دانلود و خرید کتاب نمی توانم و نمی خواهم لیدیا دیویس ترجمه اسدالله امرایی
تصویر جلد کتاب نمی توانم و نمی خواهم

کتاب نمی توانم و نمی خواهم

معرفی کتاب نمی توانم و نمی خواهم

کتاب نمی‌ توانم و نمی‌ خواهم نوشتۀ لیدیا دیویس و ترجمۀ اسدالله امرایی و حاصل ویراستاری احمد پورامینی است. این مجموعه داستان کوتاه را نشر افق منتشر کرده است.

درباره کتاب نمی‌ توانم و نمی‌ خواهم

کتاب نمی‌ توانم و نمی‌ خواهم در پنج بخش تنظیم شده که هر یک از بخش‌های پنج‌گانهٔ آن با یک نامهٔ طولانی آغاز می‌شود. این کتاب مشتمل بر ۱۲۵ داستان عاشقانه و اجتماعی به قلم لیدیا دیویس است؛ داستان‌هایی کوتاه و بلند که گاه چند سطر و گاهی تا چند هزار کلمه ادامه دارند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب نمی‌ توانم و نمی‌ خواهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به داستان کوتاه علاقه دارید، این کتاب را به شما توصیه می‌کنیم.

درباره لیدیا دیویس

لیدیا دیویس در سال ۱۹۷۴ متولد شده است. او نویسنده و مترجم پرکار آمریکایی و از چهره‌های تأثیرگذار و خط‌دهندهٔ داستان امروز آمریکا بوده است. کمتر نشریهٔ ادبی است که در آن اثری از او نباشد. نخستین مجموعه داستان او به نام «زن سیزدهم و داستان‌های دیگر» در سال ۱۹۷۶ منتشر شد. برای نخستین‌بار این نویسنده را اسدالله امرایی در ایران معرفی کرده و پرونده‌هایی برای او در مجلات مختلف منتشر کرد و داستان‌هایش را با اجازهٔ خودش به فارسی برگرداند. لیدیا دیویس همسر پل اُستر بود. تجربه‌های داستانی این نویسنده چنان است که آموختن آن‌ها به‌سهولت امکان‌پذیر نیست. منتقدان در آثار او طنز، شفافیت و کیفیت شاعرانهٔ مینیمالیستی یافته‌اند. لیدیا دیویس تأثیر فراوانی از فرانتس کافکا و ساموئل بکت پذیرفته است. او مترجم آثار مارسل پروست و گوستاو فلوبر به انگلیسی است و نشان شوالیهٔ فرهنگ و ادب فرانسه را دارد.

درباره اسدالله امرایی

اسدالله امرایی در اولین روز اردیبهشت ۱۳۳۹ به دنیا آمد. او در نوجوانی مطالعه را با نشریه‌های روز آغاز کرد. در همان زمان دومین فرد مهم زندگی‌اش یعنی یکی از همسایه‌هایشان، وارد زندگی‌اش شد. این همسایه که معلم و اهل ادب و فرهنگ بود، او را به ادبیات داستانی علاقه‌مند کرد و باعث شد اسدالله امرایی از سال ۱۳۵۵ قلم به دست بگیرد و پا در دنیای نوشتن بگذارد. اولین اثر داستانی این نویسنده و مترجم ایرانی، با نام «سیگار خاموش» در پیک نوجوان به چاپ رسید و به‌دنبال آن، دریافت اولین جایزهٔ ادبی کامش را شیرین کرد. امرایی از سال ۱۳۶۰ وارد حرفهٔ روزنامه‌نگاری شد و بیش از ۳ دهه با روزنامه‌ها و مجلات مختلفی همچون کیهان، اطلاعات، سروش، همشهری، گردون، کارنامه، آدینه، ایران جوان، آفتاب و... به‌عنوان روزنامه‌نگار همکاری داشت. اسدالله امرایی مدتی هم در استخدام سازمان هواشناسی کشور بود و در بخش روابط بین‌المللِ این سازمان فعالیت می‌کرد. او در دورهٔ متوسطه مشغول به تحصیل بود که دبیر زبان انگلیسی‌اش، استعداد زبان‌آموزی‌ او را کشف کرد. همان زمان بود که با تشویق‌های دبیر زبان، چند داستان کوتاه انگلیسی را ترجمه کرد و تصمیم گرفت این مهارت را به‌صورت آکادمیک فرا بگیرد. برای همین در دانشگاه در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و موفق به دریافت مدرک کارشناسی در این رشته شد. او توانست ترجمهٔ داستان «امتحان رانندگی» نوشتهٔ آنجلیکا گیبز، نویسندهٔ اهل آفریقای جنوبی را که اولین کار جدی‌اش در حوزهٔ ترجمه بود، در روزنامهٔ اطلاعات منتشر کند. در سال ۱۳۶۸ موفق شد اولین کتابی را که ترجمه کرده بود، به‌طور رسمی به چاپ برساند؛ کتابی تحت‌عنوان «خوش‌خنده و داستان‌های دیگر»، نوشتهٔ هانریش بل.

ترجمهٔ مجموعه داستان کوتاه «مردان بدون زنان» (Men Without Women) اثر ارنست همینگوی، یکی دیگر از مهم‌ترین آثار اسدالله امرایی در قامت مترجم است؛ کتابی که نسخهٔ فارسی آن به‌همت این مترجم ایرانی برای اولین‌بار در سال ۱۳۷۰ وارد بازار نشر شد. اسدالله امرایی آثار مهمی از ادبیات جهان را به فارسی ترجمه کرده است؛ از جمله «خزان خودکامه» اثر گاربریل گارسیا مارکز، «کوری» و «بینایی» هر دو نوشتهٔ ژوزه ساراماگو، «گل‌های میخک» از ریموند کارور و همین‌طور آثار سه‌گانهٔ ایزابل آلنده که شامل کتاب‌های «سرزمین اژدهای طلایی»، «شهر جانوران» و «جنگل کوتوله‌ها» می‌شود. در اینجا تعدادی از مهم‌ترین ترجمه‌های اسدالله امرایی را آمده است: کتاب «داستان‌های زنان دربارهٔ زنان» که اسدالله امرایی تک‌تک داستان‌های این کتاب را خودش از منابع مختلف جمع‌آوری و یا از شخص نویسنده دریافت کرده؛ داستان‌هایی از نویسندگان زن در سراسر جهان که به مسائل و دغدغه‌های زنان می‌پردازند و کتاب «خزان خودکامه» (The Autumn of the Patriarch) که حاوی یک رمان مشهور از گابریل گارسیا مارکز است و به شرح داستان یک دیکتاتور مستبد می‌پردازد.

بخشی از کتاب نمی‌ توانم و نمی‌ خواهم

«پیشنهادی برای علامت

مردم موقع سفر با قطار همان اول دنبال صندلی خوب می‌گردند، بعضی هم با دقت به آدم‌هایی نگاه می‌کنند که پیش‌تر صندلی خود را انتخاب کرده‌اند، می‌خواهند ببینند با چه کسی هم‌سفرند و به درد همسایگی می‌خورند یا نه.

تصور می‌کنم خوب است پلاکی به سینه بزنیم و بنویسیم چه هم‌سفرهای خوبی هستیم، با تلفن همراه حرف نمی‌زنیم، غذای بودار نمی‌خوریم و مزاحم هم‌سفرهای خود نمی‌شویم.

 پلاک من این‌طوری می‌شود: با موبایل حرف نمی‌زنم، فقط مکالمه‌ای کوتاه با شوهرم، آن هم اول سفر و گزارش گشت‌وگذار توی شهر یا به‌ندرت و کوتاه به دوستی خبر می‌دهم که دیر می‌رسم. صندلی‌ام را در طول سفر تا جایی که جا دارد می‌خوابانم، جز وقت ناهار یا چاشت و نیم چاشت، آن موقع کمی تنظیم می‌کنم. زیاد غذا نمی‌خورم، معمولاً ساندویچ می‌خورم، گاهی سالاد یا دو ظرف پودینگ برنج، کوچک البته، ساندویچ پنیر سوئیسی با مختصری پنیر، یک پر کاهو و گوجه که بو ندارد، دست‌کم من یکی بویی حس نمی‌کنم، سعی می‌کنم مرتب بخورم و چیزی را این طرف و آن طرف نریزم؛ ولی خب می‌دانید که مصیبتی است با چنگال پلاستیکی سالاد بخورید، پودینگ برنج را هم با دقت می‌خورم و لقمه‌های کوچک می‌گیرم، فقط وقتی در ظرف را باز می‌کنم صدا می‌دهد، همین‌طور وقتی درپوش بطری آب را باز می‌کنم و قلپ‌قلپ می‌خورم، به‌خصوص موقع خوردن ساندویچ و یک ساعت بعدش که شاید بی‌قرارتر از باقی مسافران باشم. چند بار دست‌هایم را با مایع ضدعفونی پاک می‌کنم، گاهی بعدش لوسیونِ دست می‌زنم، خب این هم مستلزم دست دراز کردن و باز کردن کیفم است و باید کیف لوازم‌آرایش را دربیاورم، زیپش را باز کنم و کارم که تمام شد زیپ را بکشم و ببندم و برگردانمش توی کیف. شاید چند دقیقه کاملاً بی‌حرکت بنشینم و کمی از پنجره به بیرون خیره شوم، شاید هم هیچ کاری نکنم و تمام مدت سفر کتاب بخوانم، فقط گاهی بلند شوم و به دستشویی بروم و برگردم، اما یک روز هم ممکن است هر چند دقیقه کتاب را بگذارم زمین، دفتر یادداشتی از کیفم دربیاورم و کش دورش را باز کنم و یادداشتی بردارم یا موقع خواندن شماره‌های گذشتهٔ مجله‌ای ادبی، صفحاتی را بکَنم و نگه دارم، سعی می‌کنم این کار را وقتی بکنم که قطار در ایستگاه‌ها نگه می‌دارد. بعد هم یک روز که توی شهر ماندم، بند کفش‌هایم را باز می‌کنم و باقی سفر کفش‌ها را هل می‌دهم و از جلوی پایم دور می‌کنم، به‌خصوص اگر کفش‌ها راحت نباشند، پاهایم را به‌جای آنکه کف کوپه بگذارم، می‌گذارم روی کفش‌ها یا خیلی به‌ندرت کفش‌ها را می‌گذارم کنار و دمپایی می‌پوشم، البته اگر تو کیفم داشته باشم، آن‌ها را درنمی‌آورم تا به مقصد برسم، آخر پاهایم تمیزند و لاک قرمز جگری خوشگلی به ناخن‌هایم زده‌ام.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
۳,۶۰۰
۷۰%
تومان