کتاب بیرون ذهن من
معرفی کتاب بیرون ذهن من
کتاب بیرون ذهن من نوشتهی شارون مایلز دراپر نویسنده آمریکایی است. در این کتاب ملودی شخصیت اصلی کتاب است. او دختری است که از کودکی مجبور بوده از ویلچر استفاده کند؛ اما مشکل اصلی او این نیست. اگر ملودی میتوانست به بقیهی بگوید که چه چیزهایی میداند و به چه چیزهایی فکر میکند همهچیز تغییر میکرد.
درباره کتاب بیرون ذهن من
ملودی مشکلی دارد که باعث شده است ارتباطش با دنیای بیرون بهصورت کامل قطع شده باشد. او نمیتواند راه برود، نمیتواند حرف بزند، او حتی نمیتواند توانایی ذهنیاش را برای دیگران به نمایش بگذارد و قادر نیست با دیگران ارتباط برقرار کند. او میداند با دیگران فرق دارد، ذهنش کلماتی هستند که نمیتواند بیانشان کند. او نمیخواهد در کلاس کودکان با نیازهای خاص باشد، دوست دارد به همه ثابت کند که میتواند همراه با بقیهی همسن و سالانش درس بخواند و در هوش چیزی از آنها کم ندارد.
کتاب بیرون ذهن من بیش از هر چیز از استیصال ملودی در برقراری ارتباط با دنیای بیرون حرف میزند، تعدادی کلمهی محدود روی سینی ویلچر او نصب شده است و ملودی وقتی چیزی نیاز دارد با انگشت به آنها اشاره میکند اما این برایش کافی نیست. بالاخره با حمایت مادر و پدرش و همسایهشان خانم وی ملودی میتواند از کلاس ویژه بیرون بیاید و مثل بقیه در کلاس عادی درس بخواند.
کاترین دختری است که مسئولیت همراهی ملودی در کلاس آقای دیمینگ را برعهده دارد. اما چیزی که زندگی ملودی را عوض میکند حضورش در این کلاس نیست، خرید دستگاهی پیشرفته است که میتواند ذهن پیچیده ملودی را نمایش میدهد و باعث میشود او بتواند با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند. تا جایی که ملودی در مسابقه هوش و اطلاعات عمومی بیناستانی مقام میآورد، اما باز هم همکلاسیهایش حاضر به پذیرش او در کنار خودشان نیستند.
کتاب بیرون ذهن من در سی و سه فصل نوشته شده است. این کتاب جایزهی ژوزت فرانک را از بنیاد کتاب کودک کالج بانک استریت برنده شده است. همچنین این کتاب بهترین رمان سال ۲۰۱۱ ار نگاه معلمان و بهترین کتاب سال ۲۰۱۱ از دید دانشآموزان شده است. در پایان کتاب بیرون ذهن من مصاحبهی کوتاهی با نویسنده، شارون مایلز دراپر شده است و او به سوالاتی درمورد خودش پاسخ داده است. همچنین در پایان کتاب روشهایی را به ما معرفی کرده که میتوانیم این کتاب را بهصورت گروهی نیز مطالعه کنیم.
چرا باید کتاب بیرون ذهن من را مطالعه کنیم؟
کتابهایی هستند که با آنها زندگی میکنیم؛ نفس میکشیم، میخندیم، و قد میکشیم. با این رمان میتوانیم کولهپشتیمان را پر از تجربه بکنیم بدون اینکه واقعا آنها را تجربه کرده باشیم. اگر این رمان را نخوانید بدون اینکه خودتان بدانید چیزی کم خواهید داشت.
کتاب بیرون ذهن من بیش از هر چیز درباره تلاش ملودی برای ثابت کردن خودش است و میتواند نگاه هر خوانندهای را نسبت به توانایی کودکانی با شرایط خاص تغییر بدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانانی نوشته شده است که از خواندن رمان لذت میبرند اما این کتاب بهقدری زیبا و پرمفهوم است که در هر سنی که هستید میتوانید آن را مطالعه کنید.
درباره شارون مایلز دراپر
شارون مایلز دراپر، در سال ۱۹۴۸ در آمریکا متولد شده است. شارون نویسنده آمریکایی کودکان و مدرس، مربی حرفهای و معلم سال ملی سال ۱۹۹۷ است. او پنج بار برنده جایزه Coretta Scott King برای کتابهایی درباره تجربه جوان و نوجوان آفریقایی-آمریکایی است. آثار شارون مایلز دراپر تا به حال جوایز بسیاری را از آن خود کردهاند. او به خاطر سریالهای Hazelwood و Jericho ، Copper Sun ، Double Dutch ، Out of My Mind و Romiette و Julio شناخته شده است. از آثار او میتوان به رمانهای «اشکهای یک ببر»، «بالهی جریکو» و « غمهای نوامبر» اشاره کرد.
تکه هایی از کتاب بیرون ذهن من
فکر کنم حتی قبل از آنکه خودِ مامان بداند، فهمیده بودم قرار است یک بچه به دنیا بیاورد. بوی بدنش عوض شده بود، مثل یک صابونِ تازه. پوستش نرم و گرمتر شده بود. یک روز صبح که خواست از تخت بلندم کند، در نیمهی راه دوباره روی بالشها ولم کرد. گفت: "آه، بدجوری داری سنگین میشی ملودی. باید تمرینِ وزنهبرداری کنم!" پیشانیاش عرق کرده بود. فکر نمیکردم وزنم زیاد شده باشد، این او بود که عوض شده بود. چند دقیقهای روی صندلیِ کنار تختم نشست و یکهو بلند شد و دوید بیرون. صدایش را از توی دستشویی میشنیدم که داشت بالا میآورد. کمی بعد با رنگِ پریده برگشت. نفسش بوی دهانشویه میداد. همانطور که لباسم را عوض میکرد من و منکنان گفت: "حتما غذای ناجوری خوردهم که اینطور شدم..." ولی میدانستم فهمیده. شرط میبندم حسابی ترسیده بود. بالاخره وقتی مطمئن شد، کنارم نشست تا خبر را بگوید: "ملودی، باید یه خبر خوب بهت بدم!" همهی سعیام را کردم تا کنجکاو به نظر برسم. ـ قراره به زودی صاحب یه خواهر یا برادر بشی! خندیدم و سعی کردم بیشترین خوشحالی و تعجبم را نشانش بدهم. کمی خم شدم جلو تا بغلش کنم. بعد آرام به شکمش زدم و به خودم اشاره کردم. منظورم را فهمید. توی چشمهایم نگاه کرد و گفت: "دعا میکنیم این بچه چاق و چله و سالم باشه. ملودی، میدونی که ما دوستت داریم، همینطور که هستی دوستت داریم. ولی امیدواریم این بچه دردسرهایی رو که تو داری نداشته باشه." من هم، امیدوارم.
حجم
۲۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
حجم
۲۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
نظرات کاربران
ملودی :هرکس عقب موندگیهای خودش رو داره ؛عقب موندگی های شما چیه؟! :) ----------------- داستان قابل تاملی بود از ملودی ،دختری با ناتوانیهای جسمی و تکلمی اما باهوش 👱 ماجرای ملودی برای اینکه خودش رو ثابت کنه گاهی واقعا ادمو احساساتی میکرد !!💛 ___________ خیلی
ملودی دختری با یک خروار حرفهای ناگفته ...یک عالمه کارهای انجام نداده ... یک دنیا احساسات ابراز نشده ...دختری زیبا با موهای فر , سرشار از هوش و استعداد حبس شده در بدنی که اختیارش رو نداره ... بریده ای
این کتاب خوندنیه! فکر کنم کسی که این کتاب رو نخونه نصف عمرش به فنا نیس ولی بی شک ضرر کرده 😊... 👍🏻.. برای توصیف کتاب نمیشه حرفی زد! فقط باید خوندش... شاید باورتون نشه اما من از دیروز تقریبا میتونستم درکش کنم
من واقعا بعد از خوندن این کتاب احساس دیگه ای نسبت به دنیا پیدا کردم. من واقعا "ملودی" رو درک کردم. من با ملودی خندیدم، عصبانی شدم، ذوق کردم، نگران شدم، خوشحال شدم و حتی در کنارش گریه کردمـــــــــــــــ این کتاب
همه ما یک سری کلمه داریم که فقط تو ذهنمونه کلی جمله و کلی فکر که به کسی نمیتونیم بگیم چون کسی نمی فهمدشون زمان هایی بوده که کلی جیغ و داد میکنیم و لگد میپرونیم چون بقیه منظورمونو نفهمیدن بعضی موقع ها
یه دختر معلول ولی به شدت باهوش و خوش ذوق که قدرت تکلم نداره و روی ویلچر میشینه و یه بیماری نادر داره تهِ رویاش اینه که فقط برای یه بار هم که شده بتونه با آدم های اطرافش حرف بزنه
اولین چیزی که نظر آدم رو درباره داستان جلب میکنه: تفاوت دیدگاه و روایت!! اوایل کتاب تا یکم بیشتر از اواسطش، واقعا شگفتانگیز و دوست داشتنی بود. مجدد از اون سری داستانهایی که آدم میشه رول اصلی و از «من» بودن
اگه بخوایم یک ترجمه ی خوب رو نام ببریم قطعا این کتاب مصداق خوبیه. حتی برام جالب بود که یه اصطلاح ناآشنایی که فقط توی زبان مبدأ کتاب قابل فهم بود رو مترجم معادل سازی کرده بود برای زبان فارسی.
عالیه زندگی از زبان یک فلج مغزی که میخواد درکش کنند بخوانید که واقعیه که در ایران اگه امکانش یود اگه همچین خانواده ی پشتیبانی داشتن اگه اون کامپیوتر واسه همه بود مثه موبایل اسایشگاه معلولین لبریز نبود
این کتاب در مورد دختریه به نام ملودی که مبتلا به فلج مغزیه و علیرغم هوش زیادی که داره، قادر به انجام هیچ کاری نیست، حتی حرف زدن. به همین دلیل تا مدتها فکر میکنن از نظر ذهنی هم عقب