کتاب مسافر کشتی پولارلیس
معرفی کتاب مسافر کشتی پولارلیس
کتاب مسافر کشتی پولارلیس نوشتهٔ ژرژ سیمنون و ترجمهٔ شیرین صفایی مولوی است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان جنایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب مسافر کشتی پولارلیس
کتاب مسافر کشتی پولارلیس (”Le Passager du “Polarlys) رمانی جنایی نوشتهٔ ژرژ سیمنون است. این رمان در ۱۲ فصل نگاشته شده است. عنوان فصلهای کتاب حاضر عبارت است از «طالع شوم»، «مسافر مرموز»، «مقتول خیابان دلامبر»، «دو بلیط»، «کورنلیوس ورینس»، «جشن تولد کاتیا»، «ماجرای کیفپولها»، «دارایی کاتیا»، «برادرزادهٔ اشترنبرگ»، «ترومسو»، «شبی که در هامبورگ گذشت» و «الز زیلبرمن».
خواندن کتاب مسافر کشتی پولارلیس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی بلژیک و علاقهمندان به رمانهای جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره ژرژ سیمنون
ژرژ سیمنون با نام کامل «ژرژ ژوزف کریستین سیمنون» در سال ۱۹۰۳ به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۹ از دنیا رفت. او نویسندهای بلژیکی بود که با رمانهای پلیسیاش شناخته میشود. او نزدیک به ۵۰۰ رمان و شمار بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون، پدیدآور شخصیت «کارآگاه ژول مگره»، یکی از مشهورترین کارآگاههای ادبیات پلیسی جهان است. «مگره و مرد اسرارآمیز» یکی از رمانهای اوست.
بخشی از کتاب مسافر کشتی پولارلیس
«... اول به بروکسل و اونجا دوستی بهشون یه کم پول میده ... بعد هم هامبورگ ... ولی مشخصه که من نمیتونستم قبول کنم ... گفتم که غیرممکنه و تقریباً از دستش دررفتم ... نمیخواستم ببینمش، چون میترسیدم وسوسه بشم ...
ــ و اون به عنوان مسافر به کشتی اومد؟
ــ بله. من برادرش رو ندیده بودم ... فکر میکردم که اون هم باید توی کشتی باشه ... وقتی اریکسن ناپدید شد، مطمئن شدم که خودش بوده ...
ــ کاتیا شما رو از اشتباه درآورد ...
ــ اون اقرار کرد که برادرش این حقه رو سوار کرده بوده تا اگه لحظهٔ آخر خبر افشاکنندهای از پاریس رسید، همهٔ سوءظنها متوجه یه مسافر فرضی بشه. یکی از رفقاشون بود که صبح اومد، با پالتوی خاکستری، و به اسم اریکسن یه بلیط برای استاوانگر گرفت. چند تا چمدون هم توی اتاق گذاشت و غیب شد ...
ــ و اشترنبرگ؟
ورینس سرش را میان دستهایش گرفته بود.
ــ نمیدونم ... خودش هم نمیخواست باور کنه که برادرش اون رو کشته. التماس کرد کاری کنم که همه فکر کنن اریکسن خودش رو توی آب انداخته ... متوجهید؟ ... برای اینکه تحقیقات داخل کشتی متوقف بشه. خود من کیسه رو پر از زغال کردم ... میخواستم باهاش فرار کنم ... به شما گفتم که فقط برای رفتن به روسیه میخواستن به کیرکنس برن؟ ... هر دو روسی بلدن، چون مادرشون اهل لنینگراد بوده ... مراقبت مرزی توی اون منطقه به شدت جاهای دیگه نیست. تو شوروی هم که از قانون تسلیم جانی به دولت متبوع خبری نیست ...
دیگر نیازی به پرسش نبود. مرد جوان خود نیاز داشت که حرف بزند.
ــ حتی همین حالا هم نمیدونم دلم چه کاری میخواد ... به خدا کاپیتان، شما نمیتونید درکم کنید ... لحظههایی بود که فکر کنم حتی میتونستم شما رو بکشم، چون مطمئن بودم که عاقبت همه چی رو حدس میزنید ...
ــ هیچ وقت به شما نگفت برادرش کیه؟
ــ نه! اما به خاطر بیاعتمادی نبود! بیشتر ملاحظهٔ جوانب قضیه رو میکرد ... من هم بنا گذاشتم به پاییدن همه ... اوین، شوترینگر، خصوصاً پیتر کرول که اغلب میدیدم روی عرشه ول میگشت ... میدونستم که خواهر و برادر هیچ کدوم پول ندارن. وقتی سرقت اتفاق افتاد، فهمیدم ... حدس میزدم که ماجرا دیگه تا کیرکنس ادامه پیدا نکنه. فکر اونها هم همین بود. کاتیا اعتراف کرد که برادرش قصد داره خودش تنها از راه اسولور یا ترومسو دربره. برای این کار، لازم بود که کس دیگهای مورد سوءظن قرار بگیره؛ یعنی من!»
حجم
۱۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
حجم
۱۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه