کتاب آب دوغ خیار
معرفی کتاب آب دوغ خیار
کتاب آب دوغ خیار نوشتۀ رضا بهرامپور در نشر قطره به چاپ رسیده است. این کتاب راویتی طنزآلود و مضحک از سلاطین قاجار است و بهدور از روشهای علمی تاریخنگاری، موضوعات متنوعی را از دورۀ پادشاهی قاجار با زبان هجو و هزل بازگو میکند. آبگوشت ابراهیمخانی، ختنهٔ ملیجک، سرخ کردن روغنفروش، ملکالشعرای آخور تعدادی از عنوانهای این کتاب هستند.
درباره کتاب آب دوغ خیار
کتاب آب دوغ خیار، روایت تاریخی نیست؛ یعنی جزو پژوهشهای تاریخی قرار نمیگیرد. مورخان و محققان زیادی دربارۀ تاریخ ایران در دورۀ قاجاریه نوشتهاند. این دودمان از زاویههای مختلفی همچون تاریخ صرف، جامعهشناسی، حقوقی و حتی روانشناسی بررسی و تحلیل شده است. از جملۀ موضوعات این پژوهشها هم سلاطین این سلسله بودهاند. با وجود پژوهشهای بسیار در این دوره، مراجعه به منابع تاریخی نشان میدهد گوشههای دستنخوردۀ مختلفی از این دوره وجود دارد.
رضا بهرامپور، نویسندۀ این کتاب، بهعنوان داستاننویسی که به تاریخ هم علاقه دارد، این دورۀ تاریخی را وارد ادبیات داستانی کرده و در ژانز طنز قرار داده است. این کتاب، حساسیتهای تاریخنگاری را ندارد، حتی نویسنده در جاهایی دست به تاریخسازی هم زده است؛ اما پایه و اساس آن منابع دست اول است. نویسنده ضمن مطالعۀ این منابع، درصدد بیرون کشیدن روایتهایی با درونمایهٔ طنز، مانند هجو و هزل، از عملکرد و رفتار ۷ پادشاه دودمان قاجار برآمده است. او این روایتها را با ذهن و خلاقیت خود بازنویسی و سادهسازی کرده و متنها را از حالت خشک و عاری از لطافت درآورده است.
بهرام پور تلاش کرده تا جای ممکن حداقل پایبندی را به کلیات وقایع تاریخی داشته باشد. او با ایجاد حداکثر تغییرات در جزئیات، نحوهٔ بازگویی و همچنین امروزیسازی و بهروزرسانی گفتوگوها، مطالعۀ کتاب را جالب و جذاب برای خواننده کرده است؛ یعنی همانچیزی که از ادبیات داستانی طنز انتظار میرود.
مالیات ریش، عشق جواهر، عروس قاطرچی، سرسرهٔ بهشتی، استراجی، عقد اجباری، استعمال قلیان ممنوع!، شیخ شیپور، از کالیفرنیا تا دوشانتپه!، زن زشت بهتر است!، چشمچرانی در فرنگ، انتقام از میرزا رضا کرمانی، پسر زیبای بریتانیا از جمله عنوانهای کتاب آب دوغ خیار هستند.
خواندن کتاب آب دوغ خیار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران قصههای تاریخی و ادبیات طنز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آب دوغ خیار
«۲. کشتار کرمان
میگویند یکی از سرسختترین حریفان آغامحمدشاه قاجار در راه رسیدن به سلطنت و سلسلهٔ پادشاهی قاجاریه، لطفعلیخان زند، برادرزادهٔ دلاور و شجاع کریمخان زند بوده است. پس از جنگ و جدل فراوان، آغامحمدشاه، لطفعلیخان زند را در کرمان و در میان حصار و باروی این شهر به دام انداخت و در محاصرهٔ لشکریان بیشمار خویش گرفتار کرد. القصه، پس از کشوقوسهای فراوان و گذشت ایامی مدید، قحطی و گرسنگی بر مردم کرمان مستولی و لطفعلیخان ناچار به خروج از شهر و تحویل آن به آغامحمدشاه، خواجهٔ خونریز تاریخ، شد. نقل است مردم کرمان به دلیل حمایت از لطفعلیخان و برای یاری رساندن به وی هنگام محاصرهٔ شهر توسط لشکر آغامحمدشاه به کینهٔ وی دچار شدند و تاوان سنگینی پرداختند. از جمله اینکه به دستور خواجهٔ مخوف و کینهتوز، بیست هزار چشم از مردم کرمان درآوردند و از آنها منارههایی ساختند! و نیز گفتهاند که خود آغامحمدشاه شخصاً مسئول شمارش تعداد چشمان از کاسه درآمدهٔ مردم بیگناه کرمان بوده است! روزی از روزها، آغامحمدشاه هنگام صحبت با صدراعظم خویش، اعتمادالدوله (حاجی ابراهیمخان کلانتر معروف!)، گریزی به واقعهٔ کرمان زده و به او گفته بود: قبل از تصرف شهر کرمان، مکرر با حضرت حق به مناجات و رازونیاز پرداخته و دعا کرده بودم که اگر صلاح نمیدانی مرا بر مردم کرمان مسلط نکن و در این جنگ به پیروزی مرسان! چونکه در صورت نفوذ به شهر و تسلط بر آن یقیناً به قتلعامی فجیع خواهم پرداخت! و خود دیدی که چه اتفاقی رخ داد. حکماً مردم این شهر گناه بزرگی انجام داده بودند که خداوند مرا بر آنها مسلط کرد تا کفارهٔ آن را بستاند، وگرنه من آدم کینهتوز و قسیالقلبی نیستم که...!»
حجم
۱۲۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۱۲۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
نظرات کاربران
به نظر من جالب نبود و چون اتفاقات گفته شده واقعیت بود حالت طنز نداشت ،
عالی