میبرم. اینجا در سوئیت خودم چهار چراغ رومیزی به رنگهای مختلف اما با یک طرح دارم ـ گردنشان خرطومی است و میشود آنها را به هر طرف که دلت خواست بچرخانی. بنابراین شاید دنبال مغازهای بگردم که چراغ دیگری نظیر آنها را پشت ویترین گذاشته باشد ـ نه اینکه بخرم، بلکه با آنهایی که در خانه دارم مقایسه کنم.»
حجم
۲۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
ایشی گورو سراغ شخصیت های به نسبت ناآشنا میره اما احساسات ، تصورات و توهمات همین شخصیت های غریبه رو خیلی خوب با جزئیات بیان میکنه. چیزهایی که برای اکثر آدمها غیر قابل بیانه. ( مثل جایی که راوی این
متاسفانه اصلا نتونستم با این کتاب پر از سانسور ارتباط بگیرم