دانلود و خرید کتاب قربانی باد موافق محمد طلوعی
تصویر جلد کتاب قربانی باد موافق

کتاب قربانی باد موافق

نویسنده:محمد طلوعی
انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب قربانی باد موافق

کتاب قربانی باد موافق به‌قلم محمد طلوعی را نشر افق منتشر کرده است. این کتاب راوی ماجرایی عاشقانه در دل روزهای پرالتهاب دههٔ ۲۰ و ۳۰ شمسی در ایران است. داستانی که با جنگ، کودتا و مهاجرت پیوند می‌خورد و ماجراهای زیادی می‌آفریند.

درباره کتاب قربانی باد موافق

در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، جوانی به اسم منوچهر محتشم در پی دل‌شکستگی از ناکامی در عشق راهی رشت می‌شود، به حزب توده می‌پیوندد و پس از کودتای ۲۸ مرداد مجبور به مهاجرت از ایران می‌شود. سال‌ها می‌گذرد و او دوباره هوای ایران می‌کند. این‌بار حال او، حال وطن، حال تاریخ چگونه است؟ کتاب قربانی باد موافق راوی این داستان عاشقانه در بستر تاریخ متطلاطم ایران است.

خواندن کتاب قربانی باد موافق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه که در بستر وقایع تاریخ معاصر ایران روایت می‌شوند از خواندن این کتاب سود خواهند برد.

درباره محمد طلوعی

محمد طلوعی متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ رشت است. او فارغ‌التحصیل سینما از دانشگاه سوره و ادبیات نمایشی از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. اولین مجموعه‌شعر خود را با عنوان خاطرات بندباز سال ۱۳۸۲ منتشر کرد. اولین رمان طلوعی، قربانی باد موافق در سال ۱۳۸۶ منتشر و برندهٔ پنجمین جایزه ادبی «واو» یا رمان متفاوت سال و همچنین نامزد هشتمین جایزهٔ کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور شد. در اسفند ۱۳۹۱ نیز مجموعه‌داستان «من ژانت نیستم» برندهٔ دوازدهمین جایزهٔ ادبی گلشیری شد. طلوعی از اعضای نسل نو نویسندگان فارسی است. او در اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جایزهٔ ادبی «چهل» شد که از سوی مکتب تهران به نویسندگان جوان زیر چهل سال و خوش‌آتیه اهدا می‌شود. از آثار محمد طلوعی می‌توان به خاطرات بندباز (مجموعه‌شعر)، قربانی باد موافق (رمان)، من ژانت نیستم (مجموعه‌داستان)، تربیت‌های پدر (مجموعه‌داستان به‌هم‌پیوسته)، رئال مادرید (رمان نوجوان) آناتومی افسردگی، هفت گنبد (مجموعه داستان)، داستان‌های خانوادگی (مجموعه‌داستان)، زیر سقف دنیا (ناداستان) اپوش اپوش [پیوند مرده] (کتاب کودک)، وایوو (کتاب کودک) اشاره کرد.

بخشی از کتاب قربانی باد موافق

«پسر صمصام تازه از اجباری آمده بود. صورتش پاک‌تراش بود و سرش ماشین چهار. بی‌دست‌وپا بود قبل از اینکه برود حالا آدم برگشته بود. روی دوشش کوله‌ای داشت که سنگین بود از لباس‌های چرک و خرت‌و‌پرت یا سوغات نمی‌دانم؛ نمی‌پرسیدم اصلاً سرم به این کارها نبود. همینطور یادم آمد پسر صمصام قبل از اینکه برود اجباری مینا را می‌خواست من هم می‌خواستم. فراری بودم چند بار آمدند دنبالم یک بار هم آقاجان را بردند سین‌جیمش کردند بروز نداد. اما برزخ شد. زورش آمده بود به قول خودش دو تا عملهٔ دولت نشانده بودندش روی استول از ناموس مادرش تا سهم تریاک پدرش پرسیده بودند، جای من را هم پرسیده بودند. گفته بود نمی‌دانم دروغ گفته بود و زورش آمده بود. «می‌رم فومنات پیش دایی مراد. می‌رم سیاهکل توی کوه و کمر که پیدام نمی‌کنند. می‌رم انزلی چند وقت گذشت بر می‌گردم.» و آقاجان زد توی گوشم که می‌روی آنجا آدمت می‌کنند و من سرم را پایین انداختم و توی دلم گفتم نه این که خودت با اجباری آدم شدی و آقاجان رفت تا تریاک رضاخانی‌اش را بکشد ببیند چطور می‌شود آسپیران را دود خور کرد یا اجباریم را خرید. مینا که آمد پسر صمصام رنگ‌به‌رنگ شد نگاهش می‌کردم و کیف می‌کردم از این که من هم خاطر مینا را می‌خواهم ولی سرخ نمی‌شوم. همیشه وقتی می‌آمد بیرون گیس‌هاش را بافته بودند و مثل مارهای ضحاک روی دوشش بود. آن‌موقع بود که می‌شد سوار صمصام بشوی شلوارش را بکنی و با تمبان بفرستی‌اش خانه. می‌شد تمام گردوهایش را ببریو مینا را می‌خواست من هم می‌خواستم ولی فراری بودم و او از اجباری بر می‌گشت. وقتی می‌آمد حتماً مادرش می‌رفت حمام حاج آقابزرگ تا مینا را در خزینه برانداز کند و گیس‌هایش را که دیگر روی شانه‌اش نمی‌انداخت می‌دید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان