کتاب نان داغ، کباب داغ
معرفی کتاب نان داغ، کباب داغ
کتاب نان داغ، کباب داغ نوشتهٔ رضا بهرامپور است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. روایتهایی مضحک از دربار سلاطین قاجار را در این کتاب میخوانید.
درباره کتاب نان داغ، کباب داغ
عباسمیرزا: «قائممقام! قحطالرجال است!»
قائممقام: «خیر قربان! قحطالرجل است!»
همین دو جمله برای پی بردن به شرایط و اوضاع عمومی ملک و ملت در عصر پادشاهی سلاطین قاجار کافی و وافی به نظر میرسد، دو جملهای که به هنگام مکاتبهٔ دو تن از معدود بیدارانِ عهد خواب و خاموشیِ مطلق ایرانیان، از عمق وجودشان برخاسته است و اینک پس از گذشت سالیان دراز بر ذهن و جان ما نقش میبندد. آنچه قاجار با ما (و مملکت تاریخی ما) کردند، هنوز جای زخمش باقی است و هیچ درمانی نیز تابهحال نتوانسته از دردها و آلامش بکاهد.
شاید بتوان این را از بدشانسی دودمان قاجار دانست که هنگامهٔ سلطنت و کامرانیشان با عصر طلایی ترقی و توسعهٔ همهجانبهٔ مغرب زمین تلاقی کرده است و ما، خواه ناخواه با مطالعهٔ سیر حوادث و وقایع آن دور و زمانه اقدام به مقایسه و وزنکشی عملکرد سران خویش با سابقه و کارنامهٔ «آنورِ آبیها» میکنیم، اما قطعاً نمیتوان در ذات بیلیاقتی و بیکفایتی مردان و زنان حاضر در بطن قدرت و حاکمیت قجر تردید روا داشت، چه نخواستند چشمان خویش را بر حقایق بگشایند و لجوجانه و مصرانه سعی در پیادهسازی سبک و شیوهٔ حیات و معاش دِمدهٔ پیشینیانشان داشتند.
صِرف طولانی بودن مدت زمان حکومت و کشورداری خود گواه بر کارآمدی، لیاقت، توان و آگاهی بالا نیست، زیرا میشود با فریبکاری، نیرنگبازی، ظاهرالصلاحی، تفرقهاندازی، زبانبازی و حتی ارعاب و تحمیل فشار بر زیردستان، برای مدتی مدید در صدر نشست، اما نه میشود محبوب قلوب شد و نه میتوان کارنامهای قابل دفاع از خویش بر جای گذاشت و این دقیقاً شرححال پادشاهان قاجاری است!
پیش از این رضا بهرامپور در آبدوغ خیار، روایتهایی مضحک از سلاطین قاجار، کوشیده بود در عین ارائهٔ گزارشی اجمالی از نحوهٔ مدیریت، شیوهٔ تصمیمگیری و مدل حکومتی قاجاریان، با استفاده از زبان شیرین طنز، اندکی از میزان تلخی و تیرگی روایتهای موجود و مستند بکاهد و در نهایت مخاطبین احتمالی را به مطالعه و غور در تاریخ علاقهمند کند. در کتاب نان داغ، کباب داغ نیز که به نوعی ادامهٔ همان کار قبلی است، تمرکز اصلی نویسنده بر کادر اجرایی، وزرا، درباریان و اشخاص حقیقی و حقوقی تأثیرگذار بر ذهن و روح سلاطین قجری است که بیش از آنی که درصدد روشنگری و امداد بوده باشند، عمری در پی نام و نانی دویده و اکنون نگارنده را وادار به طنزنویسی کردهاند!
همانند کتاب قبلی (آبدوغ خیار) چارچوب اصلی و کلیتِ روایتهای گردآوری شده، بر اساس واقعیت بوده و اسنادش (در کتب تاریخی) موجود است، هنر نگارنده در تغییر و بازنویسی جزئیات و علیالخصوص مکالمات و گفتوگوهاست. نکتهٔ دوم هم اینکه تلاش شده است تا در ذکر و گزارش روایتها، توالی تاریخی حفظ و ترتیب وقوع و حدوثشان رعایت شود.
خواندن کتاب نان داغ، کباب داغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نوشتههای تاریخی با مایههای طنز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نان داغ، کباب داغ
«آغامحمدشاه قاجار خواجهٔ خونریز، کریهالمنظر و قسیالقلب تاریخ، بسیار حرص مال و منال داشت، به گونهای که گفتهاند برای کسب پول و افزایش موجودی بانکیاش حاضر بوده است دست به هر کار معقول و نامعقولی بزند. هرچه به اواخر عمرش میرسید، این حرص و طمع شدیدتر میشد و بیشتر از پیش در وجودش ریشه میدواند. آوردهاند که روزی از روزها به دلیلی که بر ما معلوم نیست حکم داد تا گوش مردی را در حضورش ببرند. مرد بینوا آهسته درِ گوش میرغضب گفت که اگر گوشش را اندکی کمتر ببرد به نحوی که شاه ملتفت نشود مبلغی تحت عنوان پول چای و شیرینی به وی خواهد داد. از قضا آغامحمدشاه این سخنان را شنید، مرد را به سوی خویش فراخواند و به وی گفت: «این پول که گفتی... اِ...پول شیرینی... راست گفتی که این مبلغ را خواهی پرداخت؟! خب اگر اینگونه است که میگویی، مقداری دیگر نیز رویش بگذار و به خود من دِه تا دستور دهم اصلاً گوشت را نبرند! جای دوری نمیرود!
***
حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار هنگامیکه برخلاف انتظار افکار عمومی به این منصب و جایگاهِ والا منصوب شد، همه در کوی و برزن از لیاقت و کاردانی محمدخان زنگنه ملقب به امیرنظام که فرماندهی قشون آذربایجان را بر عهده داشت، سخن میگفتند. حاجی میرزا آقاسی که به نیرنگبازی و توطئهچینی شهره بود، با طرح و نقشهای مقدمات آمدن امیرنظام به تهران را فراهم و به فرمان شاه جایگاه و منصبی درخور برای وی مهیا کرد. حاجیِ حقهباز همواره و در هر محفل و مجلسی که میرفت با خشوع و خضوع میگفت: «والله که من لایق این پست و مقام نیستم و از پشت میز نشستن و پاراف نامهها، هم خستهام و هم شرمنده! میگویید چرا؟! خب زمانی که شخص با لیاقت و کاردانی چون امیرنظام در این دستگاه و دیوان حضور دارد و منِ نالایق مقام صدراعظمی را از آن خویش کردهام، باید هم پشیمان و پریشان باشم!» اما در کمال تعجب همگان و تنها پس از گذشت دو ماه از آغاز به کار امیرنظام در تهران، حاجی در خفا کاری کرد که شاه با دلخوری او را به تبریز بازگرداند! هنگامیکه یاران مخلص و وفادار حاجی میرزا آقاسی دلیل این آوردن و برگردانیدن امیرنظام را آن هم به وساطت شخصِ او پرسیدند، در پاسخ چنین گفت: «شما چقدر سادهاید!» وی در ادامه افزود: «زمانی که من زمام امور را در اختیار گرفتم، همه امیرنظام، امیرنظام میکردند و او را بر فرق سر من میکوفتند! من با این کارم چنین کردم که وی اعتبار و جایگاهش را هم در نزد افکار عمومی و هم در نزد شاه از دست داد و دیگر کسی نامی از وی نخواهد برد و من میتوانم در کمال آرامش و خونسردی به ادامهٔ کارم بپردازم! (صدای خنده) خخخخخ.»»
حجم
۱۴۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۴۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه