بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم | طاقچه
تصویر جلد کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم

بریده‌هایی از کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد نهم

امتیاز:
۴.۵از ۳۵ رأی
۴٫۵
(۳۵)
«فقط پیامک ردوبدل می‌کنن. ولی اون‌قدری حرف زده‌ان که تریکسی اسمش رو گذاشته خرگوش تپلی.» قیافهٔ اریکا شبیه کسی شد که می‌خواهد بالا بیاورد. «فقط محض اطلاعت می‌گم، اگه یه وقت همچین لقبی روم بذاری، می‌کشمت.» این تهدید باعث شد ناخودآگاه لبخند بزنم. قلبم داشت به‌تندی می‌تپید. «منظورت اینه که قبول کردی همکارم باشی؟» «دارم می‌گم درباره‌ش فکر می‌کنم.»
Hedyeh
«اگه می‌دونستم چه نقشه‌ای داری، چرا باید ازت می‌پرسیدم چه نقشه‌ای داری؟»
Sara
«اریکا تو تا حالا به‌خاطر چیزی عذرخواهی کردی؟»
Arman
همیشه که نمی‌شه مثل قدیس‌ها عمل کرد. بعضی وقت‌ها برای انجام کارهامون مجبوریم تصمیم‌های سختی بگیریم.»
پشیز | pashiz
آدم‌ها به‌ندرت درک درستی از قیافه‌شان دارند.
KAVİON
اریکا با کله‌شقی گفت: «من هیچ‌وقت نگفتم بی‌نقصم. فقط تلاش می‌کنم باشم. این‌طوری.» این را گفت، روی صندلی ویورانر ایستاد و پرید روی قایق تندرو. باید اعتراف کنم حرکت فیزیکی حیرت‌انگیزی بود. ویورانر و قایق تندرو هر دو با سرعت زیادی حرکت می‌کردند، به‌شدت در جایشان تکان‌تکان می‌خوردند و به‌خاطر آب دریا لیز شده بودند. پریدن از یکی روی دیگری اعصاب فولادین، قدرت فیزیکی فوق‌العاده و زمان‌بندی دقیق لازم داشت. اریکا بدون هیچ نقصی (کلمهٔ دیگری برای توصیفش وجود نداشت) از پسش برآمد. ولی بعد پایش روی فضلهٔ پلیکانی سر خورد و با سر داخل اقیانوس افتاد. بهت‌زده شدم.
رونیا شیردست
لبخند زد. در دو روز گذشته طعمه شده بودم، به دریا انداخته شده بودم، توهین شنیده بودم، سرزنش شده بودم، مشت خورده بودم، خفه شده بودم، تهدید شده بودم، کم مانده بود غرق شوم و نزدیک بود جزغاله شوم. خسته و کوفته بودم و تمام اعضای بدنم درد می‌کرد. بااین‌حال این بهترین تعطیلات عمرم بود. چون اریکا هیل به من لبخند زد.
رونیا شیردست

حجم

۲۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان