دانلود و خرید کتاب متشکرم؛ از ته دل جین بیوکنن ترجمه پروین علی پور
تصویر جلد کتاب متشکرم؛ از ته دل

کتاب متشکرم؛ از ته دل

نویسنده:جین بیوکنن
انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب متشکرم؛ از ته دل

کتاب متشکرم؛ از ته دل نوشتهٔ جین بیوکنن و ترجمهٔ پروین علی پور است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب متشکرم؛ از ته دل

کتاب متشکرم؛ از ته دل (Gratefully Yourʾs) که دربردارندهٔ رمانی برای نوجوانان است، ۲۱ فصل دارد. این رمان دارای داستانی تخیلی است که تجربیات قهرمانانش شباهت‌های بسیاری به تجربیات مسافران «قطارهای یتیمان» دارد. نویسنده گفته است که تحقیقات لازم برای نوشتن این کتاب را «جامعهٔ وارثان قطار یتیمان آمریکا» انجام داده است. این اثر در حالی آغاز می‌شود که راوی اول‌شخص آن به نام «هیتی» سخن می‌گوید. او می‌گوید شش سالش که بود، پدر و مادر و برادر کوچکش (جُرجی) در آتش‌سوزی یک ساختمان اجاره‌ای ارزان‌قیمت در نیویورک جانشان را از دست دادند. فقط این راوی زنده ماند. سال ۱۹۲۰ میلادی بود. یتیم‌های بسیاری در نیویورک بودند. دولت برای نگهداری از بچه‌هایی مثل این راوی پرورشگاه‌هایی درست کرده بود. هیتی به پرورشگاه رفت. سرانجامِ او چه خواهد شد؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب متشکرم؛ از ته دل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب متشکرم؛ از ته دل

«درست همان موقع، صدای بلندِ به هم خوردنِ درِ راهرو آمد. کلی بچه سر زده وارد اتاق پذیرایی شدند و یک‌مرتبه ایستادند. پسری همان‌طور که با انگشتِ توی دستکشش به من اشاره می‌کرد، داد زد: «هی... نگاه کنید. این دختره یتیمه!»

مادربزرگ از پشت عینکش به او اخم کرد و با لحنی جدی گفت: «توماس! به هیتی سلام کن.»

هنری به آن سوی اتاق رفت، با شانه‌های پهنش پسر را بغل کرد و صمیمانه فریاد زد: «برادرزادهٔ عزیزدُردانهٔ من چطوره؟!»

سپس، او را که هنوز می‌خندید به آشپزخانه کشاند و پرسید: «آن آدم‌برفی توی حیاط مال توست؟»

مادربزرگ سرش را تکان داد و گفت: «امان از دست این دو تا! عین پدر و پسرند!»

احساس کردم الیزابت بغل‌دستم خشکش زده است. گمان می‌کنم مادربزرگ هم چنین احساسی کرد؛ چون به نظر می‌رسید دستپاچه شده. توی دلم گفتم: "خب، تعجبی ندارد که الیزابت از اینجا بیزار است!"

مادربزرگ وقتی متوجه نگاه سرد الیزابت شد، با دلواپسی به من رو کرد و گفت: «هیتی! چرا با من نمی‌آیی آشپزخانه؟ هم بیشتر با هم آشنا می‌شویم، هم بساط شام را جور می‌کنیم.»

حالا نوبت من بود که خشکم بزند! آیا مادربزرگ گمان کرده بود من خدمتکارم که بروم توی آشپزخانه و کمکش کنم؟!

به الیزابت نگاه کردم. سرش را در جهت مادربزرگ تکان داد. از قرار معلوم، چاره‌ای جز رفتن نداشتم! با گونه‌های گُرگرفته، وارد آشپزخانه شدم. از پنجرهٔ آشپزخانه، هنری را دیدم که در برف با توماس بازی می‌کرد، لبخند می‌زد، می‌خندید و گلوله‌های برف پرتاب می‌کرد. فکر کردم شاید اگر هنری پسری داشت، دیگر به آقای بل نامه نمی‌نوشت. شاید در آن صورت، بدش نمی‌آمد که مرا هم نگه دارد!

مادربزرگ داشت می‌گفت: «خب... می‌دانی... ما یعنی من و تو خیلی شبیه هم هستیم.»

ناباورانه نگاهش کردم.

ـــ حقیقت را می‌گویم. من، بفهمی‌نفهمی کمی بزرگ‌تر از تو بودم که وطنم را ترک کردم، آمدم آمریکا تا برای خودم زندگی بهتری دست و پا کنم. بعدش، دیگر هیچ وقت خانواده‌ام را ندیدم! مثل یتیم‌ها بودم. رفتم توی خانوادهٔ جدیدی در نبراسکا. نمی‌شناختمشان. آن‌ها قبولم کردند. من برایشان کار می‌کردم... خب... دخترشان بودم. درست عین تو که دختر هنری و الیزابت هستی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۸۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان