کتاب خشم پنهان
معرفی کتاب خشم پنهان
کتاب خشم پنهان؛ جلد هشتم نوشتۀ جوزف دیلینی و ترجمۀ مریم منتصرالدوله و حاصل ویراستاری آمنه رستمی است. این کتاب را نشر افق منتشر کرده است.
درباره کتاب خشم پنهان
کتاب خشم پنهان، رمانی از ماجراهای تخیلی و تفننی از سری مجموعه «آخرین شاگرد» است که با زبانی ساده و روان برای نوجوانان نگاشته شده است. خواندن و مطالعه آثاری از این نوع جذابیت متفاوتی دارد یکی ازایندست کتابها که آدم تا آخر با خود میکشاند داستان خشم پنهان است.
تام سال سوم کارآموزی را گذرانده و در این مدت با بوگارتها، جادوگران، و جادوگر جادوگران مبارزه کرده است؛ فیند کمین کرده تا تام را ضعیف و ناتوان به چنگ آورد و موریگان تهدیدش کرده که هرگز پایش را به ایرلند نگذارد. اما تام و دوستانش مجبور میشوند به ایرلند فرار کنند. جایی که جادوگران تاریکی قدرت زیادی دارند. شرایطی به وجود آمده که به هیچکس نمیشود اعتماد کرد. آیا تام موفق میشود خودش را از شر دشمنانش رها کند؟
خواندن کتاب خشم پنهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای نوجوانانی نوشته شده که به داستانهای فانتزی علاقه دارند.
بخشی از کتاب خشم پنهان
«ماهیگیر داد زد: «اینجا مشکلی ندارین!» سعی میکرد صداش در میان طوفان شنیده شود. «شماها اینجا تو این جزیرهٔ به این بزرگی تو دردسر نمیافتین. چندتا آدم گرسنه که براشون مهم نیست. بهاحتمال زیاد کاری هم برای محافظ پیدا میشه. بعضیها به این جزیره میگن شبحزده. حتماً بیشتر از حد معمول شبح داره.»
محافظها با دنیای تاریکی و ظلمت سروکار دارند. حرفهٔ سختی است و من هم در سال سوم کارآموزیام بودم، استادم جان گرگوری بود و من هم برخورد با جادوگران، بوگارتها و هر نوع موجودات فوقطبیعی را یاد میگرفتم. اشباح کمخطرترین موجودات از دستهٔ موجودات دنیای تاریک بودند و زیاد نگران آنها نبودیم. بیشترشان نمیدانستند از این دنیا رفتهاند و با چند جمله راه خودشان را به سمت روشنایی پیدا میکردند.
پرسیدم: «اونها محافظهای خودشونرو دارن؟»
ماهیگیر گفت: «انگار نسلشون داره منقرض میشه.»
سکوت عجیبی حاکم شد و ماهیگیر ادامه داد: «شنیدم دیگه کاری به دوبلین ندارن و انگار طاعون جیبر اونجارو هم گرفته.»
با کنجکاوی پرسیدم: «جیبر؟ چهجور موجودیه؟»
ماهیگیر خندید و گفت: «خجالت نمیکشی! تو شاگرد محافظی و نمیدونی چیه؟ باید درسهاترو خوب یاد بگیری و بیشتر حواست باشه.»
از حرفهایش ناراحت شدم. استادم به حرفهای ماهیگیر توجهی نداشت و غرق در افکارش بود. استادم هرگز نامی از چنین موجودی نبرده بود و مطمئن بودم در کتاب مرجع حیوانات استادم که تو کیفش بود با چنین موجودی مواجه نشده بودم. محافظ خودش آن کتاب را نوشته بود، تصویر هر موجودی را هم که دیده یا شنیده بود کشیده و روش مبارزه با آن را نوشته بود. مطمئن بودم هیچ مدخلی به نام چنین موجودی در بخش اشباح وجود نداشت. دوست داشتم بدانم آیا چنین موجوداتی هنوز وجود دارند.
ماهیگیر ادامه داد: «اره، من از کار شما خوشم نمیآد. با وجود طوفان و سیل و آبوهوای متغیر دریا، باز هم دریا جای امنتریه! غرقشدن بهتر از دیوونه شدنه!»
صحبتهایمان تمام شد. ماهیگیر ما را به سمت اسکلهٔ چوبی برد که از دل دریا و ساحل سنگی بیرون آمده بود. سگها بلافاصله از قایق بیرون پریدند. بعد از آن سفر دریایی، استخوانهایمان خشک شده بود و بهسختی حرکت میکردیم.
چند دقیقه بعد، ماهیگیر برگشت و ما به سمت انتهای اسکله رفتیم و از ساحل عبور کردیم. صدای پاهایمان روی سنگها شنیده میشد و هر کسی از مایلها دورتر متوجه ورودمان میشد. اما دستکم در تاریکی، ما را نمیدیدند. بههرحال اگر ماهیگیر درست گفته بود، ما از طرف ساکنین عصبانی جزیره در خطر نبودیم.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه