کتاب بازی عشق
معرفی کتاب بازی عشق
کتاب «بازی عشق» نوشتۀ ژان فیلیپ توسن و ترجمۀ سعیده بوغیری است و انتشارات رادمهر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بازی عشق
بازی عشق دربارۀ پایان یک رابطه است. داستان ۲ شخصیت اصلی دارد، راوی و مری ۷ سال باهم زندگی کردند. مری طراح مُد و متخصص هنرهای تجسمی است که در ژاپن برند لباس مخصوص خود را دارد. او برای برپایی نمایشگاه هنر معاصری به ژاپن دعوت شده بود و تصمیم داشتند هر ۲ به این سفر بروند؛ اما قرار نبود این آخرین سفر و درواقع سفر خداحافظیشان باشد. هر دوی آنها میدانستند که رابطهشان به آخر رسیده است اما نمیدانستند این سفر باعث جدایی زودهنگام خواهد شد یا که به هم نزدیکشان میکند. شاید هم مری میخواست موفقبودن خود را به رخ او بکشد.
اما داستان فرعی پر تعلیق و پراضطراب دیگری هم وجود دارد. راوی یک شیشه اسید را با خود به ژاپن آورده و در کیف اصلاحش پنهان کرده است. او آن را همیشه همراه خود و در جیبش دارد، هرازگاهی که داستان را روایت میکند به شیشه اسید هم اشاراتی دارد و این است که میشود شیشه اسید را سومین شخصیت اصلی رمان دانست؛ چون خواننده موازی با جلورفتن داستان نمیتواند از فکرش بیرون بیاید. چرا راوی آن را همراه خود دارد؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ و جالب است که آنقدر نویسنده این عنصر عجیب را باظرافت در داستان آورده که آزاردهنده و ناخوشایند نیست.
این داستان پایانیافتن یک رابطهٔ سخت و دورۀ سوگواری برای آن را توصیف میکند. گاهی هم ادامهدادن غیرممکن است. هم جداکردن مسیرها از یکدیگر، شاید هم فقط قدم اول سخت باشد. داستان نثری شاعرانه دارد و توصیفات زیبا و دقیق صحنهها و آوردن ریزترین جزئیات سبک مینیمالیستی و قلم قدرتمند نویسنده را نشان میدهد.
خواندن کتاب بازی عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به رمان و ادبیات داستانی و دوستداران داستانهای عاشقانه و سبک مینیمالیستی پیشنهاد میکنیم.
درباره ژان فیلیپ توسن
ژان فیلیپ توسن، رماننویس، عکاس و کارگردان بلژیکی است. او در بروکسل متولد شد. روزنامهنگاربودن پدر و کتابفروشی مادر تأثیر بهسزایی در ورود او به دنیای کتابها و نوشتن داشت. بسیار اهل سفر بود و به ادبیات چین و ژاپن علاقه داشت. رمان «حمام» اولین اثر اوست. «آقای ایکس»، «دوربین عکاسی»، «تردید»، «فرار»، «اندوه زیدان» از دیگر آثار او بهشمار میروند.
بخشی از کتاب بازی عشق
«پشت پنجرهٔ اتاق لامپهای نئون هنوز با نور ممتد و متناوب مایل به سرخ شب را میشکافت، وارد اتاق میشد و با نور رنگ پریدهٔ طلایی چراغ خواب در هم میآمیخت. لیوانی برداشتم و آن را پر از آب معدنی کردم و همانطور که در آشفتهبازار لباسها و پیراهنها که ملحفه را اشغال کرده بود جایی برای خود باز میکردم، آن را به مری دادم. همانطور که کنار او مینشستم نگاهی به او انداختم. او که حضور مرا در کنار خود حس کرده بود، دستش را با بیحالی دراز کرد و لیوان آب را گرفت و بدون برداشتن عینک ابریشمی بلافاصله آن را به سمت دهانش برد تا جرعهای آب بنوشد و بعد دوباره آرام به پشت خوابید. لیوان هنوز در دستش بود و اندکی آب از کنار لبهایش، در سرمای حبابهای کوچک لرزان، جاری میشد و سپس از آنجا که هنوز مینوشید، آب شروع به جاری شدن در امتداد گونهها، چانه، گردن و ترقوهاش کرد. وقتی آب را نوشید، دستش را دراز کرد تا لیوان را جایی بگذارد. لیوان از دستش سروته روی موکت افتاد و در آن هنگام بود که سرم را به سمت صورتش برگرداندم که چشمان پوشیدهٔ آن نطقام را کور میکرد. متوجه قطرهٔ اشکی شدم که آرام از لبهٔ سیاه و باریک چشمبند ابریشمی ژاپن ایرلاینز پدیدار شد. قطرهٔ اشک بیحرکت، گرم و سرگردان، به گونهای دردآور بر جای خود مانده بود و قادر نبود راه خود را در امتداد گونهاش بیابد. قطره اشکی که از نیروی حاصل از لرزش بر لبهٔ پارچه، در سکوتی که مانند صدای یک انفجار در روانم طنین میانداخت، روی پوست گونهاش افتاد و پخش شد.»
حجم
۲۰۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۹ صفحه
حجم
۲۰۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۹ صفحه