دانلود و خرید کتاب جعبه خدا پروین طالبان داریانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب جعبه خدا

کتاب جعبه خدا

معرفی کتاب جعبه خدا

کتاب جعبه خدا نوشته پروین طالبان داریانی مجموعه‌ای از هشت داستان کوتاه است. نویسنده در این داستان‌ها با کمک توصیف وقایع و اتفاقات روزمره و عادی که برای هر کسی رخ می‌دهد، فلسفه زندگی را به تصویر می‌کشد.

درباره کتاب جعبه خدا

کتاب جعبه خدا هشت داستان کوتاه دارد. پروین طالبان داریانی در این داستان‌ها با استفاده از مضامین روانشناسی، به بیان چالش‌های انسان در زندگی می‌پردازد و موضوعاتی متنوع را مانند درک انسان از ماهیت خود، زندگی فرازمینی و ... بیان می‌کند. داستان‌های این کتاب جعبه خدا، معادله، نیمکت، روزنامه صبح، نیمه پنهان، زیباترین رنگ، تولد بچه سنگ، و نویسنده و وزغ نام دارد.

داستان‌ها در فضاهای مختلف روایت می‌شوند و جنسیت شخصیت اول داستان‌ها هم عموما نامعلوم است. عناصر نمادین در هر داستان وجود دارد و بخشی از فهم داستان نیز به درک همین عناصر برمی‌گردد. 

خواندن کتاب جعبه خدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و داستان‌های فلسفی را به خواندن کتاب جعبه خدا دعوت می‌کنیم.

درباره پروین طالبان داریانی

پروین طالبان داریانی در رشته روانشناسی تحصیل کرده است و مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی دارد. او در سال‌های دهه هفتاد و هشتاد شمسی با نشریه کیهان بچه‌ها همکاری می‌کرد و در آن داستان‌هایش را منتشر می‌کرد. 

بخشی از کتاب جعبه خدا

نگاهی به ساعتش انداخت هنوز وقت داشت. پیاده روی ده دقیقه‌ای تا ایستگاه و سوار اتوبوس شدن رو به ماشین شخصی ترجیح می‌داد. وقت نداشت صبحونه بخوره و تو فکر خوردن چیزی قبل از شروع کارش بود که زنگ موبایل و به دنبالش صدای همسر مرد میانسال رو شنید. خانم: سلام ممنون آره تو راهیم نه ، با اتوبوس داریم میریم.... باشه باشه ، مراقب خودت باش، خداحافظ.

و بعد از لحظه‌ای سکوت مرد میانسال با صدایی آرام گفت : چرا اخم کردی خانومم؟

زن: تو که علتش رو می‌دونی. (و بعد از لحظه‌ای سکوت) فقط بخاطر تو دارم میام.

مرد: می‌دونی که اصراری نداشتم اگر می‌گفتی نه، نمی‌رفتیم . هنوز هم دیر نشده زنگ می‌زنم میگم نمیا...

هنوز حرفش تمام نشده بود که همسرش با صدایی لرزان گفت: این درست همون چیزیه که اون زن می خواد، (و بعد از لحظه‌ای سکوت) ادامه داد: مادر جون رو دوست دارم ولی هر وقت اون رو می‌بینم حالم بد میشه.

مرد: چون از اون اتفاق یه داستان ناراحت کننده برای خودت ساختی و مدام هم مرورش می‌کنی ! کافیه اون اتفاق رو یه طور دیگه برای خودت تعریف کنی تا حالت بهتر بشه 

نگاهی به ساعتش انداخت ، با خودش گفت: اگه به ترافیک نخوریم به موقع می‌رسم.

پسر جوان فارغ از هر چیزی که دور و برش می‌گذشت سرش تو گوشیش بود.

خانوم جوان غرق مطالعه بود و سعی داشت از هر ثانیه‌اش استفاده کنه.

دختر کوچولو دو زانو روی پاهای مادرش نشسته بود و با دقت به خانم جوان که کتابش رو ورق می‌زد نگاه می‌کرد، و لحظاتی بعد در کیفش رو باز کرد و رو به مادرش گفت: مامان کتابم کو؟

مادر: خونست مامان جان.

دختر کوچولو: من کتابمو می‌خوام.

مادر: کتابت بزرگه توی کیفت جا نمی‌شد . رسیدیم مهد از سارا جون خواهش کن یه کتاب بهت بده.

دختر کوچولو: می‌خوام مثل کتاب خودم عکس‌های گنده داشته باشه .

اتوبوس به ایستگاه رسید و تعدادی پیاده شدن .

خانوم جوان کتاب بدست دور و برش ر و نگاه میکرد تا این که چشمش به صندلی تکی خالی افتاد و به سمتش رفت 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۴۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان