تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات
معرفی کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات
کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات حاصل گردآوری و ترجمهٔ «اسدالله امرایی» و منتشرشده توسط نشر گویا، یک مجموعه داستان کوتاه معاصر از نویسندگان برجستهای همچون «لیدیا دیویس»، «بهاراتی موکرجی»، «بروس هالند راجرز» و «استیون دیکسن» است. این کتاب در دستهٔ داستان کوتاه قرار میگیرد و با گردآوری آثار نویسندگان مهاجر و بومی، تصویری متنوع از ادبیات امروز جهان ارائه میدهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات
کتاب «پسری مرده بر آستانهٔ پنجرهات؛ ۲۰ نویسنده، ۶۰ داستان (جلد دوم)» دومین جلد از یک پروژهٔ پنججلدی است که هر جلد آن به معرفی آثار نویسندگان مختلف از نقاط گوناگون جهان میپردازد. داستانهای این جلد عمدتاً از نویسندگانی انتخاب شدهاند که تجربهٔ مهاجرت به آمریکا را داشتهاند و در آثارشان دغدغههای هویت، تعلق، خانواده و زیست در جهان معاصر را بازتاب دادهاند. دورهٔ انتشار داستانها عمدتاً به نیمهٔ دوم قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم بازمیگردد. کتاب حاضر با انتخاب داستانهایی از نویسندگان زن و مرد، تلاش میکند تصویری چندوجهی از زندگی انسان امروز ارائه دهد. هر داستان با سبک و زبان خاص خود به گوشهای از تجربههای انسانی میپردازد؛ از روابط خانوادگی و عاطفی تا مواجهه با مرگ، مهاجرت، اندوه و امید. گردآورنده و مترجم، «اسدالله امرایی» در مقدمهٔ اثر به اهمیت داستان کوتاه بهعنوان زبان امروز نویسندگان جهان اشاره میکند و این مجموعه را دریچهای بهسوی شگفتیهای ادبیات معاصر میداند.
در کتاب «پسری مرده بر آستانهٔ پنجرهات» با طیفی از داستانهای کوتاه روبهرو میشوید که هرکدام جهانی مستقل و منحصربهفرد دارند. داستانها اغلب با موقعیتهای ساده و روزمره آغاز میشوند، اما بهتدریج به لایههای عمیقتری از احساسات و روابط انسانی نفوذ میکنند؛ برای نمونه داستانهای «لیدیا دیویس» به روابط خانوادگی و خاطرات گذشته میپردازند و با زبانی موجز، پیچیدگیهای عاطفی شخصیتها را آشکار میکنند. «بهاراتی موکرجی» در داستانهایی همچون «خوشبختی» و «مهار اندوه»، تجربهٔ مهاجرت و سوگواری و تلاش برای بازسازی زندگی پس از فقدان را روایت میکند. «بروس هالند راجرز» با داستانهایی مانند «پسری مرده بر آستانهٔ پنجرهات»، مرز میان واقعیت و خیال را درمینوردد و با عناصر فانتزی به مفاهیمی همچون مرگ، یادآوری و پیوندهای انسانی میپردازد. «استیون دیکسن» با روایاتی از زندگی روزمره، فقدان و روابط خانوادگی، طنز تلخ و نگاه انتقادی خود را به نمایش میگذارد. در مجموع، این کتاب با تنوع سبکها و موضوعات، تصویری چندلایه از تجربههای انسانی در جهان معاصر ارائه داده است.
چرا باید کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات را خواند؟
این مجموعه فرصتی است برای آشنایی با داستانهای کوتاه معاصر از نویسندگان مطرح و متنوع که هرکدام با پیشینه و سبک خاص خود، تجربههای انسانی را از زاویهای تازه روایت میکنند. کتاب به موضوعاتی چون مهاجرت، هویت، اندوه، روابط خانوادگی و مواجهه با مرگ میپردازد و با انتخاب داستانهایی از فرهنگها و زبانهای مختلف، امکان همدلی و درک عمیقتری از جهان امروز را فراهم میآورد. خواندن این کتاب میتواند دریچهای به ادبیات کوتاه جهان و شیوههای روایت مدرن باشد.
خواندن کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه، دوستداران ادبیات معاصر جهان، کسانی که دغدغهٔ مهاجرت، هویت، روابط خانوادگی و تجربههای زیستهٔ انسان امروز را دارند، مناسب است؛ همچنین به دانشجویان و پژوهشگران ادبیات داستانی و کسانی که بهدنبال نمونههایی از روایتهای کوتاه و چندفرهنگی هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب پسری مرده بر آستانه پنجره ات
«سه سال آزگار بود که شب عید پیتر هَوَس داداش کوچولو با نشان تجاری میکرد. آگهیهای موردعلاقهاش آنهایی بود که نشان میداد چه کارهایی میتواند به داداش کوچولو (ن ت) یاد بدهد؛ کارهایی که خودش میتوانست انجام دهد. اما هر سال مامان میگفت پیتر آمادگی آمدن داداش کوچولو (ن ت) را ندارد.
تا امسال.
امسال که پیتر دَواندَوان خودش را به اتاق نشیمن رساند، داداش کوچولو (ن ت) لای هدیههای بستهبندیشده نشسته بود، مثل بچهها حرف میزد و لبخندی بر لبانش بود، با دست تپل خودش به یکی از بستهها میزد. پیتر چنان هیجانزده شد که دوید و داداش کوچولو (ن ت) را بغل کرد. همینطور شد که دکمه را پیدا کرد. دست پیتر به چیز سردی پشت گردن داداش کوچولو (ن ت) خورد و ناگهان داداش کوچولو (ن ت) دیگر حرف نزد، حتی نتوانست بنشیند. داداش کوچولو (ن ت) کف اتاق وارفت، درست مثل عروسکهای معمولی.
مامان گفت: «پیتر!»
«من که از قصد نکردم.»
مامان داداش کوچولو (ن ت) را برداشت و در بغل نشاند، دکمهٔ سیاه پشت گردنش را فشار داد. داداش کوچولو (ن ت) صورتش در هم رفت، گویی میخواست گریه کند، اما مامان او را روی زانو گذاشت و تکان داد و گفت چه پسر خوبی است. دیگر گریه نکرد.
مامان گفت: «پیتر! داداش کوچولو (ن ت) مثل باقی اسباببازیهات نیست. باید خیلی مراقبش باشی، خیال کن که بچهٔ راستراستکی است.»
داداش کوچولو (ن ت) را گذاشت کف اتاق و او هم مثل کودک تاتیتاتی بهطرف پیتر رفت.
«چرا نمیگذاری بستهها را باز کند؟»»
حجم
۱۰۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۰۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه