دانلود و خرید کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم استوارت گیبز ترجمه مریم رفیعی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم

کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم

معرفی کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم

کتاب مدرسه‌ جاسوسی؛ جلد نهم نوشته استوارت گیبز است. این کتاب را انتشارات پرتقال با ترجمهٔ مریم رفیعی منتشر کرده است. مأموریت دریایی، جلد نهم مجموعهٔ مدرسهٔ جاسوسی است. در این مجموعه می‌خوانید که چطور یک دانش‌آموز ساده آموزش جاسوسی می‌بیند. 

درباره کتاب مدرسه‌ جاسوسی؛ جلد نهم

استان بِن ریپلیه، شاگرد ممتاز و نابغهٔ ریاضی ۱۲ساله است. آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا از او می‌خواهد به آکادمی فوق محرمانه‌ٔ اَبَرجاسوس‌های آینده بپیوندد. اما درحقیقت بن یک طعمه است برای بیرون‌کشیدن یک جاسوس دوطرفه و خطرناک.

مجموعه‌ٔ مدرسه‌ٔ جاسوسی مجموعه‌‌ای بسیار متفاوت است که می‌توانید بسیاری از چیزهای محرمانه را در آن پیدا کنید. بنجامین که یک نابغه‌ٔ ریاضی ۱۲ساله ا‌ست، وارد مدرسه‌‌ای جاسوسی می‌شود و آنجا تجربه‌های عجیب و سختی را پشت سر می‌‌گذارد. این مجموعه پر از ماجراجویی و اتفاقات جذاب است.

خواندن کتاب مدرسه‌ جاسوسی؛ جلد نهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان و کودکان علاقه‌مند به داستان‌های پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مدرسه‌ جاسوسی؛ جلد نهم

«با احتیاط پا گذاشتم به دفترش؛ در واقع به چیزی که از دفترش باقی مانده بود! من نُه ماه پیش تصادفی با خمپاره‌انداز دفتر آقای مدیر را منفجر کرده بودم که دلیل بخشی از بدرفتاری‌های کلی مدیر با من همین بود، ولی نه تمام آن. مشکلات مالی و تشریفات اداری اجازه نداده بود تعمیرات سریع پیش برود و مدیر را مجبور کرده بودند دفترش را موقتی به گنجهٔ جاروها منتقل کند؛ اتفاقی که حسابی اوقاتش را تلخ کرده بود.

وقتی به من دستور دادند به دفتر اصلی‌اش بروم، انتظار داشتم ببینم به وضعیت قبلی‌اش بازگشته، اما این‌طور نبود. در واقع تقریباً هیچ کاری در دفتر انجام نشده بود. کل دیوار بیرونی همچنان سر جایش نبود. تلاشی سرسری برای تقویت آن بخش از اتاق با چهارچوب نازکی از تخته‌های دو در چهار صورت گرفته بود، ولی هنوز سوراخ بزرگی باقی مانده بود و چون ما در طبقهٔ پنجم ساختمان اداری نیتان هیل بودیم، یک قدم اشتباه ممکن بود به سقوط سریع در محوطهٔ چهارگوش آکادمی منجر شود. مبل و صندلی‌ها عوض نشده بودند و همگی کمی جزغاله بودند و بقایای فرش هم بوی آتش خاموش‌شده می‌داد. میز تحریر ارزشمند آقای مدیر که در انفجار سوخته بود، جای خودش را به تختهٔ چندلای تق‌ولقی داده بود که روی دو خرک سوار بود؛ البته مدیر موفق شده بود یک صندلی چرخان بخرد.

آقای مدیر با صدای ضعیفی گفت: «می‌دونم کار اینجا هنوز تموم نشده. تا ماه دسامبر نمی‌تونن تعمیرات رو شروع کنن، ولی دیگه بیشتر از این نمی‌تونستم توی اون گنجهٔ جاروها کار کنم. حالا که بهار شده، اون‌قدرها بد نیست. یه‌جورهایی از این طراحی بازش خوشم می‌آد. هوای تازه حال آدم رو جا می‌آره.»

تا جایی که می‌توانستم با لحن دلسوزانه گفتم: «بله، می‌بینم.» بی‌شک هوای تازهٔ زیادی از سوراخ دیوار به داخل می‌آمد، به‌علاوهٔ کبوترها. دوجین کبوتر در بقایای سقف لانه کرده بودند و این یعنی افتادن یک‌عالمه فضلهٔ کبوتر کف اتاق!

مدیر توجهی به آن‌ها نکرد و با حالتی نمایشی نفس عمیقی کشید. «آه. خیلی بهتر از هوای خفه و گرفته‌ایه که توی یه دفتر عادی گیرت می‌آد. فکر کنم یه‌جورهایی باید ازت تشکر کنم که زدی اینجا رو داغون کردی.» سعی کرد دوباره به من لبخند بزند، ولی حس کردم اصلاً حوصلهٔ لبخند زدن نداشت و فقط ادای آدم‌های مهربان را درمی‌آورد تا عصبانیت طبیعی‌اش را پنهان کند.»

سینا
۱۴۰۲/۰۷/۱۷

من نمیدونم چی بگم تا وقتی نیومد چک میکرد تاقچه نداشت مجبور شدم نسخه چاپی خریدم الان نسخه چاپی دارم چرا طاقچه زود تر نیاورده😢😢😢😢😢😭😭😭😭

mj
۱۴۰۲/۰۸/۲۶

بعد از دو سال تازه جلد نهمش اومد تو طاقچه جلد دهمشم یه ساله منتشر شده... سرعت کار کرد ایران بالاست😐😂

حامی باقرزاده
۱۴۰۳/۰۱/۱۱

کتاب فوق العاده‌ایه، واقعا همه چی تمومه. مثل یک فیلم سینمایی میتونی نفس رو توی سینه‌تون حبس کنه. اگر میخواید کتاب رو بخونید باید از جلد یک شروع بکنید و اگه شک دارین که آیا خوبه یا بده، باید بهتون بگم که

- بیشتر
kerm ketad
۱۴۰۲/۰۸/۲۲

آنقدر منتظر موندم و هر روز طاقچه رو چک کردم پیر شدم😑ولی در کل مثل همیشه قلم استوارت گیبز شاهکار می‌کنه و مثل همه جلد ها بی نقصه😁

Parimah_zarabadi
۱۴۰۲/۰۸/۰۴

از جلد اول شروع کنین به خوندن. شک‌نکنید

yasin.B
۱۴۰۳/۰۱/۱۷

یک مشکل با داستان دارم این که هیچکس نمی میره

مآلیس:)
۱۴۰۲/۱۲/۲۱

معرکستتتتتت

کاربر 1611538
۱۴۰۳/۱۰/۲۱

چرا تو بینهایت نمیارن کتاب عالیه تا جلد هفت بینهایت بود چرا دیگه نمیزارن تو بینهایتت😤😤😭😭😭

!I'm the banana
۱۴۰۳/۱۰/۱۷

کتاب خوبیه، فقط یه جاهایی‌رو سانسور کردن مثال نمی‌‌زنم چون بقیه همه سانسور‌ها رو گفتن ولی به جز سانسور مثل همیشه کار استوارت گیبز عالی بود (چی طولانی شد)

𝖅𝖆𝖍𝖗𝖆
۱۴۰۳/۰۳/۱۳

خیلی باحال بود مث همیشه یه شاهکار بی نظیر از استوارت گیبز این نویسنده همه ی کتاباش حرف نداره

«فقط پیامک ردوبدل می‌کنن. ولی اون‌قدری حرف زده‌ان که تریکسی اسمش رو گذاشته خرگوش تپلی.» قیافهٔ اریکا شبیه کسی شد که می‌خواهد بالا بیاورد. «فقط محض اطلاعت می‌گم، اگه یه وقت همچین لقبی روم بذاری، می‌کشمت.» این تهدید باعث شد ناخودآگاه لبخند بزنم. قلبم داشت به‌تندی می‌تپید. «منظورت اینه که قبول کردی همکارم باشی؟» «دارم می‌گم درباره‌ش فکر می‌کنم.»
Hedyeh
«اگه می‌دونستم چه نقشه‌ای داری، چرا باید ازت می‌پرسیدم چه نقشه‌ای داری؟»
Sara
«اریکا تو تا حالا به‌خاطر چیزی عذرخواهی کردی؟»
Arman
همیشه که نمی‌شه مثل قدیس‌ها عمل کرد. بعضی وقت‌ها برای انجام کارهامون مجبوریم تصمیم‌های سختی بگیریم.»
پشیز | pashiz
آدم‌ها به‌ندرت درک درستی از قیافه‌شان دارند.
KAVİON
اریکا با کله‌شقی گفت: «من هیچ‌وقت نگفتم بی‌نقصم. فقط تلاش می‌کنم باشم. این‌طوری.» این را گفت، روی صندلی ویورانر ایستاد و پرید روی قایق تندرو. باید اعتراف کنم حرکت فیزیکی حیرت‌انگیزی بود. ویورانر و قایق تندرو هر دو با سرعت زیادی حرکت می‌کردند، به‌شدت در جایشان تکان‌تکان می‌خوردند و به‌خاطر آب دریا لیز شده بودند. پریدن از یکی روی دیگری اعصاب فولادین، قدرت فیزیکی فوق‌العاده و زمان‌بندی دقیق لازم داشت. اریکا بدون هیچ نقصی (کلمهٔ دیگری برای توصیفش وجود نداشت) از پسش برآمد. ولی بعد پایش روی فضلهٔ پلیکانی سر خورد و با سر داخل اقیانوس افتاد. بهت‌زده شدم.
رونیا شیردست
لبخند زد. در دو روز گذشته طعمه شده بودم، به دریا انداخته شده بودم، توهین شنیده بودم، سرزنش شده بودم، مشت خورده بودم، خفه شده بودم، تهدید شده بودم، کم مانده بود غرق شوم و نزدیک بود جزغاله شوم. خسته و کوفته بودم و تمام اعضای بدنم درد می‌کرد. بااین‌حال این بهترین تعطیلات عمرم بود. چون اریکا هیل به من لبخند زد.
رونیا شیردست

حجم

۲۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان