دانلود و خرید کتاب تنگسیر صادق چوبک
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب تنگسیر

تنگسیر یکی از مهمترین و مشهورترین آثار صادق چوبک، نویسنده معاصر ایرانی است. این کتاب به ۱۸ زبان ترجمه شده است. تنگسیر یک اثر واقع‌گرا با رویکردی اجتماعی انتقادی است و روایتی از ساختار ناعادلانه در مناطق جنوب کشور را روایت می‌کند. 

فیلم تنگسیر در سال ۱۳۵۲ برگرفته از همین کتاب با بازی بهروز وثوقی ساخته شد.

درباره‌ی کتاب تنگسیر

صادق چوبک در کتاب تنگسیر ما را به خواندن داستان زندگی زائرمحمد که قهرمان داستان است، دعوت می‌کند. زائرمحمد جوانمرد تنگسیری است که زندگی ساده‌ای دارد. خانواده دوست است و بسیار پاک زندگی می‌کند. اما سرمایه و پول‌هایش را برخی از مردم شهرنشین بندر خورده‌اند و او می‌خواهد که از آن‌ها انتقام بگیرد. بنابراین از خانواده‌اش خداحافظی می‌کند تا آخرین راه چاره‌ای که به ذهنش می‌رسد را امتحان کند. شخصیت زائرمحمد، شخصیت جوانمرد و عجیب و یکی از درخشان‌ترین شخصیت‌های ساخته و پرداخته‌ی صادق چوبک است. 

در کتاب شلوارهای وصله‌دار نوشته‌ی رسول پرویزی هم داستان کوتاهی برگرفته از رمان تنگسیر صادق چوبک به چشم می‌خورد. نام شخصیت اصلی آن داستان، شیرمحمد است. 

کتاب تنگسیر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

تنگسیر در کنار روایت جذاب خود از ماجرای داستان، نگاهی انتقادی به ناعدالتی‌های جنوب کشور دارد. اگر به نوشته‌هایی با چنین محتوایی علاقه‌مند هستید، بدون شک از مطالعه کتاب تنگسیر لذت می‌برید.

درباره‌ی صادق چوبک

صادق چوبک در تیر ۱۲۹۵ در بوشهر متولد شد. او نویسنده ایرانی بود که همراه صادق هدایت و بزرگ علوی ا‌ز پدران داستان‌نویسی‌ مدرن ایرانی است. در بوشهر و شیراز درس خواند و دوره کالج آمریکایی تهران را هم گذراند.در سال ۱۳۱۶ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. او نویسنده‌ی رئالیست است که مشکلات و مسائل زندگی مثل فقر را بی پرده به قلم درمی‌آورد اما بسیاری او را به علت همین تندی قلم، نویسنده‌ای ناتورالیست می‌دانند.

از آثار مشهور وی می‌توان مجموعه داستان انتری که لوطی اش مرده بود و رمانهای سنگ صبور و تنگسیر نام برد. 

صادق چوبک در تیرماه سال ۱۳۷۷ در برکلی درگذشت. 

جملاتی از کتاب تنگسیر

هوایِ آبکیِ بندر همچون اسفنج آبستنی هُرْمِ نمناک گرما را چِکه چِکه از تو هوای سوزان ورمی‌چید و دوزخ شعله‌ور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت. جاده «سنگی»، کشیده و آفتاب تو مغز سرخورده و سفید و مارپیچ از «بوشهر» به «بهمنی» دراز رو زمین خوابیده بود. جاده خالی بود. سبک بود. داغ و خاموش بود. سفیدی آفتاب بیابان با سایه یک پرنده سیاه نمی‌شد.

«کنار مهنّا» گرد گرفته و سوخته و خاموش با برگ‌های ریز و تیغ‌های خنجری‌اش، برزخ و خشمگین کنار جاده نشسته بود. همه می‌دانستند که این درخت نظر کرده است و هرکس از پهلوی آن می‌گذشت، چه روز و چه شب، بسم‌اللهی زیرلب می‌گفت و آهسته رد می‌شد. این «کنار» خانه اجنه و پریان بود و خیلی از مردم بوشهر قسم می‌خوردند که عروسی و عزای پریان را در میان شاخه‌های آن به چشم دیده‌اند.

سایه پهن تبدار «کنار» محمد را به سوی خود کشید و نیزه‌های سوزنده خورشید را از فرق سر او دور کرد. پیراهنش به تنش چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که به تن داشت، موهای زبر پرپشت سیاهش تو عرقِ تنش شناور بود. تو سایه «کنار» که رسید ایستاد و به نیزه‌های مویین خورشید که از خلال شاخ و برگ‌ها تو چشمش فرومی‌رفت نگاهی کرد و بعد کنده کلفت پرگره آن را ورانداز کرد و گرفت نشست بیخ کنده‌اش و به آن تکیه زد. یک برگ تکان نمی‌خورد. سایه خفه سنگین «کنار» رو دلش فشار می‌آورد.

معرفی نویسنده
عکس صادق چوبک
صادق چوبک
ایرانی | تولد ۱۲۹۵ - درگذشت ۱۳۷۷

صادق چوبک را همراه صادق هدایت و بزرگ علوی از پدران داستان‌نویسی نوین ایرانی می‌دانند. او در تیر ۱۲۹۵ در بوشهر به دنیا آمد. پدرش تاجر بود، اما او دنباله رو شغل پدرش نشد و به کتاب روی آورد. در بوشهر و شیراز درس خواند و دوره کالج آمریکایی تهران را گذراند. در بیست و یک سالگی به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.

malih banoo
۱۳۹۷/۰۸/۲۱

این کتاب از نظر من سه نکته جالب داشت: 1.نکته اول اینکه داستان در زمان استعمارگری انگلیس اتفاق افتاده و با وجود حضور استعمارگران انگلیسی، کسانی که حق زارممدو خورده­ ان انگلیسی­ها نیستن. اتفاقا اونا پولش و کامل پرداخت کردن و

- بیشتر
لئون
۱۳۹۸/۱۰/۲۰

کتاب مربوط به دوره قاجار هست. چندتا آخوند و شیخ توی بوشهر با سواستفاده از دین و جهل مردم ، برج و بارویی به هم زدن و خون ملت رو توی شیشه کردن. قهرمان داستان مردی هست به اسم زارمحمد

- بیشتر
فائزه
۱۳۹۹/۰۴/۲۳

داستان درباره جوان تنومند تنگستانی به نام محمد است که در میان اهالی تنگسیر از اعتبار بالایی برخوردار است. اما مشکلی یرایش پیش آماده که دیگر خواب و خوراک ندارد و تصمیم میگیرد به هر قیمتی مشکلش را حل کند.

- بیشتر
k.t
۱۳۹۹/۰۲/۲۱

متن شیرین این کتاب در روایت تلخی زندگی، جذابیتی بی نظیر داشت. رئالیسم این داستان انقدر قوی بود که تمام شخصیت ها برام قسمتی از تاریخچه تنگستان شدند و شک به واقعیتش را هم دوست ندارم! شیر محمد راست میگفت؛ چرا باید

- بیشتر
mehregan
۱۳۹۵/۰۹/۱۵

سبک چوبک ناتورالیستی است و موضوع هایی را گاه مطرح میکند که ممکن است خوشایند همه نباشد، یکی از نقاط قوت کتاب های چوبک شخصیت پردازی آنها است حتی ادم های فرعی و گذری را هم طوری شخصیت پردازی میکند

- بیشتر
سیّد جواد
۱۴۰۰/۰۲/۱۹

کتاب ۳۸۵ از کتابخانه همگانی ، داستان خوب و جذابی بود ، ظاهرا این کتاب بر اساس واقعیت نوشته شده و اسامی افراد نیز واقعی است. بلافاصله بعد از مطالعه کتاب، فیلمی که از روی این داستان ساخته شده را دیدم (فیلم

- بیشتر
بابای مینو
۱۳۹۹/۰۳/۲۰

فضاسازی بی نظیر و گویش محلی جالبی داره دوست داری زودتر بخونیش و دلت نمیخواد کتاب رو زمین بذاری.

MSadra
۱۳۹۹/۰۲/۱۷

سلام داستان زیبا و روانیه و از همه مهم تر امروز که داستان‌ها (بخصوص ایرانی)یا پر از ناامیدی هستن یا انباشتی از امید واهی، حد اعتدال به خوبی حفظ شده. قهرمان داستان طوری هست که به سادگی می شه با عقاید و افکارش

- بیشتر
Mahsa Bi
۱۳۹۹/۰۹/۰۱

جالب بود که میشد صحنه هارو تجسم کرد و وقتی فهمیدم فیلم این کار با بازی آقای بهروز وثوقی بوده همش چهره ایشون جلوی چشمم بود :) داستان در کل میخواد بگه که مظلومه که باعث میشه ظالم اینقد ظلم کنه

- بیشتر
mina
۱۴۰۰/۰۱/۲۶

کاش یک محمد تنگسیری پیدا می‌شد همه این ظالم ها رو شت و پت میکرد راحت میشدیم به خدا ... در کل بی نظیر بود قصه جذاب تنگسیر و چه قلمی و چه قلمی و چه قلمی ....از خوندن تک تک

- بیشتر
روزایِ شونزه، هفده ساعته تابستون خیلی سخته آدم روزه بگیره. اما خدا اجر می‌ده.
سیّد جواد
وختی ما می‌بینیم یه آدمی با ریش و پشم و محرر و قرآنِ پهلویِ دستش تو خونش نشسّه می‌گه من جانشین پیغمبرم، ما هم زودی ازش قبول می‌کنیم. اما بندریا چون همشون تو دروغ و دغل بزرگ شدن به این زودی گول نمی‌خورن
ELNAZ
ــ از اینجا تا دَواس چطور می‌ری؟ همه جا تفنگچی گذاشتن. ــ حالا نمی‌دونم. وختی که تو کوچه رسیدم، ببینم چه پیش می‌آد.
erfan
این راهش نیس که شیخ ابوتراب برازجونی با یه من ریش و پشم جای پیغمبر بنشینه و مردم را لُخت کنه. پیغمبر چرا بایس یه همچو جانشینایی برای خودش بگذاره. من گول ریش و عمامه‌اش را خوردم. گولِ تسبیح و قرآنش را خوردم.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
آدم بیکار باشه، بی‌عقلم باشه. پناه بر خدا
ELNAZ
به هیچ‌چیز فکر نمی‌کرد. فکرش خوابیده بود.
Gisoo
و تو دریا و بیابان و نخلستان و تو گوش محمد و شهرو همهمه پیچید: «خدا نگهدار.»
erfan
دیوار کلفتی میان خودش و زندگی‌اش حایل می‌دید.
Arman ekhlaspour
درخت خرما از آنگاه که شکوفه می‌دهد تا زمانی که خرما می‌شود بارش خوردنی است.
Aysan
ــ برن جواب خدا را بِدن. ــ کجا؟ ــ اون دنیا. ــ اون دنیا تا اینجا خیلی راهه. اگه یه‌جوری بشه که تو همین دنیا حساب پس بِدَن بده؟ ــ نه! خیلی هم خوبه. اما این‌جور آدما جایی نمی‌خوابن که آب زیرشون بره. راه و چاه دنیا را خوب بلدن.
Ahmad
تو زندگی هیچ‌چیز نیس که به قدّ شرف و حیثیت آدم برابر باشه؛ حتی جون آدم. حتی زن و بچه آدم. دُرُسّه که چشمشون به دَسِّ ماسّ و ما باید به فکرشون باشیم و زیر پر و بال خودمون بزرگشون کنیم، اما نه با بی‌آبرویی. این خوبه که فردا که بچه‌هامون بزرگ شدن مردم بِشون بگن، باباتون نامرد بود و زیر بار زور رفت؟
Ahmad
«ظلم، خونمون رو خراب کرد.»
pedram
اما به نظر من اگه یه شکایتی به احمدشاه می‌نوشتی می‌فرسّادی تهرون بد نبود. بالاخره شاه مملکته.» «باور کن که احمدشاه اصلا نمی‌دونه بوشهر مال ایرونه یا مال عربسّون؟»
Zohreh Deljoo
به دَرک، تو زندگی هیچ‌چیز نیس که به قدّ شرف و حیثیت آدم برابر باشه؛ حتی جون آدم. حتی زن و بچه آدم.
Zohreh Deljoo
«مال حروم عاقبت نداره. یقین بدون که تا هفت پشتشون هم که بگذره خیرش نمی‌بینن. اما به نظر من اگه یه شکایتی به احمدشاه می‌نوشتی می‌فرسّادی تهرون بد نبود. بالاخره شاه مملکته.» «باور کن که احمدشاه اصلا نمی‌دونه بوشهر مال ایرونه یا مال عربسّون؟»
Ahmad
دریا او را به سوی خودش می‌کشید. «بِرَم آبی به صورتم بزنم و دسّ و پِلم را تر کنم. چقده دریا آرومه. نه، دیر می‌شه. زودی بِرَم تا شب نشده بلکه بتونم ورزای سکینه را بگیرمش. حالا خیلی مونده تا هوا تاریک بشه. یه خُرده هم دمِ دکون خالو وایسم، سلام و علیکی بکنم و چیزایی که می‌خوام ازش بگیرم و زود برگردم دوّاس.»
Vizma gallery
«این‌جور غیرتا فقط تو تنگسیرا پیدا می‌شه. اما ما بوشهری‌ها اگه زن و بچمونم به اسیری ببرن نفسمون درنمی‌آد.» «دیگه تو این شهر، حالا حالاها کسی پول کسی را نمی‌خوره.» «دیگه کسی به کسی ظلم نمی‌کنه.» «می‌ترسم تفنگچی‌های حکومتی بگیرنش. ای خدا! بشه دربِره.» «جون ننشون. کدموشون جرأت می‌کنه پا پیش بذاره؟» «به‌خدا اگه بیاد، من می‌برم تو خونیه خودم پنهونش می‌کنم و بعد فرارش می‌دم.» «منم همین‌طور.» «همه طرفشن.» «خدا خودش حفظش کنه.» «دسّ علی به همراهش.» «کاشکی ده‌تا می‌کشت.» «ظلم، خونمون رو خراب کرد.» «خدا خونیه ظالم خراب کنه.
ghiam
کسب و کار یه حرومزادگی می‌خواد که تو ما تنگسیرا نیس.
ghiam
بینی‌واره: این ترکیب ساخته نویسنده این کتاب است و عبارت است از حلقه زر یا سیم و گاه آهن که زنان از درون پره بینی می‌گذرانند و در کرانه‌های دریای جنوب این زینت بسیار متداول است. عربی آن خزّامه است. همچنان که در فارسی گوشواره داریم چرا باید از ترکیب بینی‌واره بپرهیزیم؟
حسین احمدی
«حالا دیگه رفیق شدیم. خیلی باید ببخشی. تو خودت می‌دونی که من بات رفیقم. اذیتت کردم. اما اگه تو هم جای من بودی، ناچار بودی همین کار را بکنی. اگه وِلت کرده بودم می‌ترکیدی. اما بَدیش اینه که تو نمی‌دونی آدمیزاد چقده بدجِنسه. اگه تو از آدمیزاد بدجنس‌تر بودی، این تو بودی که می‌باس به دماغِ آدمیزاد مهار بزنی.
حسین احمدی

حجم

۱۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۱۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۸۳,۰۰۰
تومان