کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین
معرفی کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین
کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین نوشتهٔ روبرتو گونسالس اچه وریا و ترجمهٔ عبدالله کوثری است. نشر نی این مجموعه داستان کوتاه را منتشر کرده است.
درباره کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین
کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین (The oxford book of latin American short stories) مجموعهای از ۴۰ داستان کوتاه است که روبرتو گونسالس اچه وریا آنها گرداوری کرده است. در آمریکای لاتین داستان کوتاه ژانری پرطرفدار است و بسیاری از نویسندگان نامآور آمریکای لاتین فقط داستان کوتاه مینوشتند ــ برای مثال اوراسیو کیروگا، خورخه لوییس بورخس و خوان خوسه آرِئولا ــ و برخی از رماننویسان سرشناس این منطقه داستانهای کوتاهی نوشتهاند که بهاندازه رمانهاشان مایه شهرت و اعتبار ایشان شده است. از آن جملهاند، ماشادو د آسیس، گابریل گارسیا مارکز و خوان رولفو.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکای لاتین و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره عبدالله کوثری
عبدالله کوثری در سال ۱۳۲۵ در همدان به دنیا آمد. او مترجم، ویراستار و شاعری ایرانی است که آموزش دبستانی و دبیرستانی خویش را در همدان انجام داد؛ سپس در رشتهٔ اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل شد. این مترجم و نویسندهٔ معاصر ایرانی، هنگام تحصیلات دانشگاهی، سرودههایش را در سبک نو و در هفتهنامهٔ «خوشه» بهسردبیری احمد شاملو و نیز در ماهنامهٔ «نگین» بهسردبیری محمود عنایت منتشر میکرد؛ همچنین در شبهای شعر «خوشه»، در کنار شاعرانی همچون احمد شاملو، اخوان ثالث، مصدق، نصرت رحمانی، م. آزاد و دیگران شعرهای خود را میخواند. پس از پایان آموزش دانشگاهی، رهسپار لندن شد و پس از بازگشت، گام در راه ترجمهٔ کارهای داستانی نویسندگان آمریکای لاتین نهاد. عبدالله کوثری بیش از ۵۰ کتاب در سه حوزهٔ ادبیات، ادبیات نمایشی (تراژدیهای یونان باستان) و اقتصاد ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب داستان های کوتاه امریکای لاتین
«پیپام را تکاندم و آفتاب را نگاه کردم که پشت درختها فرو میرفت. هیچ نشده میدانستم دخترک چهجور موجودی است، خوب هم میدانستم. اما نمیخواستم اسمی رویش بگذارم. فکرم متوجه چیزی بود که وقت شام در اتاق هتل انتظارم را میکشید. سعی کردم گذشتهام را و تقصیرم را با معیاری که تازه کشف کرده بودم اندازه بگیرم: نیمرخ دختری باریکاندام که چشم به افق دوخته بود، سن و سال اندک و نامعلومش، و آن پای گلیرنگ که دستی بر آن کوبیده و فشارش داده بود.
کنار درِ اتاقم، پاکتی از مدیر هتل بود با صورتحساب دو هفته. وقتی خم شدم تا پاکت را بردارم دیدم غرقه در عطر پیچک یاس شدهام، عطری که کمتر در اتاق من جاری میشد. به دلشوره افتادم و غصهام گرفت، اما این احساس هیچ دلیل تازهای نداشت. کبریتی روشن کردم تا دوباره کلماتِ Avis aux passagers را بر درِ اتاق بخوانم. بعد پیپام را دوباره روشن کردم. چند لحظهای ایستادم، دستم را شستم، با صابون بازی کردم. در آن تاریکی به آینه بالای دستشویی چشم دوختم، تا بالاخره صورت سفید و بدتراشام را توی آینه پیدا کردم، این شاید تنها صورت سفید میان تمام مهمانان هتل بود. صورت من بود، آنهمه تغییرات این چند ماه آخر هیچ اهمیتی نداشت. یادم آمد که عادت بازی کردن با صابون از وقتی خولیان مرده بود، شاید از همان شب احیای او، شروع شده بود.
رفتم توی اتاق خواب، چمدان را با پا از زیر تخت بیرون کشیدم و بازش کردم. مناسکی ابلهانه بود، اما بههرحال مناسکی بود، شاید برای همهکس بهتر بود اگر صادقانه به این نوع جنون میچسبیدم تا بالاخره به آخر میرساندمش یا خودم به آخر میرسیدم. بیآنکه نگاه کنم، چمدان را به هم زدم، لباسها را با دو کتاب کوچک کنار گذاشتم، تا بالاخره روزنامه تا شده را پیدا کردم. داستان را دیگر از بر بودم، این منصفانهترین، نادرستترین و محترمانهترین ماجرایی بود که چاپ شده بود. صندلی را کشیدم توی نور اما نه برای خواندن روزنامه، فقط برای نگاه کردن به آن حروف سیاه درشت در بالای صفحه که کمکم داشت رنگ میباخت: خزانهدار فراری خود را کشت»
حجم
۵۶۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۸۲ صفحه
حجم
۵۶۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۸۲ صفحه