کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم
معرفی کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم
کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم نوشتهٔ استوارت گیبز و ترجمهٔ فرهاد تقی پور است. نشر پرتقال این رمان نوجوان در سبک علمی - تخیلی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم
زندگی بر روی ماه ممکن است؟ اگر روزی ممکن شود زندگی بر روی ماه با زندگی بر روی زمین چه تفاوتی خواهد داشت؟ «ناسا» عدهای را که خودش انتخاب کرده برای زندگی به ماه میفرستد. آنها پیشگامان زندگی در فضا هستند که وظیفه دارند به تحقیق و بررسی محیط بپردازند. «دش» و خانوادهاش از منتخبین «ناسا» هستند. آنها اولین ساکنان ماه هستند و همراه تعدادی از دانشمندان و بچههایشان در قرارگاه فضایی آلفا (قفا)، اولین سکونتگاه انسان در فضا زندگی میکنند. ناسا برای اینکه این افراد را ترغیب به رفتن کند، جوری از قفا تعریف میکرد انگار هیجانانگیزترین، بینظیرترین و فوقالعادهترین جای دنیا است، اما معلوم شد زندگی در ماه از چیزی که بقیه انتظارش را داشتند، سختتر است. بهنظر «دش» حتی سختی زندگی بر ماه برای بچهها از بزرگترها هم بیشتر است. او معتقد است نهتنها مجبور هستند مثل بزرگترها غذاهای حالبههمزنِ آبزدوده، غلافهای تنگ خواب و دستشوییهای زجرآور را تحمل کنند، بلکه یک خروار مشکل دیگر هم دارند؛ مثل پیداکردن دوست. بچههای دیگری هم جز «دش» و خواهرش در قرارگاه فضایی آلفا هستند، اما تعدادشان محدود است و حق انتخاب بسیاری وجود ندارد. «دش» با «رادی مارکز»، تنها پسر همسنوسال خودش دوست است که البته چندان با او کیف نمیکند. بچههای ساکن ماه مشکلات دیگری هم دارند؛ هیچوقت نمیتوانند بیرون بروند و بازی کنند. بیرونرفتن از قرارگاه فضایی آلفا بسیار خطرناک است؛ چون ممکن است به ۱۰۰ دلیل مختلف روی سطح ماه بمیرند؛ به همین دلیل «ناسا» خروج بچهها از قرارگاه را برای همیشه ممنوع کرده است؛ یعنی همهٔ بچهها مجبور بودند تمام وقتشان در ماه را در ساختمانی کوچکتر از مهمانسرایی معمولی بگذرانند؛ البته زندگی در ماه خیلی هم خالی از هیجان و ماجرا نیست. در ۲ کتاب اول این مجموعه، «دش» یک پروندهٔ قتل را حل میکند و حتی فرماندهٔ گمشدهٔ قرارگاه را پیدا میکند و حالا باید راز پروندهٔ دیگری را برملا کند. تولد «دش» نزدیک است و او تولدی آرام و ساکت را برای خودش آرزو میکند، اما درست در روز تولد «لارس شوبرگ» تریلیونر (و بلای جان همه) مسموم میشود و همهچیز را خراب میکند. اینبار «دش» چگونه این پرونده را حل خواهد کرد؟ کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان و دوستداران رمان در سبک علمی - تخیلی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قرارگاه فضایی آلفا؛ جلد سوم
«هشت ماه بود که هوای تازه تنفس نکرده بودم. کوهنوردی و دوچرخهسواری نرفته و حیوانی غیرآزمایشگاهی ندیده بودم. تکتک غذاهایی که خورده بودم، آبزدوده، پرتودیده، مقاوم به تغییرهای دمایی و اندازهٔ مکعبهای کوچک و چسبناک شده بود؛ برای خوردن یکذره بستنی یا ماهی سالمون تازه یا حتی سالاد میمردم.
بیشتر از همه دلم برای آب تنگ شده بود.
هیچ فکرش را نمیکردم، ولی حقیقت داشت. تا وقتی کمبودش را حس نکرده بودم، اصلاً قدرش را نمیدانستم. دلم تنگ شده بود زیر دوش آب گرم بایستم. (در ماه مجبور بودیم خودمان را با آبباریکهای سرد و زپرتی بشوییم، آن هم هر چند هفته یک بار.) دلم برای شنا در اقیانوس تنگ شده بود. دلم تنگ شده بود شیر آشپزخانه را باز کنم و آب تازهٔ باران را بنوشم، بهجای این آبی که اول مصرف میکردیم، بعد به شکل ادرار درمیآمد و تا حالا دوهزار باری تصفیه شده بود. دلم برای رگبار و رعدوبرق لَک زده بود: حس فرود آمدن قطرهها روی بدنم، غرش رعدوبرق، درخشش برقبرقی رنگینکمان و بویی که بعد از باران در هوا میماند. هشت ماه بود که جای خالی تمام اینها را در زندگیام حس میکردم.
هشت ماه بهجز لحظهای خیلیخیلی کوتاه.
ماه پیش، با کمک موجودی فرازمینی به نام زان پِرفونیک، ذهنی به زمین رفته و دوست صمیمیام رایلی باک را دیده بودم. تقریباً دو ثانیه در ساحل هاپونای هاوایی ایستاده بودم. انگار واقعاً آنجا بودم؛ نه اینکه از روی صفحهٔ نمایش فقط نگاهش کرده باشم. وزش نسیم اقیانوس را روی پوستم و ماسههای خیس خنک را زیر پاهایم حس میکردم. بوی نمک را در هوا حس میکردم. گرمای خورشید در حال غروب و زمین دورتادورم را حس میکردم.
عدش ارتباط را از دست دادم.
میدانم مثل دیوانهها حرف میزنم. انگار که اینهمه وقت حبس شدن روی ماه عقلم را از سرم پرانده باشد و آخرش توهم زده باشم.»
حجم
۳۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۳۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
نظرات کاربران
مثل جلد های قبلی بی نظیر بود و چه پایان زیبایی داشت😍 با وجود همه بدی هایی که قرارگاه داشت دوست داشتم کمی از زندگیم رو در قرارگاه فضایی آلفا بگذرونم 😅
وبالاخره جلد سومممم کتاب «سرنخ فضایی» رمانی نوشته «استوارت گیبز» است که اولین بار در سال 2014 انتشار یافت. وقتی جسد دکتر «هولتز» در اطراف قرارگاه ماه پیدا می شود، همه تصور می کنند او مرتکب اشتباهی در پوشیدن لباس فضایی
خیلی عالی از حتما از جلد اول بخونین ولی بعضی از کلمات نادرست ترجمه شدن یا مثلا شدن رو نوشتن شدن این آدم رو گمراه میکنه ولی در کل خیلی خوب بود حتماِ حتما بخونین.
خیلی خوبه خوندی دعام کن نخوندی خود دانی خخ
عالی❤