کتاب چاقو
معرفی کتاب چاقو
کتاب الکترونیکی چاقو، رمانی از یو نسبو، نویسندهٔ نروژی و خالق مجموعهٔ جنایی هری هوله، توسط سینا شاهبابا ترجمه شده و در انتشارات چترنگ در مجموعهٔ «رمان خارجی؛ ۱۰۱» به چاپ رسیده است.
درباره کتاب چاقو
این کتاب در ژانر ادبیات داستانی جنایی و هیجانانگیز قرار میگیرد و به عنوان یکی از پرفروشترین آثار معمایی معاصر مورد استقبال قرار گرفته است. چاقو داستانی تیره و پیچیده از بازرس هری هوله را روایت میکند، کارآگاهی باهوش اما گرفتار در دام اعتیاد و آشفتگیهای روحی. او که در دنیای تاریک جنایات و مجرمان خطرناک به دنبال عدالت است، خود را در برابر دشمنی قرار میدهد که همواره به او نزدیکتر از آنچه فکر میکرده است. وقتی هری از همسرش راکل جدا میشود، زندگی او بیشتر به پرتگاه نزدیک میشود. او که به یک پرونده قتل وحشیانه کشیده شده، به حقیقتی هولناک پی میبرد که تمامی تصوراتش را زیر و رو میکند. نسبو در این رمان با مهارت خارقالعادهای شخصیتها را عمیق و چندلایه خلق میکند و با سبک روایی پرتنش و هوشمندانهاش خواننده را تا پایان در تعلیقی نفسگیر نگه میدارد. چاقو نه تنها داستانی دربارهٔ جنایت و عدالت است، بلکه کاوشی روانشناختی در مورد خشم، انتقام، و پیامدهای تصمیمات انسانی به شمار میآید.
کتاب چاقو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به دوستداران داستانهای جنایی و معمایی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب چاقو
«پیراهنی کهنه از شاخهٔ درخت کاجی در حال پوسیدن آویزان بود. این صحنه پیرمرد را به یاد آهنگی در دوران جوانیاش انداخت که دربارهٔ پیراهنی آویزان از بند رخت بود. البته اینیکی مثل پیراهن درون آهنگ در معرض وزش نسیم جنوبی نبود، بلکه در برفاب بسیار سرد رودخانه قرار داشت. پیراهن کف رودخانه کاملاً بیحرکت مانده بود. اگرچه در ساعت پنج بعدازظهر ماه مارس و درست طبق پیشبینی هواشناسی، آسمان بالای سطح آب صاف بود؛ اما از پس لایهای یخ و چهار متر آب، چیزی از نور خورشید باقی نمیماند. به همین دلیل درخت کاج و پیراهن در فضای نیمهتاریک و عجیب متمایل به سبزی قرار گرفته بودند. اینطور به نظرش آمده بود که پیراهنی تابستانی به رنگ آبی با خالهای سفید است. شاید پیراهن یکبار قبلاً رنگرزی شده بود؛ نمیدانست. احتمالاً بستگی داشت چقدر آنجا به شاخه گیر کرده و از آن آویزان مانده باشد. پیراهن حالا در معرض جریان آبی بود که هیچوقت متوقف نمیشد و به شستن آن ادامه میداد. وقتی رودخانه آرام میگرفت، آن را لمس میکرد و وقتی به خروشانترین حالتش درمیآمد، آن را به شدت میکشید و به طور قطع اما به مرور آن را پارهپاره میکرد. پیرمرد با خود فکر کرد اگر اینطور به قضیه نگاه کند، پیراهن کمی شبیه به خود اوست. آن پیراهن روزی برای کسی مهم بود؛ برای زنی یا دختری، به چشمان مرد دیگری یا در دستان بچهای. اما حالا درست مثل او بود؛ گمشده، طردشده، بیهدف، بیصدا، بهدامافتاده و در تنگنا. تنها با گذشت زمان اندکی، جریان آب تکهپارچهای را که روزگاری لباس بود، از هم میدرید و میبرد.»
حجم
۵۶۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۲۸ صفحه
حجم
۵۶۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۲۸ صفحه