کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا
معرفی کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا
کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا نوشتهٔ نلسون ماندلا و ترجمهٔ علیرضا جباری (آذرنگ) است. نشر قطره این زندگینامهٔ خودنوشت را منتشر کرده است.
درباره کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا
کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا زندگینامهٔ یکی از قهرمانان راه آزادی انسان است؛ کسی که رویکرد جامعهٔ جهانی نسبت به بحث سیاه و سفید، نژادپرستی و... را با تحمل سالهای طولانی در زندان و تبعید، تغییر داد و به تبدیل به نماد ایستادگی و مقاومت شد. این کتاب در سال ۲۰۱۰ منتشر شد و براساس گفتوگوها، نوشتهها، بیانیهها و خاطرات نلسون ماندلا و کنارهمقراردادن مهمترین بخشهای این منابع به نگارش درآمده است.
کتاب حاضر در چهار بخش و ۱۴ فصل نوشته شده است. «زندگی شبانی»، «بازیگری تئاتر»، «حماسه و کمدی تراژیک»، عناوین بخشهای چهارگانهٔ کتاب هستند. در پایان کتاب نیز چهار پیوست که به اشخاص، مکانها، رخدادها و سیر تاریخی وقایع می پردازد، به کتاب افزوده شده که خواننده در حین مطالعهٔ اثر با ارجاع به این پیوستها اطلاعات تکمیلی لازم را بهراحتی دست آورد. از ویژگیهای این کتاب پیشگفتاری است که «باراک اوباما» بر آن نوشته است. اوباما، ماندلا را یکی از محبوبترین شخصیتهای سیاسی نزد خود میداند.
خواندن کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ زندگینامه و خاطرات سیاستمداران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زندگی نامه خودنوشت؛ نلسون ماندلا
«تجربهام در آنجا برایم بسیار دشوار بود؛ چون ما میبایست در همایشی برگزار شده در یک سالن سخنرانی میکردیم و پلیس میبایست ما را تا محل همایش همراهی میکرد؛ اما جمعیت در آنجا به گونهای وحشتناک زیاد بود؛ و من دریافتم که چه رخدادی ممکن است پیش بیاید. من به افسر پلیس گفتم که آنها باید نیروی کمکی بیاورند و راهی از میان جمعیت برای عبور ما بگشایند. آنها برای انجام چنین اقدامی تلاش کردند و شماری از مأموران پلیس را، بیش از آنچه از پیش آورده بودند، برای محافظت ما گرد آوردند. آنگاه افسر مسئول به من گفت که باید در انظار نمایان شوم. من گفتم: "نه، بگذارید همراهانم اول وارد شوند." ترسیده بودم جمعیت آنقدر زیاد باشد که اگر من اول وارد شدم ازدحام و بینظمی رخ دهد و اعضای هیئت نمایندگی همراه من نتوانند از پس آن برآیند؛ چون پلیس به من و اطراف من توجه دارد و حتی ممکن است رابطهٔ من با هیئت همراهم قطع شود. سپس آن افسر کوشید که به سراغ هیئت نمایندگی همراهم برود؛ اما چند گام آن سوتر دوباره برگشت و گفت: "حالا میتوانید بیایید." و آنوقت من جلو رفتم. با وجود کمربندی که آنها گِرد من تشکیل داده بودند، جمعیت پیشروی کرد. به سبب سروصدا و بینظمی پدید آمده من یک لنگه کفشم را گم کردم. وقتی که من در سالن بودم آن را برایم آوردند... و من از وینی جدا ماندم... .
آنها مایل بودند با من تماس بگیرند؛ میخواستند با من دست بدهند. میدانی؟ بعضی از آنها شاید خیلی خودخواه بودند... . افراد مردم را میگویم. آنها آدم را دوره میکنند بدون اینکه خودش بخواهد... . میخواهی رها شوی؛ اما دیگران میکوشند نگهت دارند... . و میگویند: "هان، خیلی وقت است میخواهم ببینمت؛ اما کجا دستم به تو میرسد!" و رهایت نمیکنند... . میدانی؟ موهایم را آشفتند... . پایشان را روی پاشنهٔ کفشم گذاشتند و کفشم از پایم درآمد.
ده دقیقهای دنبال وینی میگشتند؛ و سرانجام پیدایش کردند. خیلی از من عصبانی شده بود؛ سراسر روز را با من حرفی نزد! او سرانجام گفت: "چرا تنهام گذاشتی؟" گفتم: "مگر کار دیگری هم میتوانستم بکنم؟" مرا به این سو و آن سو هل میدادند و خود سربازان هم، پلیس هم، مرا هل میداد تا از دست جمعیت رهایم کند. حتی یک لحظه هم فرصت سخنرانی برای مردم برایم پیش نیامد؛ چون آرام نمیگرفتند. میدانی؟ هی فریاد میزدند: "ماندلا!"... . چنین ستایشی دیدهای؟ سعی میکردم بگویم: "بگذارید بیایم آنجا برایتان صحبت کنم." نمیگذاشتندم. چه میگویند؟ به من فرصت نمیدادند. آنگاه گفتم: "خوب، پس بگذارید بروم." آنگاه نظمی کوتاه برقرار شد...؛ اما همین که شروع کردم، آنها دوباره شروع به فریاد زدن کردند. این بود که تصمیم گرفتیم بالا برویم و در بالکن باشیم... . تا بتوانیم از آنجا برایشان صحبت کنیم؛ اما این کار هم فایدهای نداشت... . من... هرگز همایشی این چنین پرهیاهوی ندیده بودم؛ پرهیاهو از شدت شور و اشتیاق؛ از فرط عشق. میدانی؟ بههیچرو نتوانستم سخنی بگویم. چند بار سعی کردم...؛ اما به ناگزیر از این کار گذشتم.»
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۵۴ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۵۴ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب را به همه هموطنانم توصیه میکنم استقامت اورا در ۲۷سال زندان تحسین می کنم بخشش زندانبانانش را همین طور وایده ی صلحش که منجر به فروپاشی اپارتاید شد .