کتاب انتقام جادوگر
معرفی کتاب انتقام جادوگر
کتاب انتقام جادوگر نوشتۀ جوزف دیلینی با ترجمۀ مریم منتصرالدوله و ویرایش احمد پورامینی در افق به چاپ رسیده است. این کتاب کودک و نوجوان، جلد اول از مجموعه داستان آخرین شاگرد و قلمرو آن دنیای اشباح و جادو است، جایی که نبرد با موجودات تاریکی در جریان است و نوجوانی به نام توماس باید شاگرد محافظ باشد، کسی که مشغول نبرد با تاریکیها و نیروهای ماوراءطبیعی است.
درباه کتاب انتقام جادوگر
کتاب انتقام جادوگر، روایتگر داستانی فانتزی است از نوجوانی ۱۲ساله که بهعنوان شاگرد فردی به نام محافظ، برای نبرد با نیروهای تاریکی انتخاب میشود. محافظ عنوان فردی به نام گریگوری است که سالها مشغول مبارزه با نیروهای تاریکی بوده و در تمام این سالها شاگردان زیادی داشته است؛ اما هیچکدام در جنگ با ارواح و تاریکی دوام نیاوردند تا اینکه نوجوانی به نام توماس بهعنوان شاگرد جدید استاد سختیگیر و پرتوقع انتخاب میشود. او هفتمین پسر از پدری کشاورز است. طبق قانون، زمین کشاورزی برای جلوگیری از تکهتکه و کوچک شدن تنها به پسر ارشد میرسد و پدر باید برای باقی پسرانش کاری پیدا کند. توماس برای کارآموزی نزد محافظ انتخاب میشود و در صورت آمادگی قرار است بهعنوان آخرین شاگرد با نیروهای تاریکی بجنگد و با خطرات عجیبی دستوپنجه نرم کند.
آیا توماس میتواند شاگرد مناسبی برای گریگوری باشد و منطقه را از شر موجودات پلید نجات دهد؟
انتقام جادوگر جلد اول از مجموعه داستان ۱۰جلدی آخرین شاگرد است. این کتاب، اثر جوزف دیلینی نویسندۀ انگلیسی و استاد کالج بلکپول در بیش از ۲۴ کشور جهان به فروش رفته، بهمدت ۷ هفته در فهرست پرفروشهای انگلیس بوده و بیش از ۱ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.
عنوانهای این مجموعه بهترتیب عبارتاند از:
آخرین شاگرد ۱: انتقام جادوگر
آخرین شاگرد ۲: طلسم بین
آخرین شاگرد ۳: شب دزد ارواح
آخرین شاگرد ۴: هجوم فیند
آخرین شاگرد ۵: خشم چشم خونی
آخرین شاگرد ۶: برخورد شیاطین
آخرین شاگرد ۷: هجوم تاریکی
آخرین شاگرد ۸: خشم پنهان
آخرین شاگرد ۹: چوبه ی دار خون آشام
آخرین شاگرد ۱۰: خشم هفتمین پسر
خواندن کتاب انتقام جادوگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات کودک و نوجوان و داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انتقام جادوگر
«وقتی محافظ از راه رسید، هوا کمکم تاریک می شد. روز طولانی و سختی را گذرانده بودم و برای خوردن شام آماده می شدم.
محافظ پرسید: «مطمئنی که اون هفتمین پسره؟» و با نگاه تحقیرآمیزی وراندازم کرد و با تردید سرش را تکان داد.
پدر هم تأیید کرد.
ــ و تو هم هفتمین پسر بودی؟
پدر که با بیتابی پایش را به زمین میزد، دوباره سرش را تکان داد. شلوار من هم از تکههای لجن و کود خیس و کثیف شده بود. قطره های باران از نوک کلاهش می چکید. بیشتر روزهای این ماه بارانی بود. با این حال، برگ ها سبز شده بودند و هوا بهاری شده بود.
پدرم کشاورز بود، پدرش هم همینطور و اولین قانون کشاورزی در دهکدهٔ ما نگهداری زمین با کمک همدیگر است. نمیشود زمین را بین چند نفر تقسیم کرد، چون در این صورت، هر نسل که میگذرد زمین کوچک و کوچکتر میشود و چیزی ازش باقی نمیماند. درنتیجه پدر، زمین را به بزرگترین پسرش میدهد و برای بقیهٔ پسرهایش کار دیگری پیدا میکند. او سعی میکند برای هر کدام از پسرها کسب و کاری دست و پا کند.
پدر برای پیدا کردن کار به کمک دیگران نیاز دارد. آهنگری همیشه یکی از انتخابهاست بهخصوص زمانیکه زمین بزرگ باشد و در این صورت، پدر میتواند به آهنگر کارِ زیادی سفارش دهد. در این مواقع، آهنگر میتواند یکی از پسرها را به شاگردی قبول کند، اما فقط یکی از پسرها صاحب کار میشود.
من هفتمین پسر پدرم بودم و با این شرایط دیگر کاری برایم باقی نمانده بود. حتماً پدرم دیگر امیدی نداشت که میخواست مرا نزد محافظ بفرستد، یا شاید من اینطور فکر میکردم. حدس میزدم مادرم هم در این کار نقش داشته است.
مادرم در خیلی از کارها دست داشت. مدتها قبل از اینکه من دنیا بیایم، با پول مادرم، زمین را خریدند، وگرنه چهطور پدرم هم که هفتمین پسر خانوادهاش بود، از عهدهٔ این کار برمیآمد؟ مادرم از اهالی منطقهٔ ما نبود و از جایی آن طرف دریا آمده بود. بیشتر مردم متوجهٔ این مسئله نمیشدند، اما اگر با دقت به حرفهایش گوش میدادند، لهجهاش کمی با ما فرق داشت.
فکر نکنید مرا برای بردگی یا چنین چیزی فروختند. از کشاورزی خسته شده بودم و چیزی که مردم آنجا اسمش را شهر گذاشته بودند دهکورهای بیشتر نبود و دقیقاً جایی نبود که من میخواستم بقیهٔ عمرم را در آنجا بگذرانم. پس واقعاً دوست داشتم محافظ باشم و این کار برایم جالبتر از دوشیدن گاوها و کود دادن به زمین بود.
با اینحال، شاگردی محافظ مرا کمی عصبی میکرد، چون کار وحشتناکی بود. باید یاد میگرفتم که چگونه از مزارع و دهکدههای اطراف که شبها در خطر بودند، حفاظت کنم. مقابله با غولها، اشباح و هر موجود شریر و بد ذات دیگری جزء کار روزانهام بود. اینها کارهایی بود که محافظ انجام میداد و من هم باید از او یاد میگرفتم.
محافظ پرسید: «چند سالشه؟»
حجم
۹۸۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۹۸۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
شاید جلد اول این مجموعه قوی ترین جلدش نباشه ولی مطمئن باشید وقتی شروعش کنین با این مجموعه زندگی میکنین 🥲🌷
یه کتاب فانتزی جادوگری خوب ! کتاب بدی نیست اما مثل آثار سندرسن عالی هم نیست. در کل کتاب خوبیه اگر خیلی سختگیر نیستید.